به گلزار معانی، غنچه لب، خندانه میریزد؛
و برگ نرگس شهلا، کف گلخانه میــریزد؛
ز سنبل تار گیـــــــسو بر
زبان شانه پیهم گل
میان گلبن پر گل عـــــــــیان بر شنانه میریزد
ز سیم سوزن مژگان و باریکی رگ چشمان
به نازو دلربایی اشک آن جانانه میریزد
تپیدنهای دل چـــــــاک گریبان را کند پیویار
همی زیبد ز عـــــمق دل سخن در دانه میریزد
بیرون از پرده شد ساقی میان میکده نیست
به مخموری دمادم باده ز پیمانه میریزد
ز قلب ساغر پرگل شبانگه مــــست در جامی
شراب ارغوانی ســــــــــاقی رندانه میریزد
برفته عمر از کف تیز ایام جوانی آخ
فسوس زندگانی خورده برسر سخت سقف خانه میریزد
ز کنـــــــــج معرفت گنج زرعزت دریابید
به پای حشمت بهنام زر فــــــــرزانه میریزد
درین دنیای بروبحر نباید داشت امیدی
که مسیر نا امیدی خاک در ویرانه میریزد
شتابان داده یی به به حیات عشق و مهر از دست
به مسروری وایندم دور من پیرانه مــــــیریزد
گوتینگین المان جوزای 1385 هجری خورشیدی
|