عبدالخالق خان معاون بلدیۀ کابل وعضو جمعیت وطن
دررابطه باکودتا های نام نهاد در تاریخ
افغانستان وبه ادامهء کودتا های نام نهاد عبدالملک عبدالرحیم زی، نوشتۀ جناب
نصیرمهرین، من قسمتی از شرح حال شخصیت برجستۀ دیگری را که روز های پراز رنج
و زحمت را در زندان سپری نمود، از زبان برادر زادۀ ایشان برای تان پیشکش
مینمایم.
مرحوم الحاج عبدالخالق خان معاون بلدیۀ
کابل، دردسیسۀ کودتای یادشده، در زمان صدراعظمی داؤود خان، در زیر شکنجه ها
گرفته بود.
دوست مهربانم، محترم غلام جان دستگیر، برادر زادۀ
مرحومی که فعلاً در شهر لاس ویگاس امریکا سکونت دارد، قصه های غم انگیز و
شرح رویداد های تلخ محبس وشکنجه ها را که از مرحوم عبدالخالق خان شنیده
بود، یک بار دیگر به خآطر آورده برایم چنین بیان نمود :
« اوقات زیادی رابا کاکایم بعد از رهایی او از
زندان سپری نموده و روز ها و شب های دراز موضوعات را اززبان او شنیده ام.
حاجی عبدالخالق خان که معاون بلدیۀ وقت بود ، کدام
ارتباطی با آقای محترم عبدالملک خان عبدالریم زی نداشت . بجز ازامور رسمی و
تبادلۀ مکاتیب رسمی.
مرحوم حاجی صاحب با داشتن افکار وطن پرستانه
وآزادیخواهانه، فعالیت های سیاسی خود رادر جمعیت وطن پیش می برد. او هم سعی
داشت که افغانستان ومردم آن ترقی کنند وقانون وعدالت در جامعه حاکم شود.
میکوشید تا یک فضای همزیستی و یک رنگی در اقوام مختلف افغانستان، بدون در
نظر گرفتن تبعیض لسانی، منطقوی و نژادی بوجود بیاید. و سعی میکرد تا به
حاکمیت نامشروع و فاسد خاتمه داده شود. اما حاکمان ظالم ومستبد، یک تعداد
اعضای آن جمعیت را محبوس کرد ومانع فعالیت جمعیت شان گردید.
کاکایم قصه میکرد که شب های عید بود که شخصی بنام
فخرالدین با چند تن از اشخاصی، که بعداً معلوم شد آنها پولیس بودند، به
دروازۀ منزل حاجی صاحب زده و به او گفته بودند، بیا برویم که نادرشاه
هارونی مرده است. با این دوروغ، او را مستقیماً به زندان وبه
اصطلاح برای تحقیقات بردند.
مرحوم عبدالخالق خان با محروم نادرشاه هارونی در
پهلوی فعالیت ها در حزب وطن، دوست خوب بوده چنانچه او همیشه در مجالس شخصی
از مرحوم نادرشاه هارونی به حیث یک برادر خورد یاد میکرد .
مامورین پولیس برای چندین ساعت خانۀ مرحوم را تلاشی
کرده بودند که معلوم بود چیزی بدست شان نمیآید . قسمیکه مرحوم عبدالخالق
خان قصه میکرد، که وقتی او را برای تحقیقات بردند ، دو جوان که اصلاً تجربۀ
قبلی نداشتند از او سوال میکردند، که یک سوال به دیگری ربطی نداشت . چون
برای مرحوم عبدالخالق خان کاملاً ثابت شده بود که این ها همه ادعا های کاذب
حکومت داوود است، ادعای های دروغین آنها رارد میکرد. به این دلیل اومانند
دیگر وطن پرستان بار ها زیر لت و کوب گرفت. شکنجه گران کوشش داشتند تا به
دسیسه هایی که خود حکومت ساخته بود،محبوسین اقرار کنند.
گناه های آنها چه بود؟ آیا وطنپرستی وخوستارعدالت
و آزادی بیان بودن برای مردم افغانستان، گناه است؟
جناب حاجی عبدالخالق خان در ایام پیری
مرحوم عبدالخالق خان بعد از رهایی از زندان در باغ
نواب برای مدتی زندگی میکرد. محمد ظاهر خان پادشاه وقت، چند جریب زمین برای
او در هلمند اهدا کرد تا به آن وسیله مرحوم عبدالخالق خان را از مرکز به
دور نگهدارند. مرحوم عبدالخالق خان در سال ۱۹۸۷ عسیوی چشم از دینا
بست.»
ازمعلوماتی که دوست مهربان غلام جان دستگیر در بارۀ
مرحوم عبدالخالق خان(دوست با وفای پدرم ) تهیه نمود، اظهار امتنان و تشکر
مینمایم.
بسیار خوب است که از تمام آن عده افراد وطن پرست
وازادیخواه وبیگناهانی که در کودتا های نام نهاد عبدالملک عبدالرحیم زی،
چند سال را در پشت پنجره های زندان سپری نمودند، یادی کنیم. تا باشد خیانت
هاوظلم هایی دوران حکومت محمدداؤود خان بیشتروروشنتر نمایان گردد.
داوودشاه هارونی
۲۰ جنوری ۲۰۱۰
مانتری- کلیفورنیا
|