کابل ناتهـ، Kabulnath






























از همین نویسنده

اهل هنود

اصطلاح درست یا

نادرست







Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 
 
مصاحبه با خواجه بشیر احمد انصاری
مسعود آرین نامه نگار سرنوشت
 

 

آرین: چندی قبل شما سفری به کابل داشتید، آیا می توانید انگیزه های سفر تان را بیان نمایید؟

 

 انصاری: آیا برای رفتن به زادگاه خویش هم می شود انگیزه ای جستجونمود؟ به هر حال من مدتی بود که به وطن بر نگشته بودم و از سوی دیگر به جز از خانوادۀ کوچک خودم دیگر همه اعضای خانواده ام به شمول مادرم در داخل کشور اند ، خواستم ایشان را از نزدیک زیارت نمایم. در کنار این، اوضاع کشور را از نزدیک دیدم و دوستانم را ملاقات نمودم.

 

آرین: چه دیدید، وانتباه شما از اوضاع چگونه است؟

 

انصاری: من در اینجا لازم می بینم تا از استقبال صمیمانه و کوچک نوازی اندیشمندان، ژور نالستان، روحانیان، دست اندر کاران جراید، مجلات، تلویزیونها و رهبران احزاب سیاسی و تکتلهای اجتماعی تشکر نمایم. لطف ایشان بیشتر از آن بود که بتوان آن را با این کلمات سپاس گفت. اما حرارت قلبهای تپندۀ نسل جوان و آگاه کشور که چون پروانه در تب و تاب بودند بسیار امید بخش و نیرو آفرین بود.

چنانچه لازم می بینم تا از خطوط هوایی پامیر و بطور خاص از آرش جان و مسعود جان هم تشکری نمایم که از هیچ کمکی صرفه نه کردند.

اما اینکه در افغانستان چی دیدم باید گفت که در آنجا چیز های فراوانی دیدم. مهر چور و چپاول بر پیشانی شهر نمایان بود. سیمای شهر تقریبا دگرگون شده بود و اگر زبان کمپیوتر را به عاریت گیریم هم (هاردویر) شهر، وهم (سافت ویر) آن را مبدل یافتم. هاردویر به این معنی که ساختمانهای مجلل و فیشنی همه جا دیده می شد که کدام تناسب و هماهنگی در میان آنها و سویۀ عام زندگی مردم دیده نمی شد، و سافت ویر به این مفهوم که اخلاق و روش زندگی مردم دستخوش تحول شده بود. تلاش در راه رسیدن به حضرت دالر هوش را از سر برده است و در چندین مناسبت با چشم خود دیدم و با گوش سر شنیدم که این انگیزه بنیان خانواده ها را از تهداب ویران نموده است.

در حالی که قیمتها به آسمان رسیده است ولی دخل عامۀ مردم در سطح بسیار نازل آن قرار دارد. کار های بازسازی افغانستان شباهت فراوانی با همان تحفه انداختن ها و غذا انداختن های امریکائیها دارد که در آغاز حملات شان به افغانستان شروع کرده بودند. سکتور دولتی افغانستان حراج شده است و لیلام کننده و خریدار هردو یکی اند که در پستهای مهم دولت نشسته و شریانهای مالی و اقتصادی افغانستان را در چنگال خویش گرفته و پیوسته می فشارند.  

 

آرین: فعالیتهای انتخاباتی چگونه پیش می رفت؟

 

 انصاری: در این روز ها هر جا می رفتی سخن از انتخابات می شنیدی. آقای کرزی با همه نیرویی که در بدن دارد سخت در تلاش است تا این انتخابات ملغی شود و یا آنکه به تعویق افتد. شعار هایی را که هم این آقا علیه پاکستان می دهد هدفش بی ثبات ساختن بیشتر کشور است تا بهانه ای برای تأجیل انتخابات برایش مهیا شود. یادم می آید که باری مشرف رئیس جمهور پیشین پاکستان برایش گفت که اگر ما نمی خواستیم ، اجرای انتخابات برای شما ممکن نبود و به معنی دیگر اینکه شما رئیس جمهور نمی شدید.

