زن افغان،که در خارج از افغانستان متولد و بزرگ شده است،یک زن مترقی می باشد، که خود را در اجتماع غرب و افغانی خارج از مرز های افغانستان من حیث یک شخص دانسته،تحصیل کرده و دارندهٔ شخصیت قوی و معقول معرفی می کند.
او دارندهٔ این شهامت است،که دیگر خود را مجبور نمی بیند،به حیث یک زیور تزیینی مرد افغان در اجتماع افغان ظاهر شود.
از امکانات جامعه غرب استفادهٔ مفید کرده و دارندهٔ تحصیلات عالی است،روز به روز در قسمت انکشاف اجتماعی،فرهنگی و سیاسی خود سعی و تلاش بی پایان می نماید، مبارزه زهنی،فکری و علنی خود را با افکار و اندیشه های تاریک و عقب ماندهٔ جامعه افغانی آغاز کرده است،که تا اکنون هم حاضر به قبول دار شدن رول مهم و برازندهٔ زن در اجتماع افغان نیست. او دیگر نمی خواهد از جانب مرد و فامیل او به عنوان یک کنیز چشم و گوش و زبان بسته خریداری شود،که از او انتظار می رود،منزل مرد را تمیز نگه دارد،برای او غذا بپزد،اطفال و از همه اولتر پسران سالم و قشنگ،که روزی با داشتن تحصیلات عالی و تعلیم و تربیه برازنده
باعث افتخار پدر شوند،به دنیا آورد،شکنجه،لت و کوب و اهانت های جسمانی و روحی مرد و اعضای فامیل او را با صبر و تحمل پایدار متحمل شود و به دلیل اینکه زن افغان زن فرمانبردار شوهر خود و فامیل است و همیشه هم باید باشد.
او را دیگر کسی مجبور کرده نمی تواند،که از حق انسانی،ازدواج با مرد دلخواه خود، به منظور خوشی فامیل بگذرد.و تحت کنترول بودن افکار،گفتار،کردار و اعمال خود را به واسطهٔ فامیل مورد سوال قرار می دهد و انجام دادن این عمل را دخالت در زندگی شخصی یک شخص بالغ می داند،که خود مسولیت زندگی خویش را از هر نگاه در دست دارد. در جهان غرب که هر زن تحت حفاظت و حمایت قانون و دولت دارندهٔ این امکان است، که تحصیل نماید،شغلی را انجام دهد و خود برای خود یک زندگی انسانی و دل خواهی خود را درست نماید،با علاقه مندی بخوص این تمنا را دارد،که در زندگی حرفه وی پیشرفت و ترقی نموده و مقام های بلندی را کسب نماید.
زمانیکه در بارهٔ زندگی زن افغان خارج از مرز های افغانستان صحبت می نمایم و آن را مورد بررسی قرار می دهیم باید که آن زنان افغان را به هیچ وجه فراموش نه نمایم، که در جهان غرب یک زندگی فلاکت بار و پر از درد و رنج را سپری می کنند.آنان زبان کشوری را،که در آن زیست دارند،نمی دانند و در انزوا بسر می برند.از امکاناتی،که در جامعه غرب به قسم رایگان و یا با پرداخت پول اندک می توان زبان یک کشور را آموخت، خبر ندارند و یا اینکه با حیله و نیرنگ اعضای فامیل از این امکانات مطلع نمی شوند.
زیرا زنیکه زبان یک کشور را بطور فصیح صحبت می نماید از حق و حقوق خویش در اجتماع و امکانات ندگی،پیشرفت و ترقی بدون کمک و همکاری مرد با خبر است و دیگر آن عروسک مومیای و فرمانبردار مرد نیست. پدران و برادران آنان هستند که تا هنگام ازدواج با مرد دلخواه فامیل حق زنده و مرده بودن آنان را دارند و بعد از ازدواج این حق بدست شوهران شان سپرده می شود،که در حقیقت با پرداخت مصارف کزاف یک عروسی افغانی آنان را خریداری نموده اند.این مالکین تا اخرین نفس حاضر به از دست دادن حق ملکیت خود نیستند.
و اگر زن افغان جرات سرپیچی و نا فرمانی را در مقابل پدران و برادران و شوهران خویش نمایند پس باید بدانند،که با زندگی بدون ارزش خود برای این عمل ناجایز و ضد فرهنگ و کلتور افغانی پاسخ خواهند داد.
با وجود متولد شدن،بزرگ شدن و زندگی در جهان پیشرفتهٔ غرب باید که زنان افغان به تمام اعضای اجتماعی،که در آن معاشرت دارند،بطور واضح و نمایان به تماشا گذارند،که ایشان هنوز هم مانند همان زنان بدبخت و بیچارهٔ افغان،که در افکار،عمال، کردار و گفتار خود از هر نگاه عقب مانده اند،یک زندگی مطابق به اصول و قوانین فرهنگی و کلتوری افغانی را سپری می نمایند.
از ظاهر شدن در اجتماع مردان باید به جدیت عام و تام خود داری نمایند و اگر زمانی هم با مردان مقابل می شوند باید از ابراز نظر،لیاقت و اهلیت خویش پرهیز نمایند.
از این زنان افغان،که به هزار ها تن از آنان در اجتماع غرب و در میان ما موجود هستند،باید که حمایت نمایم زیرا که ایشان سخت تحت ضلم و ستم قرار دارند و امکان نجات از این زندگی غیر انسانی را هم ندارند.دیگر زمانی بردگی زن،که او هم یک بشر است و موجود نبودن او باعث کمی و کاستی های بی شماری در زندگی اجتماعی می شود،گذشته است. زن دیگر کنیز مرد نیست بلکه می تواند دوست و مددگار زندگی مرد شود،که به واسطهٔ توان مندی و دانای خویش مشکلات زندگی را به نحو واضح و نمایان کاهش دهد.
یکی از دلایل عقب ماندگی افغانستان در سطح جهان اینست،که از قدرت مندی و نیرو و ذکاوت بیشتر از نصف نفوذ افغانستان استفادهٔ مفید و بجا نمی شود.
آرزو
فبوری ۲۰۱۰ جرمنی