کابل ناتهـ، Kabulnath







































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان

همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 
 
 
 
پیشینۀ تاریخی باغ بابر در کابل
 
قسمت اول
 
محقق محمد اکبر امینی - تورنتو
 
 

در یکی از برنامه های تلوژیون ملی افغانستان ( سلام صبح بخیر- جون 2009 م. ) یک تن از منسوبین اداری باغ بابر (باغ آرامگاۀ بابر در کابل) درجریان صحبت هایش در مورد جهات مختلف باغ بابر، مدعی شدند که باغ بابر در سال 1504 م. بدست شخص ظهیرالدین محمد بابراحداث گردیده است. در حالیکه هیچ سند تاریخی در مورد وجود ندارد که همچو یک ادعای را به اثبات رسانده بتواند.

 نگارنده در تقریبآ 25 سال قبل حینکه در کدر علمی اکادمی علوم افغانستان پذیرفته شدم یکی از رساله های علمی ام را در مورد باغ بابر نگاشتم که ممکن در آرشیف و کتابخانۀ مرکز باستانشناسی اکادمی علوم افغانستان و کتابخانۀ آن اکادمی موجود باشد . در ضمن، رسالۀ مذکوردر همان وقت در مجلۀ هنر؛ ارگان نشراتی اتحادیۀ هنرمندان جمهوری دیموکراتیک افغانستان – شماره های 5 و 6 سال 1365 ش. و شمارۀ اول سال 1366 ش. طبع کابل به نشر رسانده شد. در سال های که در هند بودم با مطالعۀ اسناد دست اول کتبی عصر کورگانیان مقالۀ جدیدی در مورد باغ بابر نگاشتم که در آن وقت در ( هفته نامۀ میزان – شمارۀ 73 ، 20 اگست 2001 . ) ارگان نشراتی سفارت کبرای افغانستان در دهلی جدید به نشر رسانده شد. در تحقیقات تازۀ مذکور با دلائل متعددی باثبات رسانده ام که باغ بابرتقریبآ60 سال بعد از فوت بابریعنی در سال 997 ق. مطابق 1590 م. به امر جلال الدین اکبر نواسۀ بابر، زیرنظرقاسم خان صوبه دار وقت کابلستان، برای اولین بار احداث گردیده و قبل ازآن در محل موقعیت قبر بابر باغی وجود نداشت. ساحۀ مذکور مانند دامنۀ تمیم انصار شهدای صالحین کابل ارغوان زار باصفای بوده که با مشهور بودن به قدمگاۀ حضرت رسول« ص» یعنی با قدسیت مذهبی که داشت محل خوب و مناسبی برای مدفون کردن اجساد مسلمان ها بوده است. زیرا برعلاوه از اهمیت مذهبی، ساحۀ مرتفع مذکور؛ رو به طرف قبله، کوه های پرازبرف های دایمی پغمان ، دند سرسبز چهاردهی و نیز نشیبی دامنۀ کوه قرار دارد و جسد وقتی به عنعنۀ اسلامی دراین محل دفن میگردد، هم رو به قبله و هم رو به نشیبی باغ و کوه های پغمان قرار میگیرد.

دیپارتمنت ایرشیا (( Eurasia Department در سایت انترنتی (www.dainst.org/index_2888_en.html) گزارش میدهد که باثر حفریات و تحقیقات باستانشناسی که در جریان ترمیمات اخیریکه توسط پروژۀ آغاخان Aga Khan Ttust for culture, Kabul ( 2005 م. ) از باغ بابر بعمل آمده بقایای ساختمان های معابد بودایی از باغ مذکور کشف گردیده است. نتایج این کشفیات باستانشناسی و نیز کشف مجسمه های بودایی با تاج های طلایی توسط چارلس مأسون در عهد امارت امیر دوست محمد خان از نزدیکی های باغ بابراز (باغچۀ آخوند ) واقع گردنۀ شهدای صالحین – معبریکه از شهدای صالحین بطرف گذرگاه فرود می آید - نشان میدهد که دامنۀ گذرگاه در اعصار قبلا از اسلام ساحۀ معابد بودایی بوده که معابد مذکورمحتملآ توسط یفتلیان و یا بعدآ توسط مسلمین ؛ تخریب گردیده است.

 بعدها درعصر الغ بیگ میرزا( نیمۀ دوم قرن پانزدهم میلادی) با احداث بالاجوی که آب دریای کابل را از چهل دختران چهاردهی کابل در دامنه های مرتفع کوۀ شاه کابل - که یک قسمت آن امروزبنام شیردروازه مشهور شده است - به بالاحصار کابل میرساند؛ در دامنه های کوۀ شیردروازه ، درزیر مسیر بالاجوی ، زمینه برای احداث باغ های متعدد زینتی اسلامی که در نشیب کوه ها و زمین های میلان دار بصورت مرتبه به مرتبه ساخته می شد، فراهم گردید. درایام سلطنت های الغ بیگ میرزا و ظهیرالدین محمد بابردر داخل قلعۀ آنوقت کابل در زیر مسیر بالاجوی ، باغ های متعدد زینتی احداث شد که شرح آنرا در یک رسالۀ تحقیقی جداگانه یی زیر نام ( نگاهی گذرا بر گذشتۀ باغ های قدیم کابل ) حینکه در کابل بودم نگاشتم که خلاصۀ آن رساله درسمپوزیمی زیرنام ( کابل در گذرگاۀ تاریخ) که از تایخ 14 -16 جدی سال 1366 ش. از طرف اتحادیۀ نویسندگان ج.د.ا. در تالار هوتل انتر کانتینننتال کابل دایر گردیده بود توسط نگارنده قرائت و درضمن در شمارۀ میزان – حوت سال 1368 ش. مجلۀ باستانشناسی افغانستان به طور کامل به نشر رسانده شد که اگر عمر و حوصله بود رسالۀ مذکوررا ازاین طریق بنشرخواهم رساند.

