قسمی که پیشترگفته ایم، استاد قاسم
افغان هنرمند توانا ویکی از بزرگترین استادان موسیقی افغانستان بود، که با
آوردن تازه گی ها وابتکارتی که در اجرای آهنگ هایش داشت، براساس سبک ویژه
واسلوب خودش آنرا با زمان ومکان موجود هماهنگ می ساخت. ازجانبی هم استاد
قاسم صرف با اجرای اهنگ های جدید وابتکاراتی که درهنر موسیقی به خرچ میداد
مورد تحسین قرار نمی گرفت ؛بلکه به حاضر جوابی و بداهه گویی که در وقت
خواندان از خود نشان می داد ودر هر وضع و هر فرصتی تک بیت یا به اصطلاح «
خراباتیان » شاه فردی در وصف حال و مناسب برزبان می آورد که گاه این حاضر
جوابی و دفیقه یابی او خشم درباریان را بر می انگیخت . چنانچه در رسالۀ
استاد قاسم افغان که توسط جناب غلام حبیب نوابی تدوین شده، درصفحه 41 آن
داستانی را ازحاضر جوابی و بداهه گویی استاد قاسم چنین حکایت میکند :
اعلیحضرت سراج الملته والدین امیر حبیب الله خان ،
روزی در حال ناخوشی در برندۀ قصر استور، با مصاحبان واهل دربار نشسته و
استاد قاسم می خواند .
چون مزاج پادشاه ناساز بود ، دفعتا ً بهم برآمده استاد
قاسم را گفت : بد می خوانی ، گل لغت می کنی ، روزت را می گذرانی ! این
جملات را بخطاب و شتاب و عتاب فرموده برای تادیب استاد قاسم قمچین ،
چارپایی ، گلیم خواست .
با این تصادف ناساز، سازنده وساز از آواز مانده و زنگ
همه کر گشت بطرفته العین اسباب لت و کوب مهیا ، و نسقچیان برای تطبیق حکم
شاه صف زدند.
همین وقت بود که برطرب غم می بارید وبر اهل طرب ماتم
می گذشت . اهل دربار با همه سراسیمه گی حیران مانده بودند که استاد در
زیرشلاق به کدام مقام ناله خواهد کشید وسازفغان را به چه آهنگ و آواز
سرخواهد داد.
در چنین موقع نازک و پرخطر طالع ناساز استاد یاری و مدد
گاری سردار مرحوم محمد آصف خان قدم خیر خواهی پیش گذاشت غذر اورا نمود
وباین عبارات عفوش را مستدعی شد که : خراباتیان رفیق روز های خوشی ومجالس
عشرت ما هستند و آنها که مانند کاسۀ چینی بخوردترین صدمه مویک می شوند اگر
مانند مردمان سراپایی قمچین کاری شوند ، شیشۀ شان به سنگ آمده و می شکنند
والبته با شکست ایشان صد ها دل صاف ونازک هم می شکند
« از شکست یک دل اینجا شیشه ها خواهد شکست » اگر این
دفعه گناهش بخشیده شود غذر مافات راخواهد خواست توبه میل خاطر اعلیحضرت
خواهد خواند. امیر صاحب غذر سردار مرحوم را قبول فرمود اما نسقچیان را گفت
: شما نروید ومنتظر امر دوم من باشید .
استاد قاسم که هوش وحواس را از دست داده بود به جای
آنکه غذر تقصیر خود را می خواست گناه تازه دیگر کرد که قابل هرگونه سزا بود
زیرا در چنان موقع که شاه درمقام امتحان و عذر خواهان باهمه امتنان ترسان
ولرزان بودند یعنی : استاد با صدای حزین ولهجۀ غمین آلابی کرد واین فرد
طعنه آمیز میرزا مظهر را خواند :
به تمتعی زدنیا نه زدین نصیب مظهر تو به فن بی
کمالی چقدر کمال داری
اگر چه استاد قاسم این طعن را به نفس خود زد وبه خود
خطاب نمود اما وضع مجلس طوری بود که همه مخاطب امیر را دانسته و عقل ازسر
همه بدر رفت زیرا تردیدی برای شلاق کاری باقی نماند .
اما شاه به طور غیر محسوس با سردار محمدآصف خان درکدام
مبحث دیگر خود را مصروف ساخت وتا آخر روز ازین ماجرا یاد هم نکرد.
