بیش ازده روزبدینسو،
Infratest.dimap یکی از مؤسسات پژوهشی که آرأ
و افکار آلمانها را پیرامون مسایل مهم به سنجش و ارزیابی می گیرد؛ سوالی را
بدین ترتیب مطرح نموده است :
آیا درست است که نیروهای نظامی آلمان درافغانستان بمانند،
یا اینکه در زودترین فرصت ممکنه خاک آن کشور را ترک بگویند؟ (1)
در پاسخ به این سؤال ارقام پایان منتشر شده است :
- طرفداری از ادامۀ حضور نیروهای نظامی آلمان
(32 )
درصد،با
کاهش 10 در صد در مقایسه با ارزیابی پیشین. ارزیابی پیشین حاکی از آن بوده
است که 42 درصد ازادامۀ موجودیت نیروهی های آلمانی جانبداری نموده بودند.
- مدافعین خروج نیروها(64) درصد . ودرمقایسه با ارزیابی
پیشین 9درصد، به طرفداران خروج نیروها از افغانستان افزوده شده است .
نتایجی که ازروی چنین آماری بدست میایند ، با توجه به ویژه
گی وابستگی افغانستان به امکانات جهانی واز جمله وابستگی به نیروهای نظامی،
طرح این سوال را نیزبا خود دارد؛ که اگرنیروهای خارجی از افغانستان خارج
شوند، آنگاه چه اتفاق خواهد افتاد؟ اهمیت این سؤال هنگامی بیشترمطرح خواهد
بود که به چنین ذهنیت موجود، در برخی از بقیه کشورهایی که نیروی نظامی
ایشان درافغانستان حضور دارد، نیزتوجه شود.
پاسخ به این سؤال از طرف یک عده عناصرغیرمنتظره و ناشناخته
نیست. جمیع انسان هایی که تحقق آرزومندی های سیاسی، آرمانی ویا غایت
زراندوزی ها وتشنه گی به قدرت را در تکیه به قدرت ویا قدرت های خارجی می
بینند، در پی توجیه حضور نیروی خارجی هستند.
اما بسیار بی انصافی خواهد بود اگر کلیه طرفداران حضور و
نقش نیروی خارجی را درین گروه از انسان ها محدود نماییم . چه بسا مردمی که
شاهد زیانهای جنگ های تنظیمی و آسیب های طالبی بوده اند، حضور نیروهای
خارجی را عامل مانع شونده چنان مصایب وجنگها یافته اند. حتا بسیاری از همان
مردمی که در کارزاربرحق مخالفت با حضور قوای شوروی، عزیزان خویش را از دست
داده بودند. برخی هم پدیدآیی چنین وضعیت را برای دسترسی به امکانات بهتر در
افغانستان دیده اند.
پاسخ دیگری، برخاسته ازهمان سنت موجود مبارزاتی در میان
برخی از فعالین سیاسی است، که پای امپریالیسم را در حریم کشور شان می
بینند. ویا اینکه ازموضع متأثر از افکار سیاسی ضد امریکایی به مسأله
مینگرند.
حالا قصد ما مکث به این مواضع و نظریات و مسألۀ بسیارمهم
نیست. بلکه اندک اشاره ییست به موقعیتی که افغانستان در مدار آن قرار گرفته
است .
یعنی موقعیت
وابستگی .
این موقعیت نشان میدهد که افغانستان حالت پیرامونی و درجه
دو وسه را بخود گرفته است. که برحسب سازهای دیگران ویا لزوم دیدهای مراکز
تصمیم گیری، باید حرکت نماید. این موقعیت، محدودیت ها و اوضاع مشروط کننده
یی دارد.
