کابل ناتهـ، Kabulnath































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان

همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 
 
 
 

     نکاتی پیرامون آموزش زبان مادری

                                             در خارج ازکشور

 
 
نصیرمهرین
 
 

 سخنرانی درکنفرانس سالیانۀ معلمین

   5-7 دسامبر 2008 استهکلم (سویدن)

 دوستان، جای خوشبختی ست که عده یی ازمعلمین گرامی هموطن ِما ،درینجا، گردهم آمده اند، تابه بحث وتعاطی دریافت ها وتجارب خویش ازحوزۀ تدریسِ زبانهای مادری وآموزش کودکان ونوجوانان بپردازند. این گرد هم آیی وهمۀ گرد هم آیی هایی که به اصل تبادل نظر وتجربه های مسایل کشورومهاجرین معطوف میباشد، درخوراعتنای بسیاراند. زیراجدا افتاده گی های غمبار چند دهۀ پسین ، بیش ازهمه ، ازآنانی که درپی اندیشیدن به فرهنگ وزبان ومسایل وطن هستند، می خواهد که کنارهم بیایند وبه وارسی وبررسی کارکردهای خویش باردیگرنگاه کنند. ازدستاوردها ونارسایی ها ومشکلات خویش بگویند، ازهمدیگر واز دیگران برداشت های حتا مختلف را بشنوند ، وبرای بهبود وبهتر شدن وضع ، به نظریات وپیشنهادهای خوبتری نایل آیند.

 

توجه به وضع تدریس به زبان های مادری فرزندان درخارج از کشورکه شامل تعمق به دستاوردها ، ناکامی ها و مشکلات وموانع سرراه نیزمیتواند باشد از آن جمله اند. درین زمینه نخستین موضوع دریافت ویژه گیهای است که زنده گی درخارج ازکشوردرمقایسه با وضعیت تدریس درداخل دربرابرما قرارمیدهد. مکث به مسایل تدریس زبان مادری درخارج ازکشور،چارچوب جداگانه وتصویر متفاوت را در پیش روی معلمین میگذارد. درداخل کشور، گذشته از چگونگی دریافت هاونتایج وارسی های درسی، منابع ونهادهای دولتی وجود دارند که اگر بخواهند می توانند سراغ معضلات ومشکلات را بگیرند. نظم وانسجام وسلسله مراتبی وجود دارد. منبع دولتی ویامؤسسات وکشورهای خارجی تمویل مخارج ومصارف معلوم اند. مکاتب وشاگردان معین هستند. سن وسال اطفال ومکاتب پسرانه ودخترانه روشن است . معلم با شغل معلمی وارد مکتب می شود. 

 

اما درحارج از کشور وضع به منوال دیگری ست. ما انبوهی ازمشکلات و محدودیت ها را میابیم . اگرازابرازنظرپیرامون وضع آموزش وپرورش اطفال درایران وپاکستان بدلیل وضعیت خاص مهاجرین وترکیب زبانی آن دوکشور، درینجا صرفنظر نماییم ،دریافت وشناخت این وضع متفاوت را درسیرزنده گی مهاجرو آوارۀ سرگردان دراروپا وامریکا در چند دهۀ پسین بخوبی میتوان نشانی نمود.

 

 آنانی که درین سه دهه ازکشورخارج شده اند، با سن وسال های متفاوت درکشورهای میزبان قدم نهاده اند . کودکان ما نیزسن وسالهای متفاوتی داشته اند که درفراموشی وفراگیری یا دشواری ها ی فراگیری زبان مادری برای ایشان اهمیت داشته است .

 

 درین چند دهه از کودکانی که پس از ورود درین جوامع به تازه گی چشم به جهان گشودند تا آنانی که درشش هفت ساله گی به مکاتب این کشور ها رفته اند، ویا آنانی که رشتۀ درس شان درافغانستان گسسته ودرینجا به خواندن درس به زبان دیگری محبور شده اند، دنیایی ازتجارب در زمینۀ مورد نظرما بوجود آمده است.  یکی ازآنها حاکی ازدست دادن اهمیت زبان مادری ست.