ولی استاد در همین مجلس از خواندن افراد به موقع ووصف
الحال هوش و گوش سامعین را به الحان وناله های خود متوجه ساخته درضمن همین
که گوشۀ خاطر امیر را دریافت فی البدیهه خواند :
گر خطایی سزد ازما جای عذر بیخودیست بیقراران نگاهت
لغزش مستانه اند
با شنیدن این فرد امیر را سروری دست داده استاد را مورد
نوازش خاص قرار داد و مشت زری هم بروی نثار نمود (1)
همچنان می گویند : سردار محمد هاشم خان که از کنایه
گویی های استاد قاسم کینه به دل بود روزی درباغ بگرامی استاد بیتی چند را
خواند که بر هاشم خان ناگوار آمد. موقعی که استاد خاموش شد سکوت غم انگیزی
درفضا بال گسترده بود. حضار کف زنان استادرا تشویق کردند واستاد نگاه های
خشما گین هاشم جلاد را که به سوی او میدید احساس کرد ولذا بدون ساز این بیت
را خواند :
نریخت درد می ومحتسب زدیر گذشت رسیده بود بلایی
ولی به خیر گذشت
هاشم که خشمش فزونی یافته بود جدی ترشد و براستاد قاسم
فریاد زد که من چند بار است که ترا گفته ام ابیات کنایه آمیز نخوانی تو حق
نداری که در لابلای غزلیات بادار کافرت را یاد نمایی ..... من این اجازه را
برایت نمی دهم در آینده هوشیار باش !
استاد قاسم گفت : قربان، برادر تان « شاه محمودخان »
شاهد است که من برای حبیب الله کلکانی در روز بزر کداشت جشن استقلال درکول
آب دهمزنگ روی کشتی این غزل حافظ را سرودم :
کشتی نشسته گانیم ای باد شرطه برخیز شاید که باز
بینیم دیدار آشنا را
نزدیک بود سرم به باد فنا برود اما حبیب الله کلکانی
با وجود که یک شخص عامی بود مفهوم آن بیت را درک کرده گفت :
قاسم جان تو مطمین باش که دیگر آشنا را دیده نمی توانی
... من دوباره در جوابش گفتم اگر بینم یا نبینم احتیاج نیست تنها دلم خواست
بگویم .
هاشم از گفته های استاد قاسم سخت به خشم آمد تا حدی که
به استاد گفت بسیار بی حیا هستی و به میر محمد شاه رییس ضبط احوالات دستور
داد تا چوب وقمچین حاضر کنند اما یکی از درباریان شفاعت اورا کرد واستاد
قاسم را از خشم هاشم جلاد وارهانید. (2)
با آغاز نشرات رادیو کابل وقت ، استاد قاسم افغان از
نخستین هنرمندانی بود که ساز و سرودش از راه امواج رادیو گوش جان شنونده
گان را نوازش کرد. دیگر استاد قاسم هنرمند دربار نبود بلکه دربین مردمش و
درقلب مردمش جا پیدا کرد و ارتباط نا گسستنی یافت . اهل فرهنگ وقلم ، شعرا
و نویسنده گان وقت همه درستایش هنر والا وشخصیت استاد قاسم نوشتند وشعرها
سر ودند.
این غزل شیوا را مرحوم قاری عبدالله ملک الشعرا در وصف
ااستاد قاسم سرود که به استقبال صایب اصفهانی بود :
امشب به لحن تازه چو قاسم صدا کشی صوتی عجب
زخنجرۀ جان فزا کشید
بی پرده باز پردۀ «عشــــاق » می زند دلکش
ترانه ، پنجه اش از دلبراکشید
یک پرده از گل است صـــدایش لطیفتر گویا
صدای خندۀ گل از نوا کشید
در نغمه جان دمیدزدلکش صدای خویش انفاس
عیسوی مگر از نای وا کشید
می آورد به رقص هوا را ز اهتزا
کار صدای پراثرش تا کجا کشید
مرغ از پریدن، آب زرفتن فتاده است
تا ازگلوی تازه وتر این صدا کشید
آخر بگو برای خدا این چه نغمه است آهنگ
دلکشت دل مارا زجا کشید
آهنگ رابه رنگ تو صورت نبست کس نازم به
خنجرتو که شکل صدا کشید
قاری فسون صایب شیرین نوا ببین دام پری
شکار به روی هوا کشید
استاد قاسم افغان نه تنها درکشورش افغانستان و دربین
مردمش نام آشنا و شناخته شده بود ، بلکه در کشور هندوستان نیزازشهرت کامل
برخوردار بود . چندین بار به هند سفر کرده و کنسرت های را نیز اجرا کرد وبه
گرفتن القاب وامتیازات بالندۀ دست یافته بود که میتوان از القاب « تاج
موسیقی » و « استاد شرق » نام برد .
استاد قاسم افغان با آنکه سرآمد هنرمندان دیار خودش
بود پس از بین رفتن امیر امان الله خان غازی نیز مدت ها به حیث هنرمند
دربار درمقامش باقی ماند ولی دیگر به آن شور وحرارت ومستی سابقه اش نمی
سرود از جانبی هم ضعف پیری وکبرسن هم بیشتر از قوت وتوانمندی کار هنری اش
کاسته بود.
استادتا اخرین لحظاتی که توانایی هنر نمایی داشت
همکاری اش را با رادیو قطع نکرد و بالاخره روزی رسید که از اجرای برنامه اش
ازط ریق رادیو معذرت خواست.
