کابل ناتهـ، Kabulnath




































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان

همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 
 
 
 
کهن جامهء  پیراسته
 
 
 
مینا شایسته
 
 

سر زدن از این مغازه به آن مغازه، همیشه ساعت‌ها وگاهی روزها وقتم را می‌گیرد. تنوع زیادی نمی‌بینم. بیشتر چینی و پاکستانی هستند. در کابل فقط تعداد اندکی فروشگاه‌های بزرگ وجود دارد که از کشورهای دیگر برای مردمی با سطح اقتصاد بالاتر کفش و لباس وارد میکنند.

به همین دلیل همیشه مجبورم هر وقت به ایران سفر می‌کنم، کالاهای مورد نیازم را از آنجا بیاورم. شاید برای همین است که جز خودم هیچ کسی نمی‌داند این مسئلۀ به ظاهر ساده در کجای مشکلات من قرار دارد. خب، آخر برای من که در افغانستان بزرگ نشده‌ام و از کودکی تا همین دو سه سال پیش از مغازه‌های تهران کفش و لباس خود را خریده‌ام، طبیعی است که خرید از این‌جا کار آسانی نباشد.

با این حال، خیلی از دوستانم را میبینم که راحت و بیدغدغه یا از بازارهایی خرید میکنند که واردکنندۀ لباس‌های ساخت کشورهای چین و پاکستان است. و یا چند قدم آن‌ورتر به دکان‌هایی سر میزنند که کالاهای دست دوم میفروشند، لباس‌هایی که در افغانستان به "لیلامی" معروف است و طرفداران بی‌شماری دارد. چیزی که می‌توان آن را از کف خیابان و گاری و یا از دکان‌ها و فروشگاه‌های بزرگ و ویژۀ خودش یافت.

در محل فروش کالاهای دست دوم همه چیز یافت می‌شود. از اسباب‌بازی گرفته تا پوشاک و وسایل منزل. حتا زیپ شلوار، دگمه، جوراب و غیره. اصلاً از شیر مرغ تا جان آدمیزاد که می‌گویند، یعنی همین بازار لیلامی.

گذشته و قدمت این کالاهای وارداتی دست دوم که بعضی‌ها به آن مستعمل میگویند و عده‌ای دیگر used و یا second hand ، به درازای ده‌ها سال میرسد. از این رو بیشتر مردم حساسیتی در مقابل آن ندارند. شاید به همین دلیل است که خرید اجناس دست دوم در افغانستان، رفته رفته به یک امر معمول و شبه فرهنگ تبدیل شده‌است.

تهیۀ کالاهای دست دوم فقط محدود به پوشاک نیست، بلکه در هر جایی میشود رد پایی از "لیلامی" را دید. در بازار خرید و فروش ماشین، پرزه‌جات (لوازم یدکی) اتومبیل و ماشین‌آلات صنعتی، کامپیوتر، لوازم برقی و غیره.

با این‌ که بازار کالاهای دست دوم فقط منحصر به افغانستان نیست و در بیشتر کشورهای جهان وجود دارد، ولی دلیل اصلی بازار داغ این کالاها یک چیز می‌تواند باشد. فقر. آخر مردمی که با هزار و یک بدبختی شکم خود را نمی‌توانند سیر کنند، چه‌طور میتوانند پوشاک نو و گران بخرند؟ به همین خاطر کفش و لباس‌هایی را میخرند که عمر زیبایی خود را چند سال پیش به صاحب اولش بخشیده‌است و حالا فقط کیفیت و ارزانیش مشتری را به خود جلب میکند.

عده زیادی از مردم بر این عقیده هستند که وضعیت بد کوچه وخیابان‌ها و گرد و خاک باعث میشود که آنها ترجیح بدهند به جای استفاده از کالاهای نو ولی بی کیفیت و نسبتاً گران، که دوام زیادی در برابر این شرایط ندارد، از کالاهای دست دوم استفاده کنند. چرا که بیشتر این کالاهای لیلامی در برابر شستشوی زیاد مقاوم است. اگر حتا مقاوم هم نباشد، حد اقل دلشان کمتر برای پولی که پرداخته‌اند، میسوزد. به همین دلیل، بیشتر مردم فقیر و بسیاری از طبقه متوسط جامعه و حتا بعضی از مردم طبقۀ مرفه نیز از کالاهای دست دوم استفاده میکنند.