 

سیرزنده گی مهاجرین، نشان ما میدهد که کودک و نوجوانان ره یافته به مکاتب اروپا وامریکا وجایهای دیگر،بنابر دلایل روشن ناگزیر بوده اند که به فراگیری زبان این کشورها زودترو بیشترمشغول شوند . اطفال ونوجوانانی که اندکی خواندن ونوشتن را به زبان های مادری ورسمی درافغانستان آموخته بودند،طی مدتی آنرا فراموش نموده اند. زیرا از یک طرف با از دست دادن آن امکانات واز سوی دیگر فشارطاقت سوز ودربسا موارد گریه آورماه های نخستینِ شمولیت درمکاتب اروپا وامریکا برای یاد گرفتن زبان این کشورها ،سبب شده که فاصله گیری از ربان مادری درسطح خواندن  ونوشتن قوس فزاینده تری را بپیماید . 

 

بازتاب آن دشواری، در روان وسلوک والدین دردهۀ هشتاد چهرۀ دوگانه داشت :

 

برخی که بیشتر مایوس ها وافسرده گان ودل آزرده گان اوضاغ کشوربودند، به فراگیری درس وزبان کشورهای میزبان برای فرزندان شان بسنده نموده ورغبتی برای مساعد کردن زمینه های آموزش کودکان خویش حتا درچاردیواری خانه نشان ندادند. ازین رو اطفال شان در حالی که ازفراگیری نوشتن وخواندن زبان مادری ،با زمی ماندند، سخن گفتن آنهابه زبان های مادری نیزکه درمحدودۀ خانواده حضور داشت، اندک اندک با یافتن همصنفی ها و دوستان  بگونۀ درهم آمیختۀ به کاربرده شد . با درهم آمیزی بیشتر این نسل در جوامع یادشده، زبان مادری از دست ایشان رفت .

 

گروه دیگری از والدین که باانگیزه های متعدد اما برخاسته ازعلایق به وطن وفرهنگ وزبان متوجه آموزش زبان مادری فرزندان خویش بودند،با استفاده از امکانات محدود ومیسروشخصی می کوشیدند، به فرزندان خویش خواندن ونوشتن به زبان مادری را بیاموزانند. اما این نیت نیز کافی نبود.

 

 نبود وسایل درسی مانند کتاب های که بتواند پاسخگوی نیاز آنها باشد، نبود متود وشیوۀ مسلکی درسی، بخصوص که توازن زبان های اول ودوم را در نظرداشته باشد، رشد بیعلاقگی وجان نیافتن انگیزه های موثر درسیر رشد اطفال ازکودکی به سوی جوانی ، برعامل توجه به درسها به زبان کشورمیزبان که مقام زبان اولی را احرازکرد،همچنان مشغولیت های والدین برای خوردن غم ِنان، سبب می شد که زحمات ونیات حسنۀ والدین وعزیزانی که چه بسا در پیشینه ها شغل معلمی نداشتند، نیزرنگی نگیرد. موارد اندکی دراختیارماست که برخی از معلمین ارجمند درکشورهای مختلف ابتکار آموزش اطفال را به عهده گرفتند . اما آنهم دیری دوام نکرد .از میان چند نمونه، به دو مثال اشاره می نمایم :

 

1-   " اولاد ها رادر خانه درس میدادم . شنیدم که چند خانوادۀ دیگر نیزعلاقه دارند که اولادهای شان خواندن ونوشتن را یادبگیرند. چون درخانه این امکان وجود نداشت ، همراه آمریک مکتب صحبت کردیم که یک صنف درسی را دراختیار ما بگذارد . آمر مکتب موافقه کرد. عده یی از شاگردان جمع شدند وما دوتن معلمین، با استفاده از کتاب های دری  که درافغانستان درمکاتب تدریس میشد، شروع به درس دادن کردیم . ولی تعداد کم شده رفت. ازطرف دیگر من باید کار می کردم . رسیدن تمام اطفال هم به وقت معین یک مشکل بود. بعضی از اطفال دل خوشی برای آموختن نشان نمی دادند. چنان وانمود می کردند که والدین شان آنها را وادار کرده اند که درس زبان بخوانند.

برای دلگرمی کودکان ، جشن ها گرفتیم . تمام زحماتی را که میسر بود به خرچ دادیم تا علاقه بگیرند ولی در آخر تعدادشاگردان بسیار کم شد  وما نیزاز دادن درس خدا حافظی کردیم ."

