مقامات حکومت و دولت، برای اثبات صداقت خویش نسبت به افغانستان ، باید پسران و وابستگان خویش را به خدمت سربازی فراخوانند وهمه را از خارج به داخل کشور منتقل کرده و درقطعات ارتش و پلیس تنظیم کنند. آیا حضرات به چنین کاری حاضر هستند؟
يكشنبه 14 فوريه 2010, نويسنده: رزاق مأمون
اشاره اخیر رئیس جمهور کرزی درارتباط به فراخوانی احتمالی جوانان به خدمت سربازی، اشتباه بزرگ حکومت درشرایط کنونی به شمار می آید. بازگردانی سیستم «خدمت اجباری» یا « دوره مکلفیت رؤیای شیرینی است که مدت ها پیش، چانس دو باره سازی آن از دست رفته و حداقل در حال حاضر، مقرون به محال است.
ممکن است یکی از منابع مشوره دهنده داخلی، افسران بازمانده از نظام های قبلی اند که با وصف تغییرات عمیق دروضع جامعه، افکار و شیوه های کاری آنان متحول نشده است و به همین سبب، افغانستان بی دروپیکر و بحران زده کنونی را به چشم دیروز نگاه می کنند. این افسران «بلند رتبه» در ادوار مختلف جنگ سه دهه، به جای آن که به برکت علم و فراگیری فنون
پیشرفته جنگ و تولید تئوری های بومی شده جنگ در داخل کشور به مدارج پیشرفت دست یافته باشند، بیشتر درنتیجه سرعت حوادث، ملاحظات شخصی، وابستگی حزبی، قومی و یا ایدئولوژیکی، به رتب بلند و پرطمطراق دست یافته اند. این افسران صاحب آثار تجربه شده و علمی درعرصه جنگ و دفاع نیستند و بیشتر بر تحرکات نامنظم دوره جنگ های
غیرمنظم در دشت ها وکوه ها تکیه می کنند. اکثراین افسران وفاداری خود را به هیچ نظامی ثابت نکرده اند. همین افسران بودند که علیه قانون اساسی سال1343 کودتا کرده و سپس درسال 1357 رهبر «انقلاب 26 سرطان» را منهدم کرده و سپس دربازی های بعدی، ارتش را به چند بخش تقسیم کرده و خود در پاکستان و کشور های اروپایی برای خویش لانه پیری وبرای
خانواده های شان محیط آرام تدارک دیده اند. مثال زنده، حضور دگرجنرال شهنواز تنی وزیر دفاع سابق است که درسال 1368عملاً ارتش را به نفع پاکستان و دشمنان افغانستان درهم شکست و سپس برای کشتن دکترنجیب الله از اسلام آباد به کابل آمدو بعد ازارتکاب قتل، با خیال راحت در یک خانه
اعیانی دردیفنس کالونی اسلام آباد زندگی دارد و برای هیچ کسی هم درداخل افغانستان جوابگو نیست. هیچ کسی هم از وی سوال نمی کند که جنگ افزار ها و طیارات وزارت دفاع افغانستان را که به پاکستان انتقال داده بود، چرا به افغانستان بر نمی گرداند. شاید همین حالا شخص شهنواز از جمع کسانی باشد که بلند تر از دیگران، شعار احیای دوره
مکلفیت سربازی را سر دهد و سایر هم قطارانش نیز از وی تبعیت کنند. بنابرین با اعتماد بر نظریه های این حضرات، نمی توان گام های سازنده ای را به سوی حل بحران داخلی و جنگ های پراکنده درین کشور به جلو برداشت.
بحران افغانستان عمیقاً سیاسی، استراتیژیک و استخباراتی است. جنگ جاری ممثل نسبتاً عملی کشمکش سیاسی درسطح داخلی، منطقه ای و جهانی است. هنوز اکمال ارتش ملی و پلیس از جیب دیگران صورت می گیرد و اصولاً نظام سیاسی رهبری کننده با بحران مشروعیت و انتظام اجرایی و حضوری درکابل وولایات رو به رو
است. به همین منظور گروهی درداخل دولت، برای بقای وضع موجود، ( نه بهبود عمومی درسطح کل کشور وزندگی مردم) تلاش دارند تا ازقطعه « دوره اجباری سربازی» مانند شعار مذاکره با طالبان و حتی ملاعمر در بازی جدید استفاده کنند.
فقدان استراتیژی
حکومت کنونی در فهم مسأله تأمین امنیت ومبارزه با جنگجویان و تروریست ها، با مشکلات سختی دچار است. جالب این جاست که شخص رئیس جمهور و جمع مشاورانی که وی را به گروگان گرفته اند، هیچیک درین باره مسئولانه موضع گیری نکرده اند. رئیس جمهور ظاهراً هنوز نیاموخته است که دوران وی با دوران دربار سلاطین و انباشته از دسته های خدمتکار و چاپلوس و جادوگر
تفاوت های فاحش دارد. چه کسی دوست و یا چه کسانی دشمن اند، از سوی این حاکمیت مشخصاً تشریح نشده است. از همین جاست که پدیده تعیین کننده ای به نام « انگیزه» دفاع از حاکمیت، نه درپلیس وارتش حتی
درصفوف امنیت ملی نیز تعریف ناشده باقی مانده و بالنتیجه، قدرت دفاع برای بقای نظام نیز روز تا روز درحال کاهش است.
