صدای حسین، به کمالِ ماهی ها
رسیده بود
دستهاش، بلور نمکهای جام را
داشتند *
در کنارش، مثل سایة بید، برگ می
دادیم ما
مثل که دمِ صبح، تاریکی را قاش
می کند
بیل حسین، کختی را درز می داد
و در سنگلاخ ده، خربوزه ها را معرفی می کرد
دندانهاش از زور تبسم افتادند در
سی سالگی
و مندیل، مثل دود، می پیچید در
رکابیِ جبینش
میانه و چارشانه بود، عین اولیا
و از دستة خشک بیل به ما دشلمه
می داد
وقتی که از عسکری آمد
چشم مادرم آنقدر روشن شد که همه
چادرش منور گشت
و کرند پدر کلانم به گنجی خورد،
تصادفاً
و حسین، تاویلی از بیل کرد
که آسیاب قریه، مثل کبکها به
قهقهه افتاد
حالا فهمیدم که ماما، تجلی اسم
جلال است
ولی، حسین، گفتند از خنده سینه
درد شد
و دراز کشید در زاغه، زیر پتویش،
پارسال
عجبا !
در همان حال که مسجد کهگل شد
و به خدا، شیر چای آورده بود
صوفیه، 1388
ـــــــ
*
جام،
محلی است در غور که کان نمک مرغوب آن شهرت دارد
|