یکی ازپیامدهای منطقی آن این بوده است که فرادستان با نفوذ
و دارندۀ امکانات، حکومت دست نشانده را بوجود میاورند. حکومتی را که
آرکسترهماهنگ مراکز اصلی تصمیم گیرنده را دچاراختلالی نکند. دست نشانده هم
در اکثرموارد، بدلیل خوی گرفتن به لاف وگزاف سنتی و زشت پنداشتن واژه
وابسته گی ودست نشانده گی، این موقعیت را اهانت تلقی میکند. با آنکه حیات
وممات سیاسیش به مرکز تصمیم گیری پیوند دارد، گاهی بازی گوشی میکند وادای
استقلال در میاورد. وچه بسا که سیاستمداران رموزفهم مرکز در این بازی گوشی
ها آسیب خیزیی ندیده، از دیدن آن چشم می پوشند.
با توجه به نقش همان موقعیت است که میشود گفت، مخالفین
رئیس جمهور حامد کرزی که به اوطعنه میدهند اما برای خویش در طلب مقام ریاست
جمهوری هستند، شفافیت سیاسی وصداقت اخلاقی ندارند. زیرا نه پایگاهی داشته
اند که ضمانت اصل اتکأ بخود باشد و نه درسالیان پسین در چنان جایگاهی بوده
اند که از آن سمت وسویی امیدوارکننده را تشخیص داد. سمت وسویی که ناگواری
پیشینه را با شرافت نکوهیده باشد. با اشکال مختلفۀ استبداد رأی که
افغانستان دیده است، مرزبندی نموده باشد. مبلغ سیاست احترام آمیز اجزای
قومی وقبیله یی بوده باشد. با سیاست های قلندرمنشانه ویا تحقیرآمیز
وزیانمندترایجاد فاصله کرده باشد، . . . آنها هم در پناه پدید آمده ازین
وابستگی بگونۀ خویش را مطرح نموده اند. نقش ونفوذ امکانات یا کارکردهای
وابستگی نیز چنان قوی است که مدعیان بی پایه بزودترین فرصت سعی خواهند کرد
خود بهترین گردانندۀ چرخ وابستگی باشند.
روپوش هایی که برای این وابستگی بکاربرده شده است؛ آسیب های
نوخیزی را که پیکر ضعیف ونحیف افغانستان دیده؛ ناکارآیی هایی را که
نهادهای دولتی و مقام ریاست جمهوری عاریتی درطی چند سال نشان داده . . . در
کنارپیدایش بسا از ذهنیت هایی که به رویش بیشتر بی اطمینانی وبی اعتمادی
انجامیده اند، مفهوم پارلمان ومقام ریاست جمهوری نیزبی اهمیت ترشده است.
مگربنابرهمین کاهش اهمیت آن نهاد ها نبوده ونیست که در کنار چند تن مطرح
وشناخته شده، کسانی هم از گوشه های کاملا ًناشناخته ویا شخصی چون شهنواز
تنی با چنان سوابقی که زخم های بسیاری را تازه میکند، مدعی رسیدن به مقام
ریاست جمهوری میشوند.
درهمین راستا وبنابر همان نقش مراکز خارج افغانستان ونبود
اثرات لازمۀ پایگاه های داخلی این نهاد ها است که بعید بنظرنمیرسد زلمی
خلیلزاد خویش را برای آن مقام کاندید کند ویا کسی را تا نزدیکترین فاصله
ها به پیروزی در کسب مقام ریاست جمهوری همراهی نماید.
وچرا چنین نکند ؟!
مگر نه این بوده است که چندین دهه می شود کشورما شاهد وارد
شدن لباس های" لیلامی" یا دست دوم میباشد. اگرپای بیان سوز دل ورنج آمیزی
سخن درمیان است ، آری می شود گفت که چقدر اهانت آمیز وشرم است که خلیلزاد
خود را برای ریاست جمهوری انتخاب کند. و چقدر اهانت آمیز است که او هنوزهم
وبا وجودیکه گروهی که وی بدان ها وسیاست هایشان پیوند داشت ،"متقاعد" هستند
و از بازار سیاست کنار رفته اند؛ اما کرزی روانۀ افغانستان میشود. مگر وقتی
حتا برای لحظاتی این سخنان را که با تلخی ابراز میداریم، محفوظ نگهداریم؛
وچشمان خویش را بسوی ناهنجاری ها، یا بی لباسی های معطوف کنیم که شامل حال
مردم است، لباس لیلامی خلیلزاد برتن ساختار سیاسی آن جامعه توجیه
پذیرمیشود!
