کابل ناتهـ، Kabulnath
حالا که دستهای تو تسخیر میشوند
قبل از وداع پیرهنت را بمن بده
عشق تو گرم میکند آغوش دیگری
لطفی بکن و عطر تنت را بمن بده
خوش کن دلم اگرچه دروغ است جان من
نی قول و وعده یی سخنت را بمن بده
آری فقط همینکه بگو دوست داری ام
حس غریب من شدنت را بمن بد
((|))((|))((|))((|))((|))((|))
بالا
دروازهً کابل
شمارهء مسلسل 108 سال پنجم عقرب/قوس ۱۳۸۸ هجری خورشیدی نومبـــــر 2009