سوال برای چه و به خاطر حفاظت از کی ها باید جنگید؟ هنوز جواب نیافته است. اگر به این سردرگمی با شتاب پایان داده نشود، نهاد های مبارزه با خطر و بحران کم کم یاد می گیرند که به جای سرکوب قاطع دهشت افگنان، راه های فروش اطلاعات و سازش با دهشت افگنان را جستجو کنند تا بدین وسیله، هم زندگی خود را از خطر وارهانند واز جانب دیگر، صاحب یک مشت پول و
امکانات شوند. بازیگران استخباراتی منطقه ازین وضع به آسانی استفاده می کنند. حکومت باید مشخص کند که باید با چه کسانی بجنگد وبا چه کسانی مدار کند. اصولاً این آقایان میان دشمنان افغانستان، دشمنان حکومت، ناراضیان والقاعده مرز شناسایی نکشیده اند. از نظر منافع افغانستان، آنانی که با
حکومت می جنگند با عناصری که برضد منافع افغانستان می جنگند، دریک ترازو جور درنمی آیند. آنانی که با موجودیت قوای خارجی می جنگند الزاماً همان کسانی نیستند که حتماً برضد بقا و منافع افغانستان می جنگند. حکومت سعی می کند همان کسانی را که قطعاً تیم برسراقتداررا هدف گرفته اند، به حیث دشمنان افغانستان معرفی کند. حکومت درین زمینه خلط مبحث می
کند. درون کاوی جنگ درجنوب، تا کنون صورت نگرفته است. مفرزه های جنگی استخبارات منطقه، دسته های قاچاقچی وابسته به شبکه های برون مرزی و خویشاوندی اقتصادی آنان با شبکه های داخلی و حاضردرحکومت، مردم عادی وانتقام گیران که از جورمأموران حکومت داغ ها دیده و تباه شده اند، القاعده و رزم جویان چند
ملیتی که جزجنگ درپاکستان وافغانستان کار دیگری ندارند، رهبران ایدئولوژیک طالبان که ازسوی پاکستان، امریکا، انگلیس وایران حفظ می شوند، همه این دسته ها با هم وجوه مشترک کامل ندارند، اما دریک ظرف بحران درتکاپو اند و مجموعه فعالیت های آنان، صلح وامنیت و نظام سازی درافغانستان را تهدید کرده و از هرگونه فرصت سازی و اجماع برای بقای افغانستان
جلوگیری می کند. درین گرداب، حکومت افغانستان نیز دیر یا زود جزو قربانیان جنگ چند جانبه درافغانستان به شمار می آید.
خدمت اجباری سربازی
احیای دوره مکلفیت سربازی در افغانستان در وضع کنونی، صرفاً یک شعار است که هدف ازآن، بهره برداری از امکانات مردم برای بقای یک گروه خاص است که موقعیت خود را در خطر می بینند. خدمت مکلفیت درشرایطی عملی می شود که استخوان بندی کشور از حیث اداره واقتصاد، امنیت عامه، دسترسی طولانی به مواد لوژستیک ، اعتماد جامعه نسبت به حکومت و اطمینان سراسری
نسبت به آینده مستحکم بوده و احساس ترس و بی اعتمادی درمیان مردم درپائین ترین سطح قرار داشته باشد. درکشوری که به حیث دومین کشور فاسد دردنیا قلمداد شده و شبکه های مافیایی داخلی و خارجی، نظام و حکومت را میان خویش تقسیم کرده اند، چه کسانی حاضر خواهند شد که فرزندان وجوانان خویش را به میدانگاه های
خشونت و کشتار روانه کنند؟ اساساً این جوانان برای چه کسانی بجنگند و برای به دست آوردن چه چیزی جان های شان را قربان کنند؟
کشوری که اکثریت وزیران ومقامات عالیه اش پاسپورت های خارجی درجیب دارند، خانواده های شان درخارج به تحصیل وزندگی مرفه مشغول اند، وکیلان پارلمان ( ممثلان اراده مردم وقانون) به هر دری می کوبند و ازطریق معامله های نامشروع درکشورهای خارجی و به ویژه کشور های دشمن افغانستان خانه های شخصی خریده اند، چه گونه به خود جرأت می دهد که بازهم جوانان
مردم را به نام خدمت سربازی به خدمت گیرند و به میدان های جنگ روانه کنند تا فرزندان خود شان درخارج، عیش و نوش کنند و اززندگی لذت ببرند؟ وزیران، رؤسا، والی ها و جمیع کسانی که دولت وحکومت را در قبضه خود دارند، ابتداء برای اثبات صداقت خویش برای کشور، باید پسران و وابستگان خویش را به خدمت سربازی
فراخوانند وهمه را از خارج فراخوانندو درقطعات ارتش و پلیس تنظیم کنند. آیا حضرات به چنین کاری حاضر هستند؟ معلوم می شود که این برنامه، یک توطئه جدید علیه بقای افغانستان است. اگر این مقامات و مسئولان حاضر به اجرای این طرح هستند، ابتدا باید پاسپورت های خارجی خویش را تحویل یک مجمع ملی بدهند، خانه های شان را از خارج به داخل منتقل کنند؛ درسطح
انترپول تضمین بدهند که فرار نمی کنند؛ و فرزندان خویش را درقطعات ارتش و نهاد های امنیتی جا به جا کنند وآنگاه با گردن افراخته و زبان باز اعلام کنند که برای دفاع از افغانستان باید حرکت همگانی شروع شود؛ درغیر این صورت، بساط خویش را برچینند وبه همان جاهایی بروند که قبلاً برای وفاداری به آن جا ها
سوگند خورده و درخت سرنوشت خویش را درآن غرس کرده اند.
