بگوشم در
وطن ازهر طرف فریاد می آید
به ذهنم هم
قفس هم مرغ ،هم پریاد می آید
غریواست
ازخلایق هرکه را افسرده می بینی
تعفن بر مشام
ازهر طرف با باد می آید
صدای
نان خواهان می رسد ازدور درگوشت
به چشم اشک،
ازنگاۀ مردم برباد می آید
اگرسازاست
اگرمطرب،اگرشاعردرآن وادی
صدایش غم ،
نوایش از دل ناشاد می آید
کسی
درشهردرقصروکسی بربوریا خفته
تصور
درنگاهت، سازش اضداد می آید
قصاب و صید
افگن، رونق بازاربس دارد
کساداست
مهر،آهنگ شکست داد می آید
بدوش باغ
سربنهاده هرسروی فروخفته
صدای نالۀ
خونین دلی شمشاد می آید
هوابس
سردوجنگل پا زسرآماج رگباراست
شمالی سرد
ازشهری خراب آباد می آید
بدوش عاشقان،
بارگران همواره می بینی
صدا چون بی
ستون از تیشۀ فرهاد می آید
به بردارد
سراپای وطن را افعی تعصب
بیادت داستان
و قصه ای، اجداد می آید
عیاران
بندخودبینی،سوار رانیست تدبیری
سیاهی و ستم
از هر طرف آزاد می آید
|