کابل ناتهـ، Kabulnath







































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان

همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 
 
 
 
عرض  تسلیت
 
 
 

محمد حیدر اختر هامبورگ ـــ  آ لمان

 

 اخیراً خبر وفات خانم حبیبه جان صدیق چرخی را از طریق دوست دانشمندم آقای محمد نصیر مهرین  شنیدم که خیلی ها برایم تاثر آور بوده و درغم عمیقی  فرورفتم .

 نخست به نماینده گی از خانواده  رنجدیده ی ناظر صفر وفات خانم حبیبه جان را به آقای خالد صدیق وتمام خانوادۀ  چرخی تسلیت  گفته  ازبارگاه ایزد متعال برای متوفا اجر اخروی و برای خانواده شان صبرجمیل خواهانم .

 خانم حبیبه جان صدیق چرخی ،  خانم خالد جان صدیق  و دختر شهید سپه سالار غلام نبی خان چرخی بود

اولین بار ایشان را در حدود سال 1992 در منزل شان در شهر هامبورگ آلمان  ملاقات کردم .  درهمان نخستین دیدار دریافتم  که در عقب چهرۀ معصوم  و آرام ، اندوه بزرگی   دردل دارد .

 زمانی که  آقای خالد صدیق  شوهر شان مرا منحیث یکی از اعضای خانواده  ناظرصفرخان  به ایشان معرفی کرد ،  دست خویش را دراز نموده  دست داد،  صمیمانه همرایم برخورد کرده  ، و جویای احوال، هریک اعضای خانواده ما شد.  بایاد آوری نام های اعضای فامیل ، به درستی  می دیدم که چهرۀ شان  دگرگون  شده و خاطرات تلخ گذشته را به یاد می آورد .

خانم حبیبه جان صدیق چرخی  ، حق به جانب بود ، زیرا  جسد خون آلود پدرش  را که به امرجلادان بی رحم و خون آشام  به شهادت رسیده بود، به چشم خویش مشاهده کرده بود .  خبر شهادت  ربانی جان و مهدی جان چرخی  و دیگر اعضای خانواده اش و سایر مبارزین  ضد اسعتمار انگلیس  را درزندان  شنیده بود  و درماتم شان اشک ریخته بود .

 خودش نیز بیشتر از 14 سال  ایام جوانی را عقب میله های زندان هاشم خان سپری کرده بود . زمانیکه از زندان رهایی یافت مدتها دریکی از خانه های بزرگ در قلعه فتوح به صورت نظربند زندگی کردند و درهمان جا با خالد جان صدیق پسر کاکای خود ازدواج کرد

 او به خوبی میدانست که درآن سال ها ظلم واستبداد نادرخانی و هاشم خانی بیداد میکرد و هر سربه دردبخور ونیکنامی که بالا می شد،  به دار آویخته میشد و یا سال های سال در کنج از زندان های مخوف ، با زنجیر وزولانه  نگه داری میشد . جلد دوم  افغانستان درمسیر تاریخ نوشته شاد روان میر غلام محمد غبار سند موثقی می باشددرین باره روشنی انداخته است و هیچ کسی نمیتواند از آن انکار کند.

  خانم حبیبه جان صدیق چرخی  با وجود خاطرات تلخ و غم سنگینی  که در دل داشت ، لب شکوه و شکایت باز نکرد

سرش را پایان انداخته ، قطرات اشکی  درچشمانش حلقه زده بود. اولین دفعه یی که ایشان را دیدم و قصه هارا شنید ، آهسته بیان داشت  :  خوب شد که گذشت

خانم حبیبه جان خالد صدیق ، درمحفل یاد وارۀ  مرحوم استاد محمد انور بسمل که به ابتکار دست اندرکاران تلویزیون رنگین درجنوری سال 1999میلادی، در شهر هامبورگ دایر شده بود ،  شرکت کرد .  زمانی که داخل سالون کردید، گرداننده محفل  خانم عزیزه مهر اختر متوجه شده ، ورود ایشان را درمحفل خیر مقدم گفت . حاضرین مجلس  همه پا خاسته  ورود خانم حبیبه جان چرخی را با کف زدن های پیهم  از وی استقبال نمودند . .

همچنان ایشان  درمحفل  که به مناسبت روز هشتم مارچ  درسال 2000 میلادی  که تحت شعار « گلی برای زن افغانستان »   به همکاری  دست اندرکاران تلویزیون رنگین که تحت نظر نویسنده این سطوردرشهرهامبورگ و نواحی آن نشرات داشت ، و  دریکی از سالون های شهر هامبورگ به راه انداخته شده بود، منحیث یک خانم مبارز وزجرکشیده شرکت نمود که ازطرف خانم های حاضر در محفل به گرمی استقبال شدند .

 دیگر خانم حبیبه جان صدیق چرخی را ندیدم  زیرا آنها به امریکا رخت سفر بستند تا اینکه خبر مرگ ایشان را شنیدم

خداوند بیامرزدش

((|))((|))((|))((|))((|))((|))

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل 108           سال پنجم        عقرب/قوس   ۱۳۸۸  هجری خورشیدی       نومبـــــر 2009