کابل ناتهـ، Kabulnath



















































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

باغ هــندو
دروازهء کابل

 
 
 

از درب ها تا ضرب ها

فــــــــرهاد دریــــــا

 

 بهار بود. سرویس با مسافران خسته اش در دهن گشودۀ درۀ سالنگ به کندی و سنگینی پیش میرفت. آن سفر برای نو جوانی چون من که نخستین بار به تنهایی سفر میکرد، چون شاه بیت دیوان بزرگ سفر های زندگی ماندگار شد. آنروز حس می کردم سالنگ ترس عجیبی در من می آفریند. دست های یخزده از ترسم را با آتش چرت های عشق های نوجوانی گرم می کردم که ناگهان آتش موسیقی در درون سرویس تنوره زد . . . خدا بود همراهت - قرآن پشت و پناهت - زیارت سخی جان - کند زغم نگاهت . . .
 

صدای پر شور احمد ظاهر لحاف گرمی از ترانه و عشق بر من هموار کرد و مثل دستان برادر بزرگ، به من امنیت بخشید. اما در کنار آن آواز پر شور، چیز دیگری نیز در آن ترانه می دمید که آرامم کرده بود و من آن سال ها به آن "چیز دیگر" هرگز نه اندیشیده بودم. آن "چیز دیگر" طنین هموار، مطمین و خاکستری رنگ ِ ساز دولک بود که تال 6 ضربی (دادره) را به شیوۀ تازۀ با متانت و طنین خاصی می نواخت و آن پنجه ها نیز از چیترام بود که روزی به یکی از مهره های برجستۀ عنصر تغییر و تحول در موسیقی جوان افغانستان مبدل گردید.

 

چیترام ساهنی در پایان چوک ِ کوچۀ علیرضا خان کابل چشم بر جهان بیکران درب ها و ضرب ها کشود. او در کنار کتاب های هندسه و جغرافیا، روی میز مکتب مشق ضرب و طبله نیز میکرد. وقتی هیچ نمی یافت، زانو هایش تخته مشق خوبی برای یافتن و بافتن ضرب های تازه و شوق های تازه ترش می گردید. او میگوید: "دلم برای چیزی می تپید و می خواستم آنقدر تلاش کنم تا آن چیز، آن ضرب های خیالی روزی از دل و از دستم، از هردو برآیند" و چیترام آنقدر تلاش کرد تا روزی آن ضرب ها، دیگر خیالی نبودند و همه از دست و دلش، از هردو برآمدند.

 

او برآمد های هنریی خود را در سال ۱٩٦۵ از برنامۀ اطفال رادیو افغانستان آغاز کرد. خون دیوانۀ ابتکار در او، توجه گروه معروف "آماتوران" را بخود جلب نمود و یکی از همکاران و اعضای محکم آن گروه گردید. چیترام که به دنیای بیکران درب ها و ضرب ها از دورۀ متوسطۀ لیسۀ نادریۀ کابل پا نهاده بود، پیشتر از اتمام دورۀ لیسه، به منظور آموزش بیشتر و بهتر همراه با شماری از اعضای دیگر گروه "آماتوران" برای چهار سال از طریق بورس موسیقی به مسکو سفر نمود. در آنجا با مگو های هنر ضرب آشناتر شد و چهار سال تمام به آموزش  درم و یا به قول معروف "جازبند" مشغول گردید.

 

پس از پایان دورۀ تحصیل چهار ساله اش در مسکو، در درازای چندین دهه فعالیت و آفرینش، ساز های گونه گونی را نواخت. از درم "جازبند" تا دولک و طبله، از کانگه و زیر بغلی تا اگزالفون و از ویبرافون تا جلترنگ، بر همه دستی هنرمندانه کشید وباآن ها خاطره آفرید.

 

دیگر تجربه های کهنه، چیترام را مجاب نمی کرد و او بر دریچۀ که به افق های بازتر و تجربه ناشده می انجامید، چشم دوخته بود. شگرد های بکر بکار می بست. ترکیب های تازه ایجاد می کرد. ساز های را که از هم دور بودند، در یک بستۀ واحد در کنار هم می چید و از آنها صدای نو و دیگرگونه ای می برآورد. طبله، دولک، زیر بغلی، دف و شمار دیگری از ساز های ضربی را در کنار هم می چید و همه را مانند ساز واحدی می نواخت.

