|
طِفلکِ دیدم به مُشکل
چای تلخ و نان داشت |
|
چپلکش در پای روی برف
بود گِریان داشت |
|
پینه پینه پیرهن
چادر به گردن ململی |
|
جاکت و نه شال، آستین
سوخته بنیان داشت |
|
میکشید او چون نفس،
دودِ سفیدش از دهن |
|
دست ها زیرِ بغل از
باد سرد پنهان داشت |
|
تُتله تُتله لام
لامم گفت جای رام رام |
|
دیدم از نِزدیک او
بِشکسته دو دندان داشت |
|
چون شدم جویای احوال
دُخترک مسرور شد |
|
گردنک بر شانه زد او
چهرۀ حیران داشت |
|
دست بر رویش کشیدم،
با محبت دیدمش |
|
چون قدم برداشت دیدم
پایکِ لرزان داشت |
|
دست من بگرفته همراه
بُرد سوی خانه اش |
|
برادرش را خواست، زد لبخند
چون مهمان داشت |
|
در عبادتگاه بُرد و
حاجتِ تعظیم کرد |
|
در درمسال با برادر
با پدر دالان داشت |
|
بر سرِ دیوار عکسِ
مُرشِدم تذهین بود |
|
شُکر کردم چونکه او با
من کیش یکسان داشت |
|
بدرقه کرد و مرا
بِنشاند پای صندلی |
|
روی نانِ سوخته با
چادری پنهان داشت |
|
مُنقبِض گشت و زبانم
گِنگِ اِستِفسار شُد |
|
کآدمی بود و بخت و
طالع از حیوان داشت |
|
برادرش تقدیمِ برم
کرد پیاله چایِ تلخ |
|
قامتِ چِنار و شکل و
صورتِ مرجان داشت |
|
کردمش پُرسان وقت
مکتب و تو اینجا |
|
از جوابش چشمِ من تر،
وی جِگر بِریان داشت |
|
یأس دیدم چهره اش
بِکشود لب، اظهار کرد |
|
ذوقِ بی پایان او هم در
نوشت و خوان داشت |
|
او بِگردد باسواد
در مکتبِ با اِنضباط |
|
این چُنین آهنگ و حالِ
دِل چنین بیان داشت |
|
در اوایل نعمتی
وافِر پدرم داشت هم |
|
خانه و باغی در
ولایتِ پروان داشت |
|
والِدم بزاز شُغل و
پیشه بهتر داشت در |
|
چوکِ وُلُسوالیِ ده
بالی یک دُوکان داشت |
|
من دریشی پوش چشمم
عاینک دستم قلم |
|
صاحِبِ تعلیم
باشم مادرم ارمان داشت |
|
مُلک را دورِ دِگر
شد، مادرِ ما درگُذشت |
|
از همان ایام طرزِ
زندگی ویران داشت |
|
در خطر ها امنیت هم
جاده ها پُر تانک ها |
|
جُرأتِ بیرون شدن
نه خُرد نه کلان داشت |
|
من ندانم تا کُجا
اش نذر آتش کرده اند |
|
با وُجودِ آنکه
چاریکار هم شمشان داشت |
|
والِدِ ما از ستوهِ
غیر کیشان هند رفت |
|
چونکه برگشت با کرد
دُوکانِ بی سامان داشت |
|
باغچه اش با تانک های
روسیه ویران بود |
|
غضب کردند خانه اش،
حالانکه او فرمان داشت |
|
داد کرد و عرض کرد و سر
به هر سنگی بِزد |
|
سال پُر اُمید کرد،
تلاشِ بی پایان داشت |
|
بعد از آن با خانواده
عزم کابل کرد و بس |
|
درد خیلی داشت او نه
داور و درمان داشت |
|
کابُل آمد چار پولی
داشت شُد شریک با |
|
دوستیکه سرزبانش جان
یا قُربان داشت |
|
هر که میگفتش غلط
کردی و لیکن والِدم |
|
ناخلف یک دوست را
دلیل و نه بُرهان داشت |
|
اینچُنین بود سرنوِشتِ
شان در این چند سال |
|
تیر شد وقتیکه مُشتی
پول و چند قِران داشت |
|
بچه گک را جای تعلیم
خدمتِ معبود شد |
|
جای بزازی پدرش
کِسبِ تکسی ران داشت |
|
پس چه از سواد پُرسم
ساکِنِ آن مُلک را |
|
اجنبی را حاکِم و
سرباز و قوماندان داشت |
|
حالِ طِفلان دیده دل سنگین
و چشمم حلقه بست |
|
صد سوالم باز ور نه
حاجتِ پُرسان داشت |
|
اینچنین آتش در دِل هر
که را دیدم داشت |
|
شُعله ها خاموش اما
سوختن جِریان داشت |
|
دست ها دارم بِلند
بهرِ قضاوت کِبریأ |
|
مردِ وادی را که در
دست خنجر و قُرآن داشت |
|
آنکه کُشت و کِشت زر در
داخِل و خارج بِرفت |
|
ساکِنِ این مُلک
دارم حاجتِ جِبران داشت
|