روز
آزادی ما،
خون
دهد غنچه و گل شاخه زند،
ساغر
سرخ شهادتکده ی خون شهید،
هفت
دریا تپش باده صد ساله دمد.
روز
آزادی ما
انفجاریست که در قعر زمین
کوهی
از آتش سیال فروخفته به بند
سر
بدر میزند از قاف برین
روز
آزادی ما
گاه
معهود ظهور مردیست؛
که سر
از قله کهسار کشد.
با
تنی ریخته از پولاد
ونگاهی که در آن شعله زند
صد خورشید.
قد
افراشته از مشرق بیدار کشد
روز
آزادی ما
رستخیزیست که شیپور قیام؛
خواب
یاقوتی دیرین شهیدان را؛
بر می آشوید
شب
شبکور چو با روی قفس می شکند
آقتاب
از سفر دور و دراز؛
بر زمین می آید!
|