زیرا مرکزومحور اصلی قدرت،پس ازنشان دادن بی لباسی ونداشتن
فابریکه های پارچه بافی ولباس دوزی؛ لباس از تن بیرون شده ومتروکی رابرای
ما صادرمیکند. مرکز تصمیم گیری در عمل نشان میدهد که این جامعه دارای چنان
ظرفیت وچهره هایی نیست که با اتکا بخود نیازهایش را رفع نماید. ازینر
وقتی موادی را میفرستد، کارشناسان خود را ضمیمۀ آن میکند. حتا اگر دمکرات
های امریکا، خلیلزاد ها را کنار گذاشته باشند، او با توجه با میزان
ناهنجاری های حاکم برافغانستان، میتواند بمثابۀ لباس کهنه خود را عرضه کند.
با ابراز این واقعیت ها وبا این تلخی سخن گفتن، شاید اندکی
از چهرۀ واقعیتی رابازگفته باشیم .آن واقعیتی راکه همه میدانند.
دیدارکارساز بااین واقعیت تلخ، هنگامی مثمر ثمری می تواند
باشد که سنت انتقاد گری یک جانبه را کنار بگذاریم. سنتی که همواره آماج آن
دولت وبی کفایتی های آن است. اما از نارسایی ها، کجرفتاری ها و آن غلط کاری
هایی که نهادهای "منتقد" دارند، در آن انتقاد خبری نیست .
با رفع این اشتباه و گرفتن انگشت ملامتی بسوی آنانی که فقط
دولت را به تیر ملامتی زده اند و همزمان با آن ادای تحقق عدالت و ترقی و
دموکراسی داشته اند،میشود پرسید که فعالیت ایشان تا چه اندازه در راستای
سمت وسو یافتن اصل اتکا بخود سیرنموده است .
آیا در نقد وسرزنش ناگواری های پیشینه گامی در خور توجه
برداشته شده است ؟
آیا درفعالیت های جداگانه وپراگنده ،اثر تبلیغ راستین
فرهنگ احترام به اجزای قومی وقیبله یی کشور و ارایه نمونه یی از تفاهم
خردمندانه ومرزبندی با روش های تشنج آمیز و تحقیرکننده، دیده شده است.؟
آیا خطرتشدید وتوسیع تروریسم آدمخواری که با خونخواهی
بیشترقصد انسان کشی درمنطقه را دارد، دریافت شده و زبان مشترکی در ارزیابی
آن ایجاد شده است؟
در حالیکه تروریسم منطقه به برنامۀ مشترک عملی وهم آهنک
کنندۀ فعالیت های خویش رسیده است. تروریسمی که حمید گل پاکستانی آنها
را
"مبارزان آزادیخواه"(2) یاد نموده واینک پایگاه های مستقل وروبه گسترش خویش
را در "سوات " از سوی رئیس جمهور پاکستان رسمیت میدهند.
با توجه به این حال واحوال سوگمندانه میشود گفت که
افغانستان همچنان درمدار وابستگی خواهد ماند. وبا توجه به نقش نیروهای خارجی
و تشخیص منافع ومصالح ایشان، مبارزه ضد تروریستی آنها به همان سهولتی در پی
توطئه ها و دسیسه ها و ساخت وبافت معامله گرانه پایان خواهد یافت که عطای
دمکراسی را به لقا خواهند بخشید.
مگر بروز چنین وضعیتی درانتظار ننشسته است ؟
اگر چنین انتظاری که دلهره های فزاینده تری آن را همراهی
مینمایند، از بدبینی برخاسته باشد، سخن خوشباوران و دگرباوران را نیز باید
شنید.
1-ARD Text.13.04.09 _
2-
Der Spiegel .Nr. 51. 17.12.07
|