کابل ناتهـ، Kabulnath















































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان

همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 
 
 

        على پيام
               مدل انسان نو افغانستانی

 
 
 
بشیر سخاورز
 
 

پيشاهنگ

 

مردم با كيستى ى على پيام به عنوان نويسنده و پژوهشگر آشناست، اما از كيستى ى ديگر او كه مردى است آگاه از مردمش و در ميان مردمى كه دور از همه جلوه هاى مدرنيته مى زييد، بسر مى برد تا صورتگر شش جهت اين مردم باشد، كمتر آگاه هستند. پيام بيشتر عمرش را در كشور همسايه (ايران) گذراند كه هر چند اين كشور هم مرز كشور خودش است - سالها و فرسنگها از كشورش دور افتاده است. او به خواهش خودش و نه فرمايش ديگران، برگزيد تا در دور دست ترين روستا هاى دايكندى، زندگى كند و اندوهنامه ى اين مردم را غمگسارانه بنويسد. مردمى كه با پاى پياده و با سپرى كردن چند شب و روز به كابل مى آيند و براى شان سفر با موتر همانند سفر ما با راكت به كره ى مريخ است. هر دو تخيلى.

 

مسوده ى كتاب "مدل انسان نو افغانستانى" حاصل چندين سال سفر در خود، سفر در سرزمين ميهن و سفر در مردم ميهن است كه على پيام اين صورتگر چين، با نيكويى مانى، در ارژنگ جامعه شناسى و فلسفى پيشروى خواننده مى گذارد. خواننده اى كه اگر بيگانه است، با مريخ آسيا آشنا مى شود - جايى كه تنها در رويا هايش هستى داشته و اگر افغانستانى است، كمى او را در شناخت جامعه اش عريان مى سازد.

 

افتخار دارم كه بخشهايى از مسوده ى كتاب "مدل انسان نو افغانستانى" نوشته ى على پيام را به دوستان معرفى مى دارم، تا باشد كه اكابر فرزانه نسخه ى نهايى و چاپ شده ى اين كتاب را روزى به دست آورند و بر على پيام آفرين گويند.

 

بشير سخاورز

سويس، جنورى سال ٢٠١٠

 

 

على پيام

  

مدل انسان نو افغانستانى

  

در جستجوی انسان نو افغانستانی

 

بحث انسان نو بازخوانی انسان افغانستانی است در عین حال بازخواست انسانیت خودم است در متن این جامعه. نویسنده در این اثر به دنبال کشف من خودش می گردد و می خواهد تا با توجه به قرائتهای متعدد از انسان به کشف خودش دست بزند. بحث انسان نو در این مقال و در این مجال، کشف و خوانش من نویسنده است، او که عضو جامعه جهانی و شهروند افغانستانی است، در جهان کنونی که همه چیز در جدال و کشاکش مباحثات معرفتی مستغرق است و حداقل همه چیز در دو طیف کهنه و نو محک می خورد. آیا من نویسنده در این کشاکش معرفتی و انسان شناختی کیست؟ و چیست؟ آیا این انسان، کهنه است و یا نو؟ آیا چه تعاریفی بر انسان نو بار است؟ این است که نویسنده می خواهد تا خودش را در کشاکش جنجالهای معرفتی کشف کند و هویتش را برای خودش مسجل کند: کیست؟ و چیست؟ نو هست یا کهنه؟ به عبارت دیگر من نویسنده، من نوعیی نسلش است، کشف وخوانش معرفتی یک نسلی که هریک در هویتهای ناتعریف شده ای دچار سرگردانی است. شاید همان هم نسل هم وطن نویسنده که کوروزین چندین هزار دالری سوار است خودش را نو قلمداد کند و کسی که در روستای دور افتاده دایکندی یا واخان بدخشان و یا نیمروز و کابل زندگی می کند کهنه به حساب آید. آیا همین طور است یا غیر این است؟ یا ممکن است متظاهر به نوگرایی و نو سازی شده با سر لج و فیشن در صفحه تلویزیون کابل ظاهر شود و یا مرحوم داکتر رجب اخلاقی که با اعزام دختران افغانستانی در هندوستان مخالفت می کند کهنه به حساب آید یا شاید بالعکس و یا شاید هم هیچ یک از گزینه ها صادق نباشد و انسان نو نه محصول این دیار خاک و جنگ و خشونت و طالبان و مفاهیم جدید و تازه وارد و سرزمین تریاک و تفنگ و نیروهای آیساف و انتحار و انفجار و جنگهای نامنظم پارلمانی بر سر لحافهای کهنه و قدیمی و میراثهای قتلها و ترورهای قبیله ای و مذهبی و دینی و حذف و ارتداد همدیگر، کفر خوانیها و فتواها، تعصبها و خشونتها و قرائتهای نوین از سیاست، اقتصاد، روابط اجتماعی، دین و حقوق بشر و انکشاف متوازن و استراتژی انکشاف ملی و عدالت اجتماعی و مناسبات سیال جهانی است بلکه انسان نو متعلق به دیگر کشورهایی است که نه نانش کم است و نه طعم جنگ و جهاد و دینداری از نوع طالبانی و حنفی و وهابی و شیعی بر دل دارد و نه هیچ یک از بارهای غم انسان افغانستانی را. زیرا که نان تازه تنوری بر سر دسترخوانش پهن است و اقتصاد و فرهنگ و سیاست و علمش رو براست.