زمانیکه شادروان داکترعبدالاحمد جاوید به حیث آمر
نشرات رادیو ایفای وظیفه می نمود، یکی از ابتکاراتش گرفتن هفتادمین سالگرد
تولد استاد قاسم افغان بود که در تالار رادیو برگزارشد . تعداد زیادی از
علاقمندان آواز استاد قاسم افغان دراین محفل پرشکوه شرکت نموده بودند .
درآخرین قسمت محفل اشتراک کنندگان محفل خواستند تا آواز هنرمند شانرا
بشنوند استاد قاسم افغان به مشکل چند بیتی باصدای خسته و لرزانش خواند اما
با تاسف که صدای استاد قاسم افغان آن رسایی وگیرایی سابق را نداشت . حاضران
محفل همه متاثر شدند . استاد قاسم افغان هنرمند توانا وپرشورهم با چشمان
اشک آلود راهی خانه اش شد و تا زمانی که جهانی فانی را وداع گفت خاموش
ماند.
وبالاخره به تاریخ 22 سنبله سال 1325 هجری خورشیدی جهان
فانی را وداع گفت وعلاقمندانش را به سوگ نشاند.
تاریخ وفات استاد قاسم « سال 1376 ق » از طبع ملک
الشعرا مولانا عبدالحق بیتاب
ببزم عیش ظلم بیکران رفت که قاسم افغان از
میان رفت
چه نیکو اعتقاد مذهبی داشت یقین دارم با
یمان ازجهان رفت
مود آباد مسجد در خرابات غم عقبای خود
خورده روان رفت
سخاو خیر قدر وسع کرده بدرویش وفقیر
وناتوان رفت
بمیلاد النبی ع خیرات میکرد بدین رفتارخوش
زین خاکدان رفت
بابیات خوش و آواز دلکش نوازش کرده گوش
سامعان رفت
ازین روسال فوتش گفت بیتاب نشاط محفل انس از
جهان رفت
همچنان محترم شایق جمال شاعر نامورکشور شعری را به روز
چهل استاد قاسم سرود که آنرا پسر بزرک استاد استاد یعقوب قاسمی ازطریق
امواج رادیو به نوا درآورد
کدامین پیکر موسیقی آخر از جهان رفته
که آهنگ فرح بخش سروساز از میان رفته
ندارد ناله تاثیری ندارد تار آهنگــــــی
خداوندا کدام استادکار از دیده گان رفتــــــه
زهر مویم فغان وناله جانسوز مـی آید
کدامین بلبل شیرین صدا زبوستان رفتــــــه
نمی باشد به بزم دلبران عیش ونشاط اکنون
که آن ازجان خریدار ادای گل رخان رفته
رباب وطبله وسارنگ بی سر گشته اند ازغم
که آن پیر خرابات ازمیان دو ستان رفتـــه
کنم گر ناله از بخت سیاه خویش می شاید
که از دستم چنین یک موسفید مهر بان رفته
نه تنها شایق آه وفغانم من درین محفل
صدای نالۀ طنبور وهم تا آسمان رفته
دوستدارن موسیقی و علاقمندان استاد قاسم افغان اولین
سالگر وفات استاد را طی محفلی برپا نمود ه و دراین محفل نیز برعلاوه
سخنرانی ها ، اشعار شعرای معاصر کشور نیز دکلمه گردید ودر اخیر شاگردان
استاد قاسم افغان به رسم خراباتیان یک پی دیگری مجرایی دادند .
واین هم به حسن ختام ، شعرزببایی از طبع شاعر شوریده
حال جناب صوفی غلام نبی عشقری همدم ودوست صمیمی استاد قاسم افغان را پیش کش
می نمایم که این شعر زیبا را ممتاز ترین شاگر د استاد، استادرحیم بخش سروده
است
روان استاد قاسم را شاد می خواهم .
جسم قاسم خاک شد روحش به پرواز است هنوز طرز های
خواندنش درپردۀ ساز است هنوز
خواندن ریکارد آن ازدل کدورت می برد
عکس سازش درجهان آیینه پرداز است هنوز
آن گلو وآن زبان و کام ،با سرخاک شد
یاد وی درخاطر هرفرد ، دم ساز است هنوز
پیکرش پوسید لیکن در خیال دو ستان
جلوه گر دردیده چون محبوب طنازاست هنوز
گرچه ازروز وفاتش تاکنون سالی گذشت
راست پرسی ازغمش یک شهر، ناسازاست هنوز
تربتش گلپوش چون دیدم ، بخود گفتم چنین
الحق این شخص محبت پیشه ، گلباز است هنوز
دیدۀ مردم ندیده ، یک قلم همتای وی
درجهان ساز یک شاه فرد ممتاز است هنوز
دورۀ عمر، عشقری را، گرچه آخر گشته است
فکرو ذکرش درغم و سودای آغاز است
هنوز
|