 

2-  با آگاهی از موجودیت چند صنف درسی که به ابتکار یک خانم گرامی ایرانی(که اکنون عضو پارلمان هامبورگ است ) زبان فارسی را تدریس می نمود.چند تن از افغانها آن را غنیمت تلقی نموده اطفال خویش رابرای فراگیری زبان فارسی فرستادند. نتیجه مقداری از ناراحتی روانی برای کودکان بود. زیرا شاگردان به دشواری فهم لهجه مواجه بودند. از طرف دیگر کتاب درسی منابع ایرانی برای شان اثرگذاری لازم آموزشی را نداشت . از منظرآشنایی روان شاگرد نوآموز میتوان گفت که مطالب برای روان شان شناخته شده وملموس نبود. خانم ایرانی می کوشید که مشکل لهجه را برای شاگردان افغان با صحبت آهسته وواضح وفراگیری مستقیم ویاتلفونی از دوستان افغانی خویش حل نماید. اما درزمینۀ تهیه کتاب مشکلی داشت. پدر یکی از شاگردان گفته بود، من کتابی برا یتان تهیه کرده ام که می توانید برای اطفال ما تدریس کنید.

وقتی وی کتاب را دیده بود، برای من تلفون کرد. گفت کتابی راگرفته ام که اگر برای کودکان افغانی درس بدهم .در حق شان ظلم می شود. کتاب مربوط به اوضاع واحوالی بود که در اهداف آن ،نه خواندن ونوشتن بلکه  بیشترآماده سازی برای جنگیدن مدنظربود. این کتاب ها را به عنوان اسناد درواقع تاریخی اکنون دراختیار داریم .

 

 در حالی که برای چند تن از اطفال وخانواده های ایشان، بحث فارسی ودری را نیز ایجادنموده بود، از آن امکان نسبی نیزبهره یی در دست کودکان ما نیامد.

 

آنچه را در بالا آوردیم ، حدیث دردآلود بیشترین عزیزانی است که با نیت احترام آمیز و ابتکارشخصی ، کوشیده اند، به  فرزندان مهاجر زبان شان را حتا درمحدودۀ زبان دومی بیاموزانند؛ اما سوکمندانه با دل افسرده گی عقب نشسته اند . زیرا ریشه ها وعومل مشکلات چنان بسیار وبیشماربوده اند وموجی نیرومند این نوع تلاش ها را چنان به عقب زده که با این نوع ابتکارات فردی، دربهترین حالت جوانانی  که آن پیشینه های کودکی سالهای دهۀ هشتاد را پشت سرنهاده اند، وقتی اندکی از جملات زبان مادری راخوانده می توانند، برای ما احساس شعف وخوشی دست میدهد.

 

پنداشته می شود که در بیشترین موارد تابلوی بالایی را دراختیار داریم. زیرا ازیک سو ،موج فرهنگ وزبان کشورهای میزبان قوی بود که اکنون نیز به قوت خود باقی می باشد واز سوی دیگراحتیاجات روزمرۀ کودکان وجوانان با آن موج همسویی نشان میداد.

 

ودرین میان نه تنها نهادی وجود نداشت  که به این مسأله غمخوارانه توجه خویش را معطوف نماید، بلکه وضعیتی که از اوضاع کلی کشورما تأثیر می پذیرفت، با خود ناهنجاری های دل آزارتری رابه ارمغان میآورد. که در در کنار بقیه عوامل به دشواری آموزش ربان های مادری انجامید

 

اگر از اندک زحمات ونتایج بسیار احترام انگیز برخی ازهموطنان در کشورهای متعدد صرفنظر نکنیم وبه نقش ودستاوردهای آنها بدیدۀ قدربنگریم، در مقایسه با شاید صد هزارکودکی ونوجوانی را که بدون آشنایی حد اقل با زبان وفرهنگ جامعه از دست داده ایم ، باید یکی از چهره های مصیبت وپیامد جریانات چند دهۀ پسین به حال کشوری بدانیم که بسا امکانات دیگری  را نیزازدست داده است .