 باغ مرقد بابر یا باغ آرامگاۀ ظهیرالدین محمد بابر که بنام ( باغ بابر ) شهرت یافته است در دامنۀ غربی کوۀ شیر دروازۀ کابل درساحل راست دریای کابل جاییکه بنام گذرگاه شهرت دارد واقع میباشد که از برکت موجودیت مرقد بابردرداخل آن و بنابر موجودیت همین مرقد؛ باغ مذکورمنحیث یگانه باغ از تمامی باغ های زینتی کلاسیک اسلامی کابل، تا کنون بیادگار مانده و تقریبآ در چوکات اولیه و طرح ابتدایی گرافیک و متناظر اش با ترمیمات و بازسازی های متواتر بعدی حفظ گردیده است.

 در مورد قدامت تاریخی باغ و اینکه چه وقت و توسط کدام شخص بار اول احداث و مشجر گریده است،گزارشات تاریخی بسیارمبهم وبحث برانگیزی وجود دارد. ولی کسانیکه در زمینه درست تحقیق نکرده اند با در نظر داشت گزارش کتاب ( همایون نامه) که بر موجودیت باغی در این محل بغلط اشاره میکند ؛ مدعی اند که گویا باغ بابردرزمان حیات بابر وجود داشته است که ممکن توسط شخص خود بابر و یا درعصرالغ بیگ میرزا که قبل از بابر پادشاۀ مستقل کابلستان بود و با اعمار ( بالا جوی ) زمینه را برای احداث باغ های کلاسیک اسلامی درمحل موقعیت باغ بابر مساعد ساخته بود، احداث شده باشد و گویا، بابر نظر به عشق و علاقۀ وافری که باین باغ داشته آنرا برای مدفون کردن جسد اش انتخاب کرده است؟

 باید متذکر شد که ذکر وقایع پانزده ماۀ اخیر حیات بابردر کتاب خاطرات اش ( بابر نامه ) ذکر نشده است و چنین می نماید که محتملآ این وقایع بوسیلۀ شخص بابر ، تا روز های اخیر حیات اش نگاشته شده ولی بعد از مرگ وی مفقود گریده و در کتاب (بابر نامه ) گنجانیده نشده است. از اینرو ذکری از وصیت بابر مبنی بر انتقال جسد اش بکابل و تعین باغ و یا محلیکه جسد اش در کابل در آن مدفون گردد ؛ در (بابر نامه) دیده نمیشود.

 وقایع در بابر نامه تا سوم ماه محرم سال 936 ق. مطابق هفت سپتمبر 1529 م. بترتیب ذکر شده است و در همین تاریخ بطور ناگهانی، یکباره و بی مناسبت قطع میگردد که یک خلای از تسلسل منطقی و کرونولوژیک حوادث و وقایع تقریبآ پانزده ماهه را الی ششم ماه جمادی الاول سال 937 ق. مطابق بیست و ششم ماه دیسمبر 1530 م. که روز وفات بابر میباشد ، بوجود آورده است که باید خلای متذکره را از روی گزارشات ماخذ دست اول آن عصر پر نمود.

 مهمترین و معتبر ترین سند در این مورد ( تاریخ رشیدی ) از حیدر میرزا میباشد که نگارندۀ آن در سال 1541 م. یعنی تقریبۀ 12 سال بعد از فوت بابر در جلد دوم کتابش در مورد بیو گرافی بابر و حوادث اخیر حیاتش معلومات سودمند و پر ارزشی عرضه میدارد. منبع و مؤخذ معتبر دیگر ، کتاب ( همایون نامه) است که توسط ( گلبدن بیگم) دختر بابر که تا وقت مرگ بابر بر بالین پدر نشسته بود و حوادث و وقایع را تاریخوار و بترتیب کرونولوژیک آن تحریر میکرد نگاشته شده است.

 گلبدن بیگم کتابش را در سال 995 ق. مطابق 1587 م. یعنی 57 سال بعد از وفات پدر اش ( بابر ) به برادر زادۀ خود ( جلال الدین اکبر) اهدا می نماید.(Babur- Nama . Memoirs of Babur; by: Annette Susannah Beveridge, Munshiram Manoharlal Publidhers Pvt. Ltd.1998 )

 هر دو اثر فوق الذکر منابع دست اولی میباشد که مؤلف کتاب اکبر نامه ( ابوالفضل علامی) در نگارش کتاب خود از آنها استفاۀ مزیدی برده و حوادث سالهای 930 تا 936 ق. را به استناد منابع مذکور بطور مفصل گزارش داده است.

 طبق گزارش گلبدن بیگم بابر چهار روز قبل از وفات اش اهل دربار و اعضای خانوادۀ خود را بدور خویش جمع و جلسه یی را برگزار کرد که در آن همایون پسر بزرگ اش را بجای خویش تعیین نمود و از همه خواهش کرد تا از همایون اطاعت کرده وی را در پیشبرد امور مملکت داری یاری رسانند. ضمنآ در همین جلسه وصیت نمود تا جسد اش را بعد از مرگ بکابل انتقال دهند و در باغی که خود انتخاب نمود مدفون سازند و برفراز مرقد اش عمارتی بنا نه نمایند و نیز محافظ یا متوالی بر مرقد اش نگمارند.(ترجمۀ انگلیسی بابرنامه؛ همانجا، ص.709 )

 طوریکه دیده میشود گلبدن بیگم بباغی اشاره میکند که گویا در زمان حیات بابر در دامنۀ غربی کوۀ شیردروازۀ ( گذرگاۀ کابل) - محلیکه مرقد بابر فعلآ قرار دارد – آباد بوده و گو اینکه بابر نظر به عشق و علاقۀ مفرطی که به آن باغ داشته؛ آنرا برای مدفون کردن جسد اش انتخاب نموده است؟