افغانستان درهرحالت باقی می ماند. این سرزمین نابود نخواهد شد تا زمانی که دیگران را نابود نکند. تقدیر افغانستان همین است.
خطرات بعدی
اعلام رسمی خدمت اجباری جوانان در ارتش، ناگهان جامعه را تکان می دهد. به زودی صدها هزار جوان مؤسسات آموزشی، بانک ها، اداره های شخصی و دولتی را ترک گفته و درقدم اول به کشورهای ایران وپاکستان فرار می کنند. درحال حاضر، صدها هزار جوان تحصیل کرده درمراکز شهری تجمع کرده و امید می رود که این جوانان به حیث کادرهای رهبری کننده دولت وجامعه،
درآینده رهبری جامعه را برعهده بگیرند. بیدار کردن شبح ترس خدمت اجباری، همه را به وحشت می افگند و درنتیجه، این همه ظرفیت سازی که درطی سال های اخیرانجام گرفته است، مفت وارزان دراختیار بیگانگان قرار می گیرد. علاوه برآن، کوچ اجباری صد ها هزار خانواده به سوی پاکستان، ایران و کشورهای آسیای میانه از سر
گرفته شده و پروسه بازگشت پناهجویان از خارج به طورکامل قطع می شود. نخستین پی آورد این پلان برای طالبان سربازان جدید داوطلب فراهم می کند و آنگاه جوانان محلات بدون خوف و هراس به صف طالبان می پیوندند. طالبان به کمک قاچاق مواد مخدر ورابطه با کشورهای منطقه و شیخ های عرب، از لحاظ اقتصادی دروضع بهتری قرار دارند و از عهده تأمین لوژستیکی سیل
نیروی بشری تازه دم بر می آیند. مردم درک می کنند که افغانستان امروز از حیث نظام امنیتی، توانمندی اقتصادی، روحیه ملی، اعتماد، هدفمندی و انگیزه ملی بسیار آسیب پذیر است و هیچ خانواده ای رضا نمی دهد تا جوان خود را درخدمت شبکه هایی قرار دهد که تا کنون هیچ مصدرخدمتی برای جامعه و کشورنشده و اگرروزی
آسمان صاف تصادفاً غرش کند، همه آنان بکس های خود را برداشته به سوی میدان هوایی می گریزند.
با رسمی کردن دوره مکلفیت، بحران داخلی به شکل دیگری از سر گرفته می شود. همزمان با انفاد این مسأله، صد ها تن از فرماندهان، رهبران تنظیم ها، رهبران اقوام، صاحبان نهاد های پول ساز تحت نام سرمایه گذاران خصوصی که عملاً قطعات ملیشه ای خاصی را دراختیار خود دارند، به ناگاه فعال تر می شوند. این آقایان بلافاصله برای نجات اقارب، وابستگان و دوستان
خویش از رفتن به خدمت نظام عسکری، دایره حضور نظامی و تشکیلات شبه نظامی خویش را گسترش داده و هریک واحد های بزرگ تری از افراد مسلح را به دور خویش به وجود می آورند. بازار معامله و پول خوری و رشوه دهی میان مقامات گرم تر می شود و هزاران خانواده در جستجوی یافتن راهی برای نجات از رفتن به جبهه
جنگ، سعی می کنند با استفاده از وابستگی قومی، خانواده گی، عذر والتماس و رشوه های کلان، به صف فرماندهان و رهبران قومی و تنظیمی ملحق شوند. این پروسه با توجه به تجربه تلخ سال های حاکمیت دکتر نجیب الله، زمینه را برای ایجاد پایگاه های بزرگ و غیرقابل مهار قطعات قومی درمرکز وولایات فراهم آورده و سرانجام، چانس هرگونه نظم و نظام سازی و احیای
قانون و رعایت حال شهروندان عادی مملکت بازهم مانند سال های حاکمیت مجاهدین وطالبان به صفر تقرب خواهد کرد.
منبع کابل پرس |