 

 اما درکنار آن نتایج اسفبار که اکنون ده ها هزارجوان ومیانه سال خواندن ونوشتن به زبان مادری را بلد نیستند ودر کنار نالیدن از نبود نهادهای غمخوار، با گذشت چند دهه شاهد تلاشهای نیکو ودوامداری نیز بوده ایم که هنوز هم در بسا از کشورها ادامه دارد. تا جایی که اطلاعات من گواهی میدهد وطی چند سال اخیر درتماس کار وزحمات مربوط به آموزش قرار دارم، صنوف درسی،امکانات نسبی موجود و وضغ تدریس در سویدن منسجم تر، با پشت کار وامیدواردهنده است.

 

بنابرآنچه گفتیم ، پیشنهاد مشخص من این است که :

 

نخست پاره یی ازتجارب درزمینه آموزش به زبان مادری ازینجا بگونه نوشتاری تهیه شده انتشار بیابد.

 کتاب های درسیی که درینجا تهیه دیده شده است،میتوانند نیازهای نوآموزان وآموزگاران را رفع نمایند. اما برای رشد وغنای آن باید با اهل کار تماس های منظم ایجاد شود. با توجه به تماسهای که مسؤولین گرامی وآقای رحیم غفوری با معلمان ونویسنده گان کشور دارند،نام یکعده رانشانی نموده واز ایشان درخواست همکاری شود.کسانی که درزمینۀ اصول تدریس آموخته ها وتجاربی دارند، آن را در اختیار معلمان گرامی بگذارند.

 

با آموزگاران کشورکه درهجرت به سر می برند، زمینه های تماس نزدیکترمساعد گردد تا نشست های سالانه از معلمین هموطن مقیم کشورهای مختلف فراهم شود. تحقق این موضوع مستلزم ایجاد نهاد جهانی برای تدریس زبان های مادری است . به منظور عملی شدن آن بهتراست کسانی مسؤولیت چنین وظیفه را درکشورهای که زنده گی میکنند، بگیرند. وبا تأسیس نهادهای ازآموزگاران غرض آموزش زبانهای مادری امکانات هر چند محدود را از دست ندهند.

 

 برای رفع نیازهای مالی ،طی اطلاعیه ها ازطریق رسانه های گروهی ازهوطنان فرهنگ دوست وعلاقمند به آموزش ربان های مادری درخواست کمک شود. همچنان منابع وموسساتی که( نه با پیشرط های نامعقول وانگیزه های سیاسی) حاضر می شوند، احتیاجات معلمان وشاگردان را رفع نمایند ، تماس های تأمین شود.

 

 درین راستا نقش یک نشریه( که اکنون سایت زبانهای مادری آنرا تمثیل میکند) اهمیت سازنده تری را ایفأمیکند.چه خوب است اگرازآن،بمنظور ایجاد تماس باشاگردان، باخانواده های ایشان وبمنظوردریافت نظریات برای مشارکت وهمیاری استفاده شود تا جمیع عوامل وزمینه های خوب تدریس فراهم آیند.

 

از آنجایی که برپایی محافل فرهنگی – هنری و سپاریدن نقش های هنری به خود شاگردان درایجاد جو مناسب علاقه مند شدن مؤثر است ، نباید زمینه های مساعد آن را ازدست داد.

 

دوستان اجازه دهید دردمندانه گفته شود که این همـــه یاد آوری ها وپیشنهاد ها شاید بتوانند یکی از درد های ما را تاحدودی تسکین نمایند . دردی را که سال تا سال می نگریم پیکرفرهنگی وزبانی مهاجرین را ضعیف تر ونحیف تر می سازد. سا یــۀ نا هنجاری های مختلف درکشورما ، بازتاب آن در خارج در محیط مهاجرین وکارکرد تأثیر نهاده ونیرومند کشورهای اروپایی وامریکا وکانادا، به عنوان خوره های که مرگ آن را تسریع می کند، آن پیکر مظلوم را از دست ما می گیرد. با آنهم خوشا به حال انسان های که برای نجات پیکر زبانی خویش صمیمانه وبا امیدواری برای آینده، تلاش می ورزند.

افتخاربسیار به شما معلمین گرامی که اینجا گرد آمده اید .

 

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل 106           سال پنجم        میزان/ عقرب   ۱۳۸۸  هجری خورشیدی       اکتوبر 2009