"درخت زیر پنجره به آرامی روی
شیشه ضرب گرفته است... می خواهم آرام، ساکت و راحت بیندیشم، دلم نمی خواهد
کسی مانع من شود، دلم نمی خواهد اصلن از جایم حرکت کنم، به راحتی از چیزی
به چیز دیگر بلغزم، بدون هیچ احساس دشمنی یا مانعی. دلم می خواهد هر چه
عمیق و عمیق تر از لایهء ظاهری، با همه حقایق سخت و بی ربط آن، دور شوم."
داستان «لکهء روی دیوار»-
مجموعهء داستان های کوتاه «بانو در آیینه«*
زنده گانی جاوید ناممکن است،
اما شماری از انسانها ناممکن را ممکن ساخته اند.
شماری از انسان ها همیشه زنده اند. چه فرقی می کند که جسم شان فرسوده شده
باشد؟ چه فرقی می کند که دیگر وجود فزیکی نداشته باشند؟ آنها زنده اند. در
کتابهایی که نوشته اند و در کتابهایی که در مورد شان نوشته شده است، در
مقاله هایی که نوشته اند و در مقاله هایی که در مورد شان نوشته شده است.
ویرجینیا وولف یکی از همان انسان ها است. او یکی از
بهترین نویسنده های قرن بیستم است که به آسانی نام خود را در آسمان ادبیات
بلند کرد. شش دهه است که ویرجنیا وولف وجود فزیکی ندارد، اما آیا درست است
گفت او دیگر زنده نیست؟ هر روز نامش بر زبانها جاریست، هر روز میلیونها نفر
کتابهایش را می خوانند، هر روز در موردش می نویسند، هر روز برای یادبودش
محافل ادبی می گیرند؛ آیا باز هم می توان گفت که او دیگر زنده نیست؟ اگر
چنین بگویم از انصاف فرسنگها فاصله گرفته ایم.
بانو وولف داستان نویس، پژوهش گر و نقد نویس نوگرای
انگلیسی بود که بیشتر داستانهایش بن مایهء فیمینیستی دارند. در داستان های
وولف گفتگو ها و کشمکش های درونی راوی به زیبایی ویژه يی به نگارش آمده
اند. برای مثال می توان از داستان های کوتاه مجموعهء «بانو در آیینه» نام
برد. اتکا وولف به ریالیسم هم ویژه گیی است که به جذابیت داستان هایش چندین
مرتبه افزوده و آنها را بیشتر از پیش خواندنی ساخته است. این ویژه گی ها
وولف را از دیگران متمایز می سازند و در ادبیات برجسته اش می کنند. شیوهء
متفاوتی که وولف به کار می برد برای خیلی ها قابل درک نیست، اما کسانی که
توانسته اند به عمق داستان های وولف راه یابند می دانند درک کردن داستان
های وولف آسان است، اما به دقت فراوان نیاز دارد. اگر یکبار به شیوهء
نوشتاری وولف آموخته شوی، می توانی به آسانی هر آن چه را که او نوشته است
حس کنی. کتابهای وولف، با همان کشمکش های درونی و همان گفتگو ها و همان
ماجراجویی های ساده ولی هنرمندانه توانسته اند به آسانی در دل کتاب خوانان
جا باز کنند. امروزه شاید کمتر کسی را بیابی که در کتابخانهء خود یک یا چند
کتاب از وولف نداشته باشد.
از کتابهای مشهور وولف می توان از «خانم دالوی»، «بانو
در آیینه»، «دوشنبه یا سه شنبه»، «امواج»، «به سوی فانوس دریایی»،
«ارلاندو» و... نام برد. در این میان «بانو در آیینه» و «دوشنبه یا سه
شنبه» مجموعهء داستان های کوتاه اند. گفته شده است که بانو وولف از فاصله
میان رمان های خود استفاده می کرد و داستان کوتاه می نوشت. خیلی از این
داستان ها انگیزهء نوشتن رمان های بزرگ برای او بوده اند و خیلی از شخصیت
ها پیش از این که در رمان های او قدم بگذارند در داستان های کوتاهش می
زیسته اند. چنانچه شخصیت «کلاریسا دالوی» پیش از این که در رمان «خانم
دالوی» بیاید در داستان های کوتاه وولف بوده است. از این اثر گذاری در می
یابیم که داستان های کوتاه ویرجینیا راه را برای نوشن رمان هایش باز کرده
اند.
از وولف 500 مقاله به چاپ رسیده است. مقاله هایش هم چون
کتابهایش بیشترینه بازتاب دهندهء مفکوره های فیمینستی او اند. مقاله های
وولف نشان می دهند که او منتقدی حساس و تحسین برانگیز بود. در پهلوی این ها
وولف در مقاله های خود در ساده سازی پیچیده گی ها می کوشید. او که نویسنده
يی بود نو گرا، می کوشید با دیدگاه های نو و تازه به همه چیز بنگرد، اما
این همواره با دشواری هایی که ناشی از یک جامعهء نیمه سنتی اند رو برو شده
بودند.
وولف در زنده گی خود، دو دورهء خیلی بحرانی را گذرانده
بود. او توانسته بود دورهء اول افسرده گی و بحران روانی را شکست دهد اما
دورهء دوم او را شکست داد. نخست زمانی بود که او در 13 ساله گی مادر و دو
سال پس از آن خواهرش و سالهایی بعد پدر خود را از دست داد. این دوره بالای
روحیهء ویرجینیای جوان تأثیر بدی داشت و برای او افسرده گی شدیدی را به
میان آورد. بار دوم به خاطر جنگ جهانی دوم، خراب شدن خانه اش در لندن و
شماری اتفاقات ناگوار دیگر دچار افسرده گی شد . این بار او ضعیف تر از آن
شده بود که بتواند باز هم با روزگار بجنگد و به پیش برود. او نتوانست بر
افسرده گیی که همه وجودش را گرفته بود به پیروزی برسد. شود و برای همین دست
به خودکشی زد. او جیب های کرتی خود را پر از سنگ کرده و خود را در دریای
نزدیک خانهء خود غرق کرد. وجود او از بین رفت. دیگر ویرجینیایی نه بود تا
بنویسید، یا بخندد یا بگرید، اما اینها برای «زنده نبودن» او دلیل شده نمی
توانند. او زنده است. برای همیشه. در نوشته ها، در مقاله ها، در کتابها، در
ذهن مردم.. او زنده است.
* ترجمهء نیلوفر قوجلو
|