 


فـــــرهاد دریا  و چیت رام

 

یکی از روز ها که در برنامۀ اطفال در ستدیو های رادیو افغانستان مشغول ضبط بود، کسی از پرودیوسران موسیقی نزدش آمده و گفت که خانم رخشانه ثبت دارد. اما چون امروز طبله نواز ما نیامده است، استاد خیال می خواهد تو بیآیی و بنوازی. عجب! شوق و نگرانی در رگهایش دوید و حس کرد که درب ستدیوی 48 رادیو می تواند راه او را به میدان های بزرگتر موسیقی باز کند. چیترام داخل ستدیوی 48 شد و طبله ها را برداشت و شروع به نواختن نمود. او بر سبیل عادت نو خواهی، جعبۀ کوچک یا قوُطی گک ِ گوگرد روسی را بر انگشت اشارۀ دست خود گذاشت و شروع به نواختن نمود. از تماس آن قوطی گک و کاتی طبله صدای جالبی بلند میشد و به آهنگ شور تازۀ می بخشید. ناگهان درب ستدیو با صدای بلندی باز شد و یکی از استادان صاحب نام آن زمان شتابان به چترام نزدیک شده شروع به ملامت نمودنش کرد و گفت که اجازه نمی دهد کسی طبله را اینطور با بی احترامی با قوطی گک گوگرد بنوازد. چیترام که آنزمان نو جوانی بیش نبود، اشک در چشم هایش حلقه زد و دست از نواختن برداشت و برای لحظۀ تصمیم گرفت که پس از آن پی نو کاری و ابتکار نرود. اما خانم رخشانه به دادش رسید و در حق او محبت نموده دیگران را ملامت کرد. چیترام آن روز را همیشه بخاطر سپرد و عهد نمود تا هرگز از دشواری های این راه ِ نیمه محال نهراسد.

 

او افزون بر نو آوری – که در آن عصر میان تعصبات بازدارندۀ شماری از هنرمندان سنتی افغانستان، هرگز راه بـُـز رَو و سهل گذری نبود – دست آورد های دیگری نیز داشت. چیترام در یک آهنگ واحد چندین بار شیوه و رفتار تال را عوض می کرد و بیشتر از یک آلۀ ضربی را در یک آهنگ می نواخت که در آن زمان تازه گی داشت. یکی از ویژگی های دیگر کار او ثابت نگهداریی سرعت یا لـَی معین در یک آهنگ بود که کمتر ضرب نوازی از این قابلیت بهره مند است.

 

دست و ذهن خلاق چیترام برای هر سوالی در ضرب پاسخ مجاب کنندۀ را پیشنهاد می کرد. روزی با مرحوم احمد ظاهر در یکی از ستدیو های افغان موزیک مشغول ضبط یکی از آلبوم های تازه اش بود. احمد ظاهر که خود هنرمند نو پسند بود از چیترام خواست تا برای یکی از آهنگ هایش به چیز کاملاً تازه ای بیاندیشد. چیترام پس از لحظه ای تامل، پیاله های چای نوازندگان را در کنار هم چیده آنها را از آب با اندازه های معینی پر کرد. پس از کم و زیاد نمودن آب در پیاله ها بخاطر آماده کردن سر و پردۀ مورد نظرش، ساز جدیدی با نغمۀ جدیدی آمادۀ بهره برداری بود که سخت مورد استقبال احمد ظاهر و دیگران قرار گرفت. از آنزمان به بعد، او جلترنگ را نیز در شمار ساز های که می نواخت، افزود.

 

امروز چیترام، که از درب های فراوانی گذشته تا ضرب های خیالی خود را از دل و دست خود بیرون بکشد برای من از دولک آغاز شد. در صحبت تلفنی که با او بخاطر این نبشته داشتم، ازش پرسیدم از میان تمام ساز های که مینوازد کدام یک دل خودش را به لرزه میآورد، با او حرف می زند و نبض جان هنرمند او را می نوازد. چیترام که همان لحظه روی یکی از جاده های ولایت نیوجرسی در امریکا مشغول راندن موتر خود بود، مثل آنکه جواب خود را مزه کرده باشد، لحظات چندی خاموش ماند . . . و بالاخره گفت: دولک!

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٩۱          سال پنجم           حــــوت    ١٣٨۷  خورشیدی          مارچ 2009