چیزی را که من در آستانۀ این انتخابات دیدم نبود سیستم و برنامه بود. هر کس در این فکر است که چه کسی رئیس جمهور می شود ولی از هیچ کس نمی شنوی که چه کاری باید صورت گیرد و چه ضمانتی در جهت تحقق آن وعده و برنامه ارائه گردد. من تصور می کنم که هر شخصیتی که در کان نمک فسادی که میراث کرزی است بیفتد جزء معدن همین نمک خواهد شد. برای نابودی ملاریای فساد از پشه کشی کاری ساخته نیست بلکه لازم است تا در جهت تهی ساختن این حوضهای گندیده قدمی برداشته شود.

در روز های اقامتم در کابل شنیدم که رئیس حزب افغان ملت استعفا داده است تا خود را آمادۀ انتخابات کند ، اما چند روزی سپری نشده بود که گفتند ایشان مشکلی با معاون خویش دارند که یکی از مقربان آقای کرزی اند. آقای احدی تا دیروز افتخار می کردند که معاونش از نژاد ازبک است و این مسئله را گاه و ناگاه به رخ مردم می کشید و فخر می فروخت، ولی بیچاره نتوانست که آن ازبک را در کنار خود تحمل نماید تا آنکه استعفا داد و شرطش برای برگشت این بود که دیگر آن معاون در کنارش نباشد که حوصلۀ دیدن به سیمای متفاوت ایشان را ندارد. و دیدیم که همین مأمول ایشان برآورده گردید.

 

آرین: وضع تعلیم وتربیه چگونه است؟

 

 انصاری: ایحاد مکتبها و دانشگاه های خصوصی، وضع تعلیم و تربیه را متحول ساخته است. اما در سطح وزارت معارف باید گفت که چنین احساس می شود که این وزارت برای از میان برداشتن سویه مکاتب افغانستان کمر بسته است. به این معنی که معلمها همه کس را کامیاب می کنند و وزارت معارف برای آنها القا می کند که ناکامی قبل از آنکه دلالت به سویۀ شاگردان نماید دلالت به بی کفایتی وعدم اهلیت خود استاد می کند. اگر وضع به همین شکل ادامه یابد افغانستان پر از شهادتنامه دارانی خواهد شد که میان سویه و اسناد فراغت شان تفاوت بزرگی خواهد بود.

ولی از حق نگذریم که در جمع مؤسسات تعلیمی افغانستان، مکاتب ( افغان- ترک) گل سر سبد معارف کنونی کشور به حساب می آیند. این مکاتب که در کابل و مزار و قندهار و هرات فعالیت دارند قدمهای بلندی را در راه رشد و تعالی سطح تعلیم و تربیه افغانستان برداشته اند که باید از آنها تشکری نمود. این دوستان ، کار های بسیار سازنده ای را آغاز نموده اند که در هیچ مؤسسۀ خارجی دیگر نمی توان نمونه اش را دید. مدالهایی را که شاگردان این مکاتب در مسابقات بین المللی به دست آورده اند واقعا مایۀ مباهات است.

 

آرین: زراعت افغانستان به کدام سو می رود؟

 

انصاری: نخستین قربانیان این حکومت دهقانان بیچاره اند. این حکومت از همان روز های نخست دشمن اول زراعت و دشمن دهقانان ثابت شده است. جنبش روشنفکری افغانستان و خصوصا شاخۀ چپی آن از دهقان و کارگر و (زیار ایستونکی) حرف می زد، من نمی دانم که آنها چه شدند تا بیایند و همان شعار ها را حالا بلند کنند که وقتش فرا رسیده است. امروز دهقان و کارگر کشور به سوی نابودی سوق داده می شود و همه خیره در آنها می نگرند. این دهقان بیچاره نمی داند که چرا شب و روز زحمت می کشد و وقتی که می رود تا محصول خود را در بازار بفروشد از بازار قرضدار بیرون می شود زیرا کرایۀ انتقال و صندوق و مصارف دیگر بیشتر از قیمت میوه و یا محصول دیگری می شود که از روستا آورده است.