تازه به برکت این اجناس دست دوم بسیاری از افراد بیکار صاحب کار و درآمد شده‌اند. ایجاد چنین شغلها بار مسئولیت بیکاران را از دوش دولت سبک میکند. برای همین تا این اجناس ارزان هست، دولت هم نظارتی روی فروش کالاهای نو نمیکند و برای همین قیمت کالاهای نو با سطح درآمد اکثریت مردم نمیخواند.

فروشندگان این کالاها هم مثل فروشند گان کالاهای نو از هر ترفندی برای فروش بیشتراستفاده میکنند. اکثر این کالاها را ساخت کشورهای آمریکا، آلمان و یا کره که محبوبیت بیشتری نزد مردم دارند، معرفی میکنند. در حالی که روی بیشتر این اجناس نام کشوری دیگر نمایان است.

با این که همه میدانند این دست دومی‌ها استفاده‌ شده‌اند، ولی فروشندگان این اجناس، به خصوص کفش‌فروشان، سعی میکنند با رنگ و لعابی که به آن میدهند، آنها را تقریباً نو جلوه دهند و خریداران نیز همیشه به دنبال نوترین آنها میگردند.

در بازار و محل فروش "لیلامی" جوان‌های شیک‌پوش امروزی هم زیاد به چشم می‌خورند. جوانهایی که موهای ژل‌خورده و چرب و پوشش‌شان با فرهنگ و لباس‌های افغانی هیچ همخوانی‌ای ندارد. به گفتۀ خودشان، آنها دوست دارند به مد روز غربی تیپ بزنند، ولی نه این لباس‌ها را میتوانند در کابل پیدا کنند و نه پول آن را دارند که اجناس اصیل خارجی بخرند. چون کالاهای نو که در بازارها یافت میشود، چند سالی از مد سایر کشورها عقب است. برای همین به سمت این دست دومیها میآیند.

همین یکی دوماه پیش بود که در پای یکی از دوستانم که از جملۀ همین جوان‌هاست، کفش بسیار زیبایی دیدم. مطابق فطرت زنانه‌ام با عجله پرسیدم، چند خریدی؟ از کجا خریدی؟ گفت: "۱۷۰ دلار! یکی از فامیلام از کانادا برام فرستاده". باورم شده بود، چون مارک کانادا را هم داشت. اما بعد که زیاد سؤال‌پیچش کردم، گفت که از بازار لیلامی خریده، آن هم به قیمت ۷۵۰ افغانی (۱۵ دلار).

برای تهیۀ این گزارش چند دفعه به بازار اجناس "لیلامی" رفتم. فریاد "لیلام، لیلام" فروشندگان و شور و هیجان خرید و فروش، هر رهگذری را وسوسه میکرد تا به سمت آنها برود. من هم وسوسه شدم و چیزی خریدم. با این که با قیمت ارزان، یک لباس با جنسیت خوب را صاحب شدم، ولی تمایلی برای پوشیدنش ندارم. راستش همین که میخواهم بپوشمش، حس بدی به من دست میدهد. با خودم میگویم، چرا باید لباس کهنه و استفاده‌شدۀ کسی دیگر را بپوشم؟ کسی که نمیدانم کی بوده، در کجای زمین زندگی کرده و از چه شرایط صحت و سلامت برخوردار بوده و یا از کجا که با چه بیماری پوستی این لباس را به تن کرده.

برای همین است که هر بار میخواهم این اولین لباس لیلامی‌ام را برای یک امتحان ساده هم که شده، به تنم کنم، اما و اگرهایی از این دست جرأتم را میگیرد و این گونه از خیر پوشیدنش میگذرم و با خودم میگویم، خب، بیخود نیست که از قدیم‌ها گفته‌اند: "ارزان بیعلت نیست و قیمت (گران) بیحکمت". یا به قول سعدی:

کهن جامۀ خویش پیراستن / به از جامۀ عاریت خواستن

چیزی که اکثر خریداران کفش و لباس دست دوم هم میدانند. اما با فقر و تنگ‌دستی چه میشود کرد؟ وقتی نه دست ستیزی باشد و نه پای گریز.

منبع جدید انلاین

(())(())(())(())(())(())

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل 112           سال پنجم        جــــدی / دلــو  ۱۳۸۸  هجری خورشیدی       جنوری 2010