پیش ما،
صومعه و کــعبه و بتخانه یکیست؛
عابد
مسجدو هم، ساقی میـــخانه یکیست
بنده
پیــــر مغان، رهــــــــرو دیرو حرم؛
هر دو یک
رنگ، می کاسه و پیمانه یکیست
تخم الفت
چه بریزید؟ زراند و دیر خاک؛
حاصل مرد
عمــل ثروت ویرانه یکیست
هوشــــــــــیاران زمان اند در اندیشه فرو
آشنایان
یکی شـــــــــــاهد بیگانه یکست
عشق
جانسور شب و روز به سوز افگنده
عاشق
سوخته و دلبر مســــتانه یکیست
می روی
شب تا رو رخ سمـــــــین نگار؛
نازنین
اند، نگه برو دوجانانه یکــــــیست
کاش در
وصل نکوروی به مقصد برسیم؛
لیک از
صبح صفا دام یکی دانه یکیست
آخــــــر از سوسه تاب وتب عشق گران
بگذرید و
روش از خود بیـــگانه یکیست
شیـــوه مهرو وفا در دل و « مسرور » شوید
داشتن « عهد نکو » پاک و صمیمانه یکیست
گوتینگن
المان اکتوبر 2009 |