حکومت افغانستان بانک زراعتی کشور را ملغی قرار داد و شنیدم که حتی تعمیر آن را در معرض فروش قرار داده است. 

 

آرین: وضع فرهنگی چگونه بود؟

 

انصاری: وزارت فرهنگ به دژی نظامی شبیه تر بود تا به یک نهاد فرهنگی. شاید درون آن دستگاه مانند بیرونش باشد.

در کابل نشراتی را دیدم که از سهمگیری افغانستان در تاسیس تلویزیون فارسی با تاجکستان و ایران دل بسیار پر درد داشتند. نمی دانم که تاسیس تلویزیونی که به زبان مردم افغانستان باشد چه خطری دارد؟ اگر قرار باشد که پاکستان از افغانستان دعوت کند تا تلویزیونی به زبان پشتو بسازند باید افغانستان از آن پیشنهاد سخت استقبال نماید. اگر ترکیه و ازبکستان بخواهند تلویزیونی به زبان ترکی تاسیس نمایند در آن حال هم افغانستان باید جزء اصیل آن پروژه باشد.
ما باید تلاش کنیم تا خود را از انزوای فرهنگی بکشیم. من نمی دانم که قومگراهای متعصب ما از دیدن مسایل کوچکی از این قبیل چرا تب و لرزه به اندام شان می افتد. اگر انگلیسها تلویزیون فارسی بی بی سی را فعال سازند عیبی ندارد ولی افغانستان خود نباید این کار را کند.

پس از آمدنم از کابل شنیدم که تیم مافیایی، یکی از روزنامه های موفق افغانستان را که پیمان نام داشت متوقف ساختند. در ظاهر برای این کار یک بهانۀ دینی تراشیده اند ولی همه کس می داند که این بهانه ای بیش نیست. تیم مافیایی باید بداند که اگر ما دهان رسانه ها را ببندیم، در آن حال تفنگ دهان به سخن گفتن خواهد گشود.

در افغانستان یک سنت مانده است و آن اینکه با هر کسی روبرو شوی می بینی که ایشان در فکر نقاط اختلاف خود شان با تو اند. کمتر کسی را می یابی که در اندیشۀ یافتن وجوه مشترک باشد.

امروز در شوره زار کشور خار و خس فراوانی در حال جوانه زدن است و گاهی جریانهایی را می بینی که در زادگاه خود شان خشک شده و از مود افتیده اند ولی در کشور ما جوانان بی خبر و بی اطلاع از تاریخ و ریشۀ همچو جریانها، بیرق آنها را با حرارت تمام به دوش می کشند و برای شان شعار می دهند. ایشان شاید پس از بیست و یا سی سال بدانند که چه اشتباهی را مرتکب شده اند و تا چه اندازه نیرو و توان شان ضایع شده است.

 

آرین: در روز های اقامت تان در کابل چه کار هایی انجام دادید؟

 

انصاری: دید و وادید های شخصی. در عرصۀ کار های فرهنگی، رساله ای بنام (نگاهی دیگر: در گسترۀ فرهنگ، هویت، دین و سیاست) که مجموعۀ چهارده مقالۀ من است از طرف دوستان به چاپ رسید که از ایشان بسیار ممنون هستم.

  

آرین: در روزهای بودن تان در کابل مردم عاشورا را تجلیل می کردند، اگر چیزی برای گفتن داشته باشید بفرمایید؟

 

انصاری: مردم از زوایای مختلفی به اين حادثه نگريسته اند. سياستمداران از بعد سياسي، مجاهدان از نظر نظامي، عارفان از ديدگاه عرفاني، فقها از نظر فقهي ، متكلمان از زاویۀ كلامي و سخنوران از جنبه هاي ادبي و هنري این حادثه را بررسی نموده اند.

