استاد
قاسم افغان در دامان خانوادۀ هنرمندی که ازکشمیرِهندوستان در زمان
زمامداری امیر عبدالرحمن خان به کابل آمده بود، در سال 1262 خورشیدی درگذر
خواجه خوردک کابل، یا کوچۀ خرابات امروزی زاده شد . پدرش استاد ستارجو،
یکی از هنرمندان ورزیده یی بود که در دربار امیرعبدالرحمن خان سیتار می
نواخت و بعضی از طرز های هندی را نیز می سرایید .
قاسم کوچک یا به اصطلاح آن زمان « قاسم جو » با صدای
ساز وسرود دردامان خانواده و درگذر خربات پرورش یافت وهر روز بیش از پیش
شیفته هنروالای موسیقی گردید. اساسات موسیقی را نزد پدرش استاد ستارجو و
دروس متداولۀ را درمدرسۀ علیا ، نزد مولوی غلام رسول فرا گرفت . تاحدی که
می توانست به زبان های فارسی دری و اردو بخواند وهم بنویسد. در بیدل شناسی
و غزلیات دست شاگردی نزد عبدالغنی مستغنی ، قاری عبدالله ملک الشعرا و
استاد عبدالحق بیتاب گذاشته واز محضر شان استفاده می کرد. روز بروز به
دانش هنری و معلومات آفاقی اش افزوده و از هر صاحب نظری به قدرتوان
استفاده برد. بعد ها در موقع اجرای آهنگ هایش، به زمان آموزش خویش چنین
اشاراتی داشت :
ناله ازنی گریه از ابر بهار آمـــــوختیم
ما زهرصاحب دلی یک شمه کار آموختیم
استاد ستارجو،پسرش را رسