دل " پشتونی " ات امشب " هزاره" می کند پرپر
" قزل آباد" قلبم در هجومت می شود محشر
"مزار" خاطرم در ازدحام مرگ می پیچد
که فتوا می دهی در محضر مردم مرا کافر
برای قتل عام " بامیان " سبز احساسم
فراهم می کنی با دست و پایت نیزه و خنجر
" یکولنگ " خیالم را شناور می کنی در خون
غزلهای مرا تا میبٌری امشب از پیکر
هزاران " طالب " و " سیاف " می گیرند در نوبت
برای مرگ من در پشت چشمان شما سنگر
مگر این خاک بوی تاجیک و تٌرک و مٌغل دارد؟
که آتش می فروزی تا شود از ریشه خاکستــــر
22/11/2007 وانشبوری |