ولی جه کنیم که امروز بجای آنكه به فلسفه و پيام عاشورا نگريسته شود به جنبه هاي عاطفي آن توجه صورت مي گيرد و هزاران دروغ و مبالغه و منكر ديگر بر آن افزوده می شود.

عاشورا اهميت خود را از اين نمي گيرد كه در آنجا حسين شهيد شد اگر چنين مي بود پس باید شهادت امام علي که داماد و پسر كاكاي پيامبر؛ امام اول شيعيان و خليفه چهارم اهل سنت و جماعت است باید بیشتر تجلیل می شد.

عاشورا روز شهادت يک فرد و يا يک خانواده نيست بلكه سمبول يک نظام فكري و اخلاقي و سياسي و اجتماعي است. عاشورا سيستم دفاعي ستمديدگان زير دست در برابر ستمگران بالا دست است. يک حركت معروفگرا و منكر ستيز در امتداد زمان و پهناي زمين است. عاشورا بلند ترين فرياد انسان در برابر تجاوز و استبداد سياسي است. عاشورا قله ارزش و ستيغ آزادگي است. نمايشگاه ايثار و قرباني در قلب تمدن بين النهرين است. عاشورا درفش بلند انقلاب در برابر ارتجاع قبيلوي و استبداد سياسي در امتداد قرون واعصار است.

عاشورا حادثه اي مربوط به گذشته نيست بلكه مدرسه اي است كه دروازه هايش تا قيام قيامت باز خواهد ماند. عاشورا لوای سرخ آزادي بر قله هاي بلند عزت است كه در امتداد تاریخ بشر درخشش خواهد داشت.

عاشورای پیامی به این بزرگی دارد ولی جه کنیم که فقهای ما در امتداد قرون و اعصار توانستند احکام مربوط به ادرار شتر و مسایل فقهی مربوط به خون پشه و آب بینی خفاش و احکام نکاح با مرده ها و عروسی با جن و پری و مسایلی از این قبیل را با همه جزئیات آن بکاوند و دایره المعارفهایی بنویسند و سپس بر سر آن شروح نوشته و باز در کنار آن شروح حاشیه ، و بر سر آن حاشیه، حاشیه ای دیگر بیفزایند ولی از تعیین حدود و ثغور و حقوق و مسئولیتهای امیر و مردم و طریقه انتخاب و متود عزل او عاجز مانند. من امروز «المبسوط» علامه سرخسی را ورق می زدم دیدم که در سی جزء و پانزده مجلدی که آن علامه شهکار خویش را نوشته است، از هر مسئله ای صحبت کرده و مسایل باریکتر از مو را شگافته است ولی مهمترین مسئلۀ جامعه که در رأس معاملات آن قرار می گیرد و مربوط به امارت جامعه می شود از آن هیچ یادی نکرده است.  

ابن حزم می گفت اگر خلیفه بمیرد و یک شخص خود را کاندید امارت کند و تنها یک نفر برایش رای دهد و سپس شخص دیگری خود را کاندید نماید، شخص نخست خلیفه گفته می شود. قلقشندی معتقد بود که مشروعیت از راه تغلب و زور بدست می آید ولو که زمامدار شخصی ظالم ، فاسق و جاهل باشد. ابن تیمیه، نووی ، طحاوی ، شوکانی و دیگران همین کار را کردند. روزبهان اصفهانی و بدرالدین بن جماعه و ماوردی و .... باور داشتند که سطوت واستیلا اساس حکومت است. ماوردی به صراحت می گفت که فضیلت شاهان برسایرانسانها چون برتری خدا برانسان وانسان بر حیوانات است. ابن خلدون معتقد بود که زمامدار دستی بالای دستش نبوده و او در برابرهیج کسی مسئول نیست و مردم حیثیت بردگان او را دارند. ابن خلدون بیعت را قراردادی یک طرفه می دانست که به موجب آن همه صلاحیتها در دست زمامدار وهمه مسئولیتها بر شانه زیر دستان قرار می گرفت.

