کابل ناتهـ، Kabulnath










Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 
 
فــــــراز برج خاکســـــــــتر
(۱)
 
 
شبگیر پولادیان
 
 

 

قله ی انسان
ای بهار!
فرزند خورشید
در نهایت شب
مرثیه یی در خزان
حادثه
آبشار مشک
خانه ی خورشید
از رگ سرخ سپیده

 

 

 

به کودکانه سرودم قسم که انی مادر
سپید پرتو خورشید بی نشست توای!
تپنده قلب عطشناک سینه ی هستی
طلوع صبح افق های دوردست توای!


تو پرغرورترین عشق آدمیزادی
تو سرافرازترین قله های انسانی!
تو آن پرنده ی قدسی به آشیان حیات
به اوج رفعت آزاده گی پر افشانی!


بر آسمان صفابخش مهر گستر تو
شکوه بارقه ی آفتاب مشهودست!
بهشت گمشده آغوش ناز پرور تو
به زیر کام تو آن سرزمین معهودست!


به بال مهر تو پر میکشایم ای مادر
توای صفای دلاویز آشیانه ی من!
سرود دلکش جاوید عشق تست هنوز
ترانه سازترین شعر عاشقانه ی من!


به باغ خاطره صدگل شگفت تا لبهات
به غنچه های لبانم دمی فسانه دمید
هزار گوهر نایاب شد، به دامن من
چو اشک مهر ز رخساره ات فرو لغزید


هنوز نغمه ی لالایی شبانه مرا
به سوی شهر شکرزیز خواب راه کند
هنوز سینه ی تنگ مرا نوازش تو
رها ز وسوسه ی رنج شامگاه کند


طنین بانگ فرهمند بامداد کنون
به خاطر آورد آن روزگار هشته هنوز
نشسته برسر گهواره بینمت مادر!
نخفته خواب به چشمان خویش کشته هنوز


تو ای کنون که مرا نور زنده گی بخشی!
توای کنون که مرا شور عاطفت ریزی!
چراغ روشن پرنور عشق افروزی!
توای پویش انسانیت برانگیزی!


قروغ دیده ی پاک تو مهربان مادر!
همیش مشعل شام سیاه من بادا!
صفای مهر دل انگیز آسمان سایت
به گاه حادثه پشت و پناه من بادا!

 

 

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل 93          سال پنجم           حمل    ۱۳۸۸  هجری خورشیدی          اپریل 2009