این بحث به گونه ای حقیقت یابی نیز محسوب می شود. حقیقت من نویسنده که در لایه های نا تعریف شده پنهان است. تعریف درست و دقیق از انسان امروزی و یا انسان نو همه چیزش را تحت تأثیر قرار می دهد: سیاست، اقتصاد، فرهنگ، فلسفه و کلام و اعتقادات به انسان و ماحولش. روی این ملحوظ ضرورت دارد تا من نویسنده با تمام ابعاد پیرامونی وابسته اش اعم از حکومت افغانستانی، رفتار و کردار و سیاست و تفکر و اعتقادات و اقتصاد افغانستانی چه در ساحه فردی و چه در بعد گروهیش در یک تعریف درست حقیقت یابی گردد.

حد اقل مطلب، این من نویسنده نماینده نسلی است که برداشتهای متفاوتی را تجربه کرده است. نسلی که ریشه در جامعه سنتی دارد و این ریشه هنوز هم سبز است بگونه ای که در آن ریشه هویت "ریش تارتارها"ی گروه امارت اسلامی طالبانی ظهور می کند. ریش تارتارهای طالبانی بخشی از هویت نسل نویسنده است. وقتی که در قریه ها و آبادیهای مختلف افغانستان بگردید ریش تارتارهای طالبانی افغانستانی شما را به یاد گروه تیپیک یخه سفیدها و یا رپها می اندازد. اینجا نه در پی تحسین ریش تارتارهای طالبانی هستم و نه در تقبیح آن همانطوری که در پی تحسین هویت شیما رضاییها نیستم و نه در پی تقبیح آنها. بلکه هدف حقیقت یابی معرفتی نسل خودم است. اگر از ریش تارتار به عنوان یک هویت نام می بریم، وجود و تبارز یک هویت اجتماعی هم نسلم است در دایره حرکت تاریخ کشور. در برابر ریش تارتارهای طالبانی هویت دیگری داریم که همه چیز را نفی می کند. این نسل حتا خدا را در قربانگاه ذبح می کند و گذشته را به بند کشیده و محکومش می کند. نسل معترض و یا جوانه هایی که ریشه در گستردگی هویت سنتی دارد ولی در یک آبشخور دیگری غیر از آبشخور ریش تارتارها رشد کرده است. نماینده این نسل را در کنفرانس حقیقت یابی و عدالت انتقالی که در سال 2005 در کابل از طرف سازمان ملل متحد و همکاران افغانستانیش برگزار شده بود دیدم. این هویت معترض و پرخاشگر که تمام پیشینه و پسینه سنت و داراییها و معنویت کشور را با چنگالهایش خفه می کند، اما هم، هویت این نسل معترض و هم هویت ریش تارتارها تعریف روشن و معرفتی از انسان افغانستانی و یا به تعبیر دیگر انسان نو و یا انسان کهنه افغانستانی ندارند. این شائبه در ذهن من نویسنده ایجاد می کند که هر دوی این طیف شاید از پشت بام افتاده باشند. به عبارت موسع چه هویت پیران لنگوته والای افغانستانی و چه هویت ریش تارتارها و چه هویت نسل معترض هرسه شان در معرض جرح و تعدیل و نقد و بررسی هستند. یعنی ممکن است هر یک از این سه هویت در قرائت انسان معیاری و یا انسان صحیح دچار کج فهمی باشند. شاید در این جرح و تعدیل نسل پیر لنگوته والاها نسل یک چشم هایی باشد که تمام منطقش این باشد: خور ماخور دنیا را از چشم من باید بنگری وگرنه از جرگه ما خارج هستی. در برابر این نسل، نسل معترض افرادی را تشکیل می دهند که منطق خودمختاری و آزادمنشی منبعث از فراخوانهای دنیای امروز را بر دوش شان حمل می کنند و در عرصه حیات اجتماعی افغانستانی برای زندگی آمده اند. هم، نسل یک چشمها و هم نسل معترض و هم نسل ریش تارتارها نیازمند تعریف دقیق انسان افغانستانی است که زندگی نسبتا آدموار را در حیات شان رقم بزند.

 

ادامه دارد....

 

(())(())(())(())(())(())

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل 112           سال پنجم        جــــدی / دلــو  ۱۳۸۸  هجری خورشیدی       جنوری 2010