ابن خلدون نظام ولایت عهد را کاری کاملا مشروع میدانست و در این راه تا اندازه ای پیش رفت که خلافت یزید را پذیرفته و آن را نیاز و مصلحت جامعه مسلمین خواند.

پس از یزید زمامداران و خلفا آمدند تا با ابزار دین خندقی در اطراف قصر خلیفه حفر نموده و ملائکه را به عنوان ملیشه های دفاع و فتواهای دینی را به عنوان ماینهای دفاعی در جهت پاسداری از قدرت و سلطان استخدام نمایند. به باور این دسته کسی که در برابر زمامدار ستم پیشه قیام می کند باغی و طاغی و یاغی و جایش دوزخ است ، ولی اگر کسی پیدا شود و زعیم را از کرسی به زیر افگنده و سرش را با ضرب شمشیر از تنه اش جدا نماید، در آن صورت قاتل آن امیر که تا دیروز یاغی و باغی بود امروز، زمامداری شرعی و قانونی و واجب الاتباع خوانده می شود. ما باید مغز جنبش عاشورا را بگیریم و پوست آن را یکسو بگذاریم.

 

آرین: دیروز اوباما وارد کاخ سفید شد. از نظر شما این مرد تا چه حد در حل مشکلات کمک خواهد نمود؟

 

 انصاری: در این هشت سالی که سپری شد امریکا و دنیا با موجودی روبرو بودند که امروز حاضر اند هر چیز دیگری را بپذیرند. به هر حال آمدن اوباما برای امریکاییها تحول بزرگی بود.

در امریکا ، عامۀ مردم از دو مشکل اصلی رنج می برند که یکی مشکل اقتصادی است و دیگرش مشکل نژادی. اوباما شاید بخشی از مشکلات اقتصادی مردم را حل کند ولی اقتصاد این کشور بر بنیاد نظام سرمایه داری گذاشته شده است. تغییر این نظام در این کشور کار آسانی نخواهد بود. در اینجا هر چیزی را می توانی زیر سوال بری ولی هیچ کسی نمی تواند اصل نظام سرمایه داری را زیر سوال برد. این مشکل را نه تنها اوباما که هر شخصیت دیگری نمی تواند حل کند. گروهی را اعتقاد بر این است که در اینجا یک حزب حکومت می کند که دو چهره دارد که یک طرف آن سکه را حزب دمکرات تشکیل می دهد و طرف دیگرش را حزب جمهوریخواه. در انتخابات اخیر امریکا یکی از بزرگترین سرمایه داران امریکا که آقای راکفلر است در حساس ترین مرحلۀ انتخاباتی پشتیبانی خویش را از اوباما اعلام نمود. این یک حرکت تصادفی نبود.

مشکل دیگر امریکا تبعیض نژادی است. در این رابطه سخن فراوان می توان گفت. با آمدن اوباما رخنۀ بزرگی در دیوار سیاه این اندیشه ایجاد گردید. دیواری که در زیر آوار آن شخصیتهای بزرگی چون مارتن لوثیر کنگ و مالکم اکس جان دادند. این موفقیت ، تأثیر فراوانی بر گرایشهای ضد ریسیسم و اپارتاید ، در عرصۀ گیتی نیز خواهد گذاشت. پیروزی اوباما از این لحاظ اهمیت فراوانی دارد.

اما آنچه مربوط به سیاست خارجی امریکا می شود، همانطوری که همه می دانند این سیاست بر مبنای اصولی استوار است که تغییر آن از توان رئیس جمهوران بیرون است. رئیس جمهور در امریکا صلاحیتهای فراوانی دارد ولی باز هم نمی تواند از خط قرمز عبور نماید. یکی از خطوط قرمز با کودک نازدانه و بد اخلاق امریکا در خاورمیانه یعنی اسرائیل رابطه دارد. اوباما در این راستا هم کاری نخواهد توانست ولی من تصور می کنم که بد تر از بوش نخواهد بود.

اما در پیوند با قضایای کشور ما ، ایشان در چندین مناسبت و حتی در سخنرانی مراسم سوگند خویش نیز از افغانستان یاد کردند. بوش قضایای کشور را از عینک خلیلزاد و کرزی می دید. ببینیم که اوباما چه خواهد کرد. شنیدم که تنی چند که اساسا مربوط به تیم آقای کرزی و زادۀ کنفرانس بن بودند خود را اینجا رسانده اند. و وزیر مالیۀ ایشان آقای اشرف غنی کاسه ای داغتر از آش شده و با چنان لهجه ای حرف می زند که گویا هیچگونه مسئولیتی در برابر جنایتها و خیانتهای این تیم ندارد.  

 

آرین: نوشته و سخن خویش را تا چه حد قابل نقد می دانید؟

 

انصاری: من آنچه می نویسم و یا می گویم باور و تصور خودم هست و ضرور نیست که آن حرف درست باشد و یا برداشت دیگری از آن وجود نداشته باشد و در این خصوص کدام ادعایی هم ندارم. سخن خودم درست است تا وقتی که نادرستی آن برایم ثابت شود و سخن مخالفانم نادرست است تا زمانی که درستی آن برایم اثبات گردد. در مقدمۀ آخرین رساله ای که در کابل چاپ شد گفته ام که نقد ناقدان و نصیحیت ناصحان گرامی ترین پاداشی است که چشم براه آن دوخته ام.

نقد در جامعۀ ما تا هنوز شناخته نشده و یا بهتر بگویم نهادینه نشده است. نقد را نباید با حرکتهای خصمانه و انفعالی کودکان یخن پارۀ کوچۀ مطبوعات اشتباه نمود که وظیفۀ شان در آویختن با این و آن است. روزی می آیند و دست «ارادت» به دامن این دراز می کنند و زمانی هم پنجه «خصومت» در گریبان آن می افگنند. در بیشر احوال هدف از آن ارادتها و این خصومتها اشباع هوسهای بچگانه است نه کدام غایۀ متعالی.

بیشتر کشمکشهایی که در عرصۀ انترنت و مطبوعات برونمرزی افغانستان دیده می شود ریشه در بیشه خود خواهی ها و خود نمایی ها و هوسهای کودکانه دارد. آری! بیشتر این واکنشها بازتاب روانهایی است که نیاز به درمان دارند و هیچ خردمندی نباید آنها را جدی گیرد. نقد سالم و سازنده را باید بر چشم گذاشت ولی سخن کودکان و دیوانگان را نباید نقد پنداشت و یا جدی گرفت و کوبیدن آنها نیز مخالف همه نورمها و آئینهای انسانی به حساب می آید.

به هر حال، پیامبر اسلام سخنی دارد که می گوید: انسان در مسیر زندگی همواره در برابر پنج چلنج قرار دارد. چلنج اول مومنانی اند که در موردش غبطه می خورند، چلنج دوم منافقانی اند که در برابرش حسد می ورزند، چلنج سوم کافرانی اند که با او دشمنی می ورزند ، چلنج چهارم نفس خودش هست که با او در کشمکش بسر می برد و چلنج پنجم شیطانی است که تلاش می ورزد تا او را از راه راست منحرف سازد.

دعا می کنم که خداوند ما را در راه راست هدایت فرماید و ما را توانی دهد تا سخنان مردم را بشنویم و از بهترین آن پیروی نماییم.

 

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل 92          سال پنجم           حــــوت/حمل    ١٣٨۷/۱۳۸۸  هجری خورشیدی          مارچ 2009