 اما قسمیکه دیده میشود در گزارش فوق از (باغ ؟) که گویا بابر بمنظور مدفون کردن جسد اش در کابل انتخاب میکند نامی برده نمیشود و درست معلوم نمیگردد که باغ آرامگاۀ بابر اگر در زمان حیات بابر وجود داشته است به چه نامی یاد می شد و گلبدن بیگم که در کابل تولد وکلان شده و با وجب وجب شهر کابل آشنایی داشت چرا از باغ مذکور که ظاهرآ بسیار زیبا و مشهور هم بوده است نام نمیگیرد؟ از روی این گزارش گلبدن بیگم ظاهرا چنین می نماید که (باغ بابر) که قبل از مدفون شدن جسد بابر در آن؛ وجود داشته بنام دیگری غیر از ( باغ بابر) مسمی بوده است که ما آنرا نمی دانیم و خود ( گلبدن بیگم ) نیز از آن اسمی نمی برد. لیکن بعد از اینکه جسد بابردرآن دفن میگردد بنام ( باغ بابر ) یعنی باغ آرامگاۀ بابر مشهور ومسمی میگردد. مطابق اسناد کتبی موثق عصر اولادۀ بابر؛ شخص بابر در شهر کابل، بدست خود دو باغچه و هفت باغ بنام های باغ شهرار، چهار باغ، اورته باغ، باغ صورت خانه، باغ جلوه خانه، باغ مهتاب و باغ آهو خانه ساخته بود. ( پادشاه نامه؛ ملا عبدالحمید لاهوری، طبع کلکته، سال 1868 م. جلد دوم ص. 585) .

 طوریکه ثابت است شاهان مغولی معمولآ برای مدفون کردن اجساد شان ؛ یکی از باغ های را انتخاب می نمودند که خود، آن باغ را در زمان حیات شان ساخته بودند و اگر باغ بابر از جملۀ همین هفت باغ فوق الذکرساختۀ بابر می بود حتمآ از آن نام برده می شد.خاموش ماندن ماخذ از ذکر نام باغ مرقد بابر واضحآ دلالت به نبودن باغ در محل موقعیت مرقد بابر، حین مدفون شدن جسد اش میکند.

 نظر نگارنده این است که در ناحیه ایکه جسد بابر در آن مدفون شده قبل وحین مدفون شدن جسد بابر باغی وجود نداشته است. محل مذکور ارغوان زار باصفا و تماشا جای خوبی بوده است که ساحۀ دید، منظر و نشیبی رو به قبله و روبه کوه های پر از برف های دایمی پغمان و دند سرسبز چهاردهی دارد و همواره در معرض جریا ن باد های سرد پغمان واقع میباشد. از جانب دیگر با مسمی بودن به ( قد مگاۀ حضرت رسول ص . ) از قدسیت و برکات بزرگ مذهبی برخوردار بوده است که این عوامل و دلایل کافی دیگر همه دست بهم داده تا بابر را که خود یک آبادگر ماهر و هنرمند با سلیقه یی بود مصمم سازد تا این ناحیه را از میان تمام نقاط خوش منظر و زیبای افغانستان و هند برای مدفون کردن جسد اش برگزیند و وصیت نماید تا جسد اش را از آن دوردستان از سرزمین افسانوی هند با همه مشکلات دوری فاصله وخطرات به کابل انتقال دهند و در این محل مدفون سازند.

 ما میدانیم که بابر یک مرد درویش و صوفی مشرب بود که زندگی پر تجمل و شاءن و شوکت را نمی پسندید وازهمین رو وصیت کرده بود تا برفراز مرقد اش در کابل عمارتی بنا نکنند و محافظ و متوالی بر مرقد اش نگمارند تا به زعم وی ، همه بدانند که بابر همانطوریکه با دست خالی از کابل به هند رفته بود همان قسم با دست خالی دوباره از هند به کابل برگشته است و بابر که در گرمای شدید و پشه زار هند در بستر مرگ افتاده بود آرزو داشت حتی مشت خاک وجود اش در دل گور هم از برف های نقرفه فام ، خزان شعله خیز و نسیم سرد و ملائم کابل که از روی برف های دایمی پغمان بر میخاست ؛ محظوظ باشد.اگر ما کرکتر قلندر مآبانه و وصیت وی را در نظر بگیریم متوجه میشویم که بابر هیچ وقت نمیخواست تا جسد اش را در داخل باغهای با شکوه و مجللی که همه از خود محافظین ، باغبانان ، باغبانباشی ها ، قفل و دروازه و دیوار های احاطوی سطبر و مرتفعی داشت مدفون سازند.وی آرزو داشت تا قبر فقیرانه یی داشته باشد.

چنانچه در بالا تذکر دادیم در سال 997 ق. مطابق 1590 م. حینکه جلال الدین اکبر بحیث شهنشاۀ بزرگ هند بار دوم بکابل میآید و به زیارت مرقد بابر نائل میگردد، امر صادر میکند تا در اطراف مرقد بابر که تا آنوقت اجساد پسر و نواسه بابر بترتیب هندال میرزا و حکیم میرزا نیز در جوار مرقد وی دفن شده بود ؛ بستان سرای دلکشای احداث نمایند. مؤلف کتاب اکبر نامه که با اکبر دراین سفر همراه بوده است در مورد چنین مینویسد:

«... روز دیگر به باغ شهرار و از آنجا به گذرگاه شد. زیارت تربت فردوس مکانی( بابر) فرمودند و میرزا هندال و میرزا حکیم را که در آن نزدیکی ها آسوده بودند آمرزش خواستند و به قاسم خان ( صوبه دار کابلستان ) فرمان شد تا در این گل زمین ، بستان سرای دلکشا بنا کند....».(1)

 به عین ترتیب بلکه واضح تر از گزارش فوق ، مؤلف کتاب ( سیرالمتأخرین) درمورد آمدن جلال الدین اکبر بکابل و رفتن وی به زیارت مرقد بابر چنین می نویسد: «... از آنجا نهضت فرموده بخطۀ فرح افزای کابل نزول اجلال نمود. قاسم خان صوبه دار آنجا که در آنوقت زنده بود بموجب حکم اعلی ، در گذرگاه متصل شهر که ظهیرالدین محمد بابر پادشاه و هندال میرزا و محمد حکیم میرزا ، در آنجا مدفونند؛ باغ و عمارت عالیه احداث نمود....».(2)

 هر دو متن تاریخی مذکور با وضاحت کامل بیان میدارد که جلال الدین اکبر به (گذرگاه) میرود و اگر باغی در آن محل آباد میبود و مرقد بابر در داخل آن قرار میداشت مؤلفین مذکور بدون شک ازآن باغ نام میگرفتند. ما می بینیم که مؤلف کتاب اکبر نامه از باغ شهرار که اکبر، اول به آن باغ میرود اسم میبرد ولی در قسمت رفتن به زیارت مرقد بابر از کدام باغی نام نمیگیرد و صرف تذکر میدهد که اکبر به ( گذرگاه) میرود و بجای کلمۀ (باغ) کلمۀ (گل زمین) را بکار می برد. این دو متن بوضاحت تمام ثابت می سازد که مرقد بابر در دامنۀ کوۀ گذرگاه که قبرستان وارغوان زار باصفای بود قرار داشت و در سال 997 ق. مطابق 1590 م. قاسم خان صوبه دار کابلستان به امر جلال الدین اکبر (نواسۀ بابر) شهنشاۀ هند، به اعمار و مشجر ساختن باغی در اطراف مرقد بابر اقدام میکند که تا امروز در چوکات و طرح اولیۀ خویش باقیست و بنابر موجودیت مرقد بابر، در آن ، بنام ( باغ بابر) یعنی باغ مرقد بابر یا باغ آرامگاۀ بابر شهرت یافته و مسمی گردیده است.

 عده یی از مؤرخین بعد از بابر ، این باغ را بنام ( باغ قدمگاه و یا باغ گذررگاه ) هم یاد کرده اند. محمد قاسم فرشته در (تاریخ فرشته) در مورد باغ آرامگاۀ بابر در کابل چنین می نویسد: «... جسد بابر درباغ مورد نظر اش ، درکابل مدفون گردید که این باغ بنام (باغ قدمگاۀ حضرت رسول ص. یاد میگردد.». باساس تحقیقات کاملی که نگارنده درزمینه بعمل آورده است باغی بنام (باغ قدمگاۀ حضرت رسول ) در لست باغ های که درعصر الغ بیگ میرزا و حیات بابر در کابل ساخته شده است دیده نمیشود ( رجوع شود به : نگاهی گذرا بر گذشتۀ باغ های قدیم کابل؛ محقق محمد اکبر امینی، همانجا) از اینرو به یقین گفته میتوانیم که مقصد محمد قاسم فرشته از (باغ قدمگاۀ حضرت رسول) همین باغ موجودۀ آرامگاۀ بابر بوده که توسط قاسم خان به امر جلال الدین اکبر - 60 سال بعد از وفات بابر- آحداث گردیده است. زیرا اگر باغی بنام ( باغ قدمگاه و یا باغ گذرگاه) در زمان حیات بابر در محل وجود میداشت گلبدن بیگم و مخصوصآ مؤلف کتاب اکبرنامه که از رفتن جلال الدین اکبر به زیارت مرقد بابر گزارش میدهد و با اکبر در این سفر یکجا بود، از باغ مذکور اسم می بردند. بالفرض اگراین (باغ قدمگاه یا کذرگاه) قبل از آمدن جلال الدین اکبر بکابل، وجود میداشت؛ پس گلبدن بیگم وصیت بابر را باید چنین می نوشت : « بابر وصیت کرد تا جسد اش را در باغ گذرگاه و یا باغ قدمگاه دفن کنند» و یا مؤلف کتاب اکبرنامه در مورد رفتن اکبر به زیارت مرقد بابر باید چنین گزارش میداد: « جلال الدین اکبر به باغ گذرگاه یا باغ قدمگاه رفت تا زیارت مرقد بابرنماید. ».در حالیکه هردومؤلف، ازنام باغ مذکور چیزی ذکر نمیکنند. دلیل مقنع آن اینست که اصلآ باغی درمحل موقعیت مرقد بابردرآنوقت وجود نداشت.

 اسم ( قدمگاۀ حضرت رسول) یا اسم (گذرگاه) که تا امروز بر این ناحیه اطلاق میگردد اسم خاص باغ نبوده بلکه اسم ساحۀ وسیعی میباشد که باغ بابردریک قسمت آن ناحیه آباد گردیده یعنی یک اسم مسمی بر محل موقعیت است. هفت باغی را که بابر در کابل ساخته بود ظاهرآ تا اواسط سلطنت تیمور شاۀ درانی قسمآ آباد بود و در پهلوی نام های خاص اصلی شان در مجموع بنام باغ های بابر نیز یاد می شد. بنآ برای اینکه باغ آرامگاۀ بابر را از سایر باغ های بابر جدا و تمیز کرده باشند آنرا بعضآ بنام ( باغ قدمگاه ) یعنی باغیکه در ناحیۀ قدمگاه یا گذرگاه قرار دارد، نیز یاد میکردند. تا باغ مرقد بابر را از سایر باغ های وی مشخص کرده باشند.

 در مورد اینکه جسد بابر درست چه وقت بکابل انتقال یافته و در محل موجود آن مدفون گردیده است کدام گزارش و بیان روشن و واضحی وجود ندارد. بروایت گلبدن بیگم در (همایون نامه ) : بابر روز دو شنبه پنجم جمادی الاول سال 937 ق. مطابق 26 دیسمبر سال 1530 م. در آگره وفات یافت. جسد اش را طور مؤقت در (حرم باغ) آگره که درست در مقابل محلیکه امروز در آنجا عمارت تاریخی و باشکوۀ ( تاج محل) آباد گردیده است موقعیت داشت؛ دفن نمودند و مقبرۀ با شکوهی برفراز مرقداش اعمار نمودند که تا سال 946 ق. مطابق 1539 م. یعنی تا تقریبآ 9 سال بعد از وفات اش هنوز هم در آنجا مدفون مانده بود.

 بر طبق گزارش گلبدن بیگم که خود در آگره بود: کامران میرزا ( پسر بابر) در سال 1539 م.- 946 ق. زمانیکه از کابل به آگره آمد مرقد پدراش را در حرم باغ آگره زیارت کرد. این گزارش بوضاحت ثابت می سازد که جسد بابر تا آنوقت ( 1539 م.) در قبر اولی اش در حرم باغ آگره مدفون بود که تا آن زمان 9 سال از فوت بابر میگذشت.

 از طرف دیگراین هم ثابت است که جسد بابر در سال 1544 م. در محل موجودۀ آن در کابل مدفون بود. زیرا در همین سال 1544 م. همایون در کابل از تمرد و بی ادبی کامران میرزا (برادر همایون) در مقابل بی بی مبارکۀ یوسفزایی (خانم افغان بابر) که جسد بابر را بکابل آورده بود یاد میکند. کامران میرزا که در کابل بود ، بی بی مبارکۀ یوسفزایی را در آن وقت ملامت میکند که چرا جسد پدراش (بابر) را از آگره بکابل انتقال داده بود. از این دوگزارش بوضاحت بر می آید که جسد بابر بین سالهای 1539 م. تا 1544 م. مطابق سالهای 946 ق. تا 951 ق. بکابل انتقال و در محل موقعیت کنونی آن در کذرگاۀ کابل دفن گردیده است.

 خانوادۀ بابر بعد از شکست خوردن در جنگ Chausa بتاریخ هفت جون 1539 م. مجبور بترک آگره شدند و آنجا را تحت سرپرستی هندال میرزا ترک نمودند. در همین وقت است که بی بی مبارکۀ یوسفزایی خانم افغان بابر که ملقب به (بیگه بیگم) بود جسد بابر را با خود گرفته بطرف کابل حرکت میکند و یکی از اصول افغانیت ما را که وفا است نسبت به شوهراش ثابت می سازد و وصیت شوهراش مبنی بر انتقال جسد اش بکابل را بجا میآورد. گفته میشود که شیرشاۀ سوری که در جوانمردی و رشادت مشهور بود وازعیاران وقت افغانستان بحساب می آمد و درآن زمان برعلاوۀ ولایت بهار هند ، دهلی را نیز در تصرف خود آورده بود، بی بی مبارکۀ افغان را در انتقال جسد شوهر اش بکابل کمک و یاری رساند و امنیت راه ها را برای موصوفه تأمین کرد.

 اینکه سفر انتقال جسد بابر از آگره به کابل چه مدتی را در بر میگیرد و اینکه جسد بابر دقیقا چه زمانی در محل موجوده اش دفن میگردد معلومات دقیق و مستندی وجود ندارد. لیکن با در نظرداشت شرایط آن زمان میتوان تخمین نمود که حد اقل مدت شش ماه را دربر گرفته تا جسد بابر بکمک شیرشاۀ سوری و نیروی نظامی مقتدر وی بکابل رسیده باشد.( ما از دشمنی قبایل بین کابل – پشاور با بابر خبر داریم) بنآ بطور تخمینی گفته میتوانیم که جسد بابر محتملآ در اوایل سال 1540 م.مطابق 947 ق. بکابل رسیده و در محل موجودۀ اش مدفون گشته است و طوریکه در بالا تذکر دادیم قبر وی، برای مدت تقریبا پنجاه سال بصورت یک قبرعادی فقیرانه در دامنۀ کوۀ گذرگاه باقی ماند تا اینکه در وقت بقدرت رسیدن نواسه اش ( جلال الدین اکبر) بدورآن، باغی که تا کنون بجا مانده است، احداث گردید. بطور خلاصه بابر در سال 1530 م. وفات نمود. در سال 1540م. جسد اش را از آگره بکابل انتقال دادند ودرمحل موجودۀ آن دفن کردند. در سال 1590 م. برای اولین بار باغی به اطراف مرقد اش احداث شد که تا کنون تقریبآ در چوکات وطرح اولی اش باقیمانده است.

 در سال 1590 م. که قاسم خان بامر جلال الدین اکبر برای اولین بار دراطراف مرقد بابر باغ موجوده را احداث و مشجر نمود؛ وصیت بابر مبنی بر قرار داشتن جسد اش در فضای باز را در نظر گرفت و محترم شمرد. قبر اش را بهمان حالت اولی آن دست ناخورده ، بدون مقبره ، ضریح (صندوقچۀ سنگی) و لوح مزار؛ بصورت یک قبر عادی فقیرانه رها کرد.

باغ موجودۀ آرامگاۀ بابر همان باغی است که بوسیلۀ قاسم خان صوبه دار کابلستان ساخته شد که با اندک تغییرات وتعدیلات کلآ در چوکات ، طرح و دیزاین اولی اش تا کنون حفظ گردیده است که صورت ساختمان اولی آن را از روی شرحی درمییابیم که ملا عبدالحمید لاهوری در کتاب ( پادشاه نامه) که شرحی از وقایع حیات شاه جهان میباشد ،داده است.شرح متذکره با حالت و صورت ساختمانی کنونی باغ تقریبآ عین چیز را نشان میدهد. این شرح (پادشاه نامه) درجایش آورده خواهد شد.

 در سال 1016 ق. مطابق 1607 م. زمانیکه نورالدین محمد جهانگیر مشهور به سلیم (پسر جلال الدین اکبر) بار اول بحیث شهنشاۀ بزرگ هند بکابل آمد؛ ضمن اینکه به عمرانات زیادی در شهر کابل و در داخل باغ های آن همت گماشت ؛ به آرایش و پیرایش باغ بابر نیز پرداخت و کوشید تا بباغ سر و صورت بهتری نسبت به سابق بخشد و شکوۀ عظمت دربار مغولی هند را در آن بازتاباند. طوریکه میدانیم جهانگیر عاشق و شیفتۀ معماری و زیبایی های هنری بود و زیادتر عمر خود را در لاهور و کابل صرف عمران و آبادی نمود. موصوف صندوقچۀ سنگی یا ضریح قبر و لوح مزار بابر را برای اولین بار از سنگ مرمر ولایت میدان افغانستان ساخت. خود متن لوح مزار بابر را دکته و انشأ نمود که این لوح مزار با خط زیبای نستعلیق اش تا کنون بحال خویش باقیست که در آن سنۀ 1016 ق. که سال آمدن جهانگیر بکابل و سال بنای لوح مزار و صندوق سنگی یا ضریح مرقد مذکور میباشد درج گردیده است که نباید سنۀ مذکوربا سال وفات بابر و یا سال اعمار باغ اشتباه گرفته شود. نا گفته نماند که در همین وقت ضرایح و الواح قبور میرزا هندال و میرزا حکیم که در جوار مرقد بابر مدفون اند نیز توسط جهانگیر ساخته شد. دراین مورد بعدآ در بخش ( قبور بابرو دیگران) به تفصیل شرح خواهیم داد.

 جهانگیر در این سفر خود سفارش ساختن یک چپوتره ( سایبان ) و یک صفه ( صفحه- پلتفورم) را برای نمازگزاران در پیشروی مرقد بابر ( بطرف غرب مرقد بابر) نیز داده و امر کرده بود تا یک محجر مرمرین نازک و نفیسی ساخته شده و بر فراز مرقد بابر قرار داده شود. از قرائن برمیآید که هدایت و سفارش وی برای ساختن محجرمرمرین بدور مرقد بابر، تا آمدن شاه جهان بکابل جنبۀ عملی بخود نگرفته بود.

 بعد ازجهانگیر پسراش خسرو ملقب به شاه جهان در سال 1037 ق. مطابق 1627م. بر اریکۀ شهنشاهی هند تکیه زد. موصوف چهار مرتبه بکابل سفر نمودو هرباری بنای عمرانات جدیدی را در کابل اساس گذاشت. موصوف در سال 1056 ق. که بار دوم بکابل آمد بنای عمرانات و ترمیمات اساسی را در باغ بابر روی دست گرفت و خواست تا بباغ مذکور یک کرکتر عالی متناسب به شأن و شوکت نیای خویش ( ظهیرالدین محمد بابر) ببخشد و جلال و شکوۀ دربار پر عظمت مغلی هند را در آن باغ بازتابد. دو تن از صوبه داران شاه جهان در کابل ، اولی سعید خان و دومی علی مردان خان در تعمیل نقشه ها و مفکوره های عمرانی شاۀ مذکور که خود یک مهندس لایق و هنرمند ماهری بود ؛ نقش بس ارزنده یی ایفا نموده اند. بازار کهنه فروشی یا چهارچتۀ قدیم کابل یکی از یادگار های معماری آن دوره است که زیرنظرعلی مردان خان صوبه دار کابلستان به امر شاه جهان آباد گردیده بود که متإسفانه در جریان جنگ های اخیرگروپ های مسلح تنظیمی و طالبان کاملآ از بین رفته است.

 ملا عبدالحمید لاهوری مؤلف کتاب ( پادشاه نامه) که شرحی از وقایع زندگی شاه جهان میباشد گزارش مفصلی از این همه عمرانات در کابل را در کتاب اش آورده است که اینک بخش مربوط به باغ بابر را عینآ از آن کتاب نقل میکنیم:

«... و توجۀ عالم آرای عمارت افزا به ترتیب باغ مرقد اقدس حضرت فردوس مکانی (بابر – نگارنده) که طول آن پانصد گز و زمینش پانزده مرتبه است و ارتفاع مرتبۀ پسین از مرتبۀ نخستین سی گز مبذول داشتند و چون بر ضریحۀ منعیۀ حضرت مغفرت آیات رضوان مآب خدیجة الزمانی رقیه سلطان بیگم که در مرتبۀ پانزدهم از مراتب این مزار خلد آثار واقع شده چپوترۀ خردی از سنگ مرمر به حکم حضرت جنت مکانی ( جهانگیر – نگارنده) ساخته بودند و فرمان شد که بر دور آن محجری از سنگ مرمر به ارتفاع سه گز نصب کنند و به موجب وصیت حضرت فردوس مکانی با افراختن عمارتی بر آن مرقد غفران مورد که در درجۀ چهاردهم است نپرداخته به بنای مختصر مسجدی از سنگ مرمر در مرتبۀ پایین آن امر نمودند و در آغاز سال هژدهم اساس گذاشته آمد و اخیر سال نزدهم بعد فتح بلخ و بدخشان در عرض دو سال بصرف سی هزار روپیه در غایت مطبوعیت و نهایت خوش طرحی و کمال لطافت و نظافت انجام پذیرفت و چون جوی آبی که از مرتبۀ دوازدهم روضه بر رشتۀ خیابان جاری است و دوازده آبشار از آن ریزان ، از این جهت که از سنگ و آهک نساخته بودند مندرس گشته از صفا افتاده بود؛ امر معلی صادر گشت که از سر از نو به عمارت آن پرداخته و در تۀ هر آبشاری ، حوض مختصر ساخته ، کنار های جوی و آبشار ها و حواشی حوضها را همه از سنگ مرمر کابل سرانجام دهند و در مرتبۀ نهم حوضی یانزده گز در یانزده گز به حاشیۀ سنگ مرمر و در مرتبۀ دهم حوضی پانزده گز در پانزده و در درامد باغ حوض دیگر پانزده گز در پانزده به حاشیۀ سنگ مرمر و دروازۀ درخور آن مکان مزین به قبه های مطلا و پیش دروازه چوکی مربع که یک ضلع آن دیوار باغ باشد و سه جانب دیگر به حجره های که جوی آبی از میان آن بگذرد مشتمل بسازند تا محاویج و مساکین که برای خوردن طعام و گرفتن وجوۀ مبرات گردآیند در پناۀ آن حجرات از آسیب برف و باران محفوظ باشند.».(3)

 بعد از ختم سلطنت شاه جهان الی سال 1186 ق. که تیمور شاۀ درانی پایتخت کشور تازه تأسیس شدۀ افغانستان مستقل را از کندهار به کابل انتقال میدهد مدت تقریبآ یک ونیم قرن ، باغ بابر ظاهرآ بحال خویش دست ناخورده رها میگردد . احمد شاه بابای درانی با آنکه کندهار را پایتخت افغانستان قرار داده بود ولی کابل را منحیث مرکز سیاسی آیندۀ کشور در نظر داشت . از همین سبب بود که دامنۀ قلعه یا شهر کابل آنوقت را با اعمار و کشیدن دیوار تدافعی جدید ، وسعت بیشتری بخشید و عمرانات زیادی در کابل بعمل آورد.

 بعد از آنکه تیمور شاۀ درانی کابل را پایتخت کشور قرار داد و بکابل آمد ، شهر کابل وارد مرحلۀ جدیدی از فعالیت های عمرانی اش گردید. قراریکه گفته میشود موصوف باغ بابر را برای خانم مغولی اش ( نواب گوهر نسأ) - یکی از وابستگان ظهیرالدین محمد بابر- بخشیده بود که موجودیت قبر موصوفه تا کنون درجوارمرقد بابر- با داشتن ضریح مرمرین اش - ثبوتی بر این مدعی شده میتواند. در وقت امارت امیر دوست محمد خان منشی موهن لعل ، چارلس مأسون، هونیک برگر و دیگر سیاحین انگلیسی درباغ بابرسکونت داشتند که این سیاحین در یادداشت های شان از باغ مذکور ذکر های کرده اند که همه خیال انگیز و رویایی می نماید. از روی گزارشات و رسامی های که ازاین سیاحین از حالت آنوقت باغ بابر بیادگار مانده است معلوم میشود که امیر دوست محمد خان نیزدرمرمت و سرسبزی باغ بابر کوشا بوده و باغ مذکور را بحالتیکه لازم بود نگهه میداشت.

 ختم سلطنت اول امیر دوست محمد خان در واقع پایان دوران پربار و سعادت باغ بابر محسوب شده میتواند. زیرا از آن ببعد باثر تجاوزات انگلیس ها و جنگ های سلطنت طلبی و برادر کشی های خاندان محمد زایی و سدوزایی الی عصر امارت امیرعبدالرحمن خان ، باغ بابر و کلآ آبدات تاریخی و فرهنگی شهر کابل با بی مهری و عدم علاقمندی شدیدی روبرو میگردد و به اثر جنگ و مصائب آن، دل زدگی و یک فضای تاریک سیاسی و فرهنگی بر کابل مستولی میشود.در این مدت تقریبآ نیم قرن؛عمارت کاروان سرای باغ بابر که در متن پادشاه نامه از آن به اسم ( چوکی مربع) یاد شده رفته رفته به خرابه و طویلۀ اسبان مبدل میگردد. محجر مرمرین مرقد بابر شکستانده شده و ازبین میرود. سقف و کمان های مسجد مرمرین بابر فرو می غلطد. حق آبۀ باغ که از طریق بالاجوی تأمین میگردید روز به روز کم و کم تر شده میرود و از شادابی و سرسبزی باغ به شدت کاسته میشود. بعلت کمبود یا بهتر بگوییم نبود آب در کانال و آبشارهای خط مرکزی باغ ؛ سیستم کانال و آبشار های مذکور بکلی مندرس و فرسوده میگردد و از رونق می افتد.

 طوریکه میدانیم ، امیر عبدالرحمن خان بعدا از بقدرت رسیدن ، ارگ یا مقر سلطنت را از عمارات و ساحۀ تاریخی آن ( بالاحصار کابل ) به محل موقعیت کنونی در نزدیکی های ده افغانان امروزی انتقال میدهد و میدانیم که آب ارگ قدیم (بالا حصار) از طریق بالاجوی که از وسط باغ بابر میگذشت تهیه میگردید. تا زمانیکه مقر سلطنت در بالاحصار کابل قرار داشت حق آبۀ معین ارگ از بالاجوی بوسیلۀ مؤظفین حکومتی به بالاحصار آورده میشد که طبعآ باغ بابر که در مسیر راه قرار دارد نیز از حق آبۀ خویش مستفید میگردید. با انتقال ارگ از بالاحصار دیگرچندان توجۀ به آب بالاجوی صورت نمیگیرد. آب در بالاجوی رفته رفته کم و کم تر میشود تا اینکه به نحویکه تا امروز دیده شده میتواند، آب از ناحیۀ چهلستون ببعد بکلی قطع میگردد و باغ بابر به یک خشک آبی مطلق روبرو میشود که شرح آن در بخش ( آب باغ بابر) داده خواهد شد.

 امیر عبدالرحمن خان بعد از باز گشت از سفر اروپایش؛ در پهلوی اینکه طرح عمرانات جدیدی را در شهر کابل روی دست گرفت؛ به احداث فابریکات، سرک ها و بخصوص باغ های جدید به سبک باغ سازی مدرن اروپایی در کابل پرداخت. باغ بابر را نیز مورد دستکاری های زیادی قرار داد و تعدیلات بزرگی در شکل ساختمان آن وارد آورد. موصوف سیستم کانال و آبشار های مرتبه به مرتبۀ باغ را از میان برداشت و بجای آن پته زینه ها و فواره های سنگی را در خط مرکزی باغ به سبک و شیوۀ اروپایی اعمار نمود که تا قبل از ترمیمات اساسی پروژۀ آغاخان در باغ موجود بود. زیرا فکر میکردند که در صورت نبودن آب، وجود همچو یک سیستم در باغ ، اضافی و عبث میباشد. عمارت حرمسرای و عمارت رستوران موجودۀ باغ را که محل دربار خاص اش بود جدیدآ در باغ بابر ساخت که در موقع از آن بحث خواهیم نمود.

 در وقت امارت امیر حبیب الله خان هیأت اعزامی ترکیه و المان که از طریق سرحدات غربی کشور وارد کابل گردیده بود تا توجۀ دولت وقت را در جنگ جهانی اول بر علیۀ انگلیس ها و روسها به خود جلب نمایند؛ در این باغ سکونت داشتند و معلوم میشود که باغ بابردر اینوقت مانند دورۀ امیرعبدالرحمن خان نیز بحیث یک مهمانخانۀ دولتی به روی مردم مسدود بوده است.

 در عصر سلطنت شاه امان الله خان، یک تعداد از انگلیس ها در باغ بابر سکونت داشتند که بگفتۀ موسپیدان شهر کابل اسب های شانرا در محوطۀ کاروانسرای باغ جا داده بودند. بعد از خروج انگلیس ها از کشور ، باغ بابر بصورت یک پارک عمومی بدسترس شهریان کابل قرار داده شد که میله های عنعنوی مذهبی و ملی مانند میلۀ دهقان، ایام عید و غیره در داخل آن برگزار میگردید.

بر طبق متن کتیبۀ که در حصۀ فوقانی لوح مزار بابر نصب گردیده است، در عصر سلطنت نادر شاه ، باغ بابر مورد مرمت و دست کاری تازه یی قرار میگیرد. مرقد بابر که با از بین رفتن محجر مرمرین اش در فضای باز قرار گرفته بود با سقف قیچی پوشی پوشش شد. مسجد مرمرین شاه جهان مورد باز سازی قرار گرفت لیکن در بستن کمان های آن موفق شده نتوانستند و مسجد مانند سابق به همان حالت نیمه ویران برای سالیان متمادی رها شد.

 در اواسط سلطنت محمد ظاهر شاه، لیلۀ لیسۀ خوشحال خان در عمارت حرمسرای باغ بابر جا داده شد. در اینوقت یک تعمیر کانکریتی جدید بمنظور آشپزخانۀ لیلۀ مذکور جدیدآ در خارج محوطۀ حرمسرای در داخل باغ بابر درنزدیک دیوار شمالی حرمسرای ساخته شد. همچنان بیت الخلا های کلوخی متعددی در اتصال به دیوار احاطۀ جنوبی باغ ( متصل سرک گذرگاه) در داخل باغ جدیدآ برای طلاب آن لیسه اعمار گردید. در همین وقت است که آب بالاجوی بکلی قطع میگردد و باغ بیک خشکی و کمبود مطلق آب مواجه میگردد که در نتیجه رفته رفته درختان باغ رو به خشکیدن می نهند که از چوب درختان خشکیدۀ باغ برای پختن طعام در آشپزخانه و تسخین اطاق های لیلۀ لیسۀ مذکور استفاده میکردند.

 بعد از انتقال و جابجایی لیلۀ لیسۀ خوشالخان به تعمیر جدید اش در نزدیکی های ناحیۀ ( آقا علی شمس)، بلدیه یا شاروالی کابل باغ را تسلیم شد وبه منظور نجات بته ها و درختان باقیماندۀ باغ از خشک شدن ومرگ حتمی، دست بکار گردید. در قدم اول بمنظور تهیۀ آب به حفر یک چاۀ عمیق بحیث یک تدبیر عاجل اقدام نمود که تا اندازۀ توانست کمبود یا نبود مطلق آب را مرفوع نماید. عمارت قهوه خانه یا رستوران موجودۀ باغ را که از سالیان متمادی بدان سو بعلت شکست و ریختی که در آن پدید آمده بود به روی مردم مسدود مانده بود ، با ترمیمات اساسی ، بحیث یک کلوپ آبرومندی گشاد و فعال نمود. یک حوض آب بازی جدیدی در مرتبۀ نهم باغ ساخت که بلدیۀ کابل از آن ببعد از طریق فروش تکت حوض آب بازی و تکت ادخال باغ توانست تا اندازه یی در مراقبت و غمخواری باغ کوشا باشد. لیکن عمارت تپیک حرمسرای باغ بعد از بیرون رفتن لیلۀ لیسۀ خوشالخان از آن تا این اواخر که پروژۀ آغاخان ترمیمات اساسی باغ بابر را روی دست گرفت بطور بیرحمانه یی بحال خویش رها گردیده بود که بالاثر آن خسارات زیادی با آن وارد آمد.

برای اینکه سیر تحولات ، تغیرات وترمیمات باغ بابر را بهتر بررسی و از پراگندگی و ادغام مطالب با هم جلوگیری کرده باشیم در اینجا بطور مختصر هر یک از عناصر ساختمانی و متشکلۀ باغ مذکور را تحت عناوین جداگانه یی مطالعه می نماییم:

 

ادامه دارد

((|))((|))((|))((|))((|))((|))

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل 107           سال پنجم        عقرب   ۱۳۸۸  هجری خورشیدی       نومبـــــر 2009