خزان غمزده با چهره ی
حزین آمد
زمانه گشت پریشان که شد امید ز دست
فسرد قامت پر بار شاخسار از غم،
غبار زرد مصیبت به روی باغ نشست
* * *
بساط عشرت گلبته ها ز هم پاشید
چو باد مرگ فرو کوفت مرغزاران را
شکست چهره پر آژنگ باغبان در خویش
نهد به خاک چسان پیکر بهاران را ؟
* * *
صف طویل درختان ستاده سربه زمین
غروب غمزده ی انتظار را ماند .
به گریه می گذرد جویبار افسرده
اوچشم خونی شب رنده دار را ماند .
* * *
درخت داشت هر انچه به پای خود افگند
ز چیره دستی يك تندباد می ترسد
پریده رنگ ترست آفتاب پاییزی ،
ز کوچ قافله روز شاد می ترسد
* * *
شبان پیرگریزد ز بیشه های کبود .
توان دیدن مرک بنفشه کی دارد
هجوم باد جو اوای گرک های عنود
هراس زوزه ی وحشت به جلگه میبارد.
* * *
تکیده پیکر کسهار از تنوره باد .
به چشم رهگذران مرده خاک می ریزد
به پای لخت سپیدار در سپیده سرد ،
چه اشک گرم که ازچشم تاک می ریزد !
* * *
الا شگوفه پرپر الا گل پژمان !
که بر نشسته به خاک سیاه حرمایند !
منم شریک غم و سوگوار سوک شما،
غم بزرگ مرا گر به چهره ام خوانید.
* * *
بهار رفته ز دستم اسیر پاییزم
که غمگنانه به یاد بهار می گریم
چو داغ لاله که در لاله زار می گریم
* * *
غم بزرگ زمستان کشم به شانه ی خویش
« به بوی آنکه دگر باز نو بهار آید. » *
جوانه ها بدر آیند از کرانهء سبز
هزار هودج رنگین به کوهسار آید.
*- چه جورها که کشیدند بلبلان از دی
به بوی آنکه دگر نوبهار باز آیــــــد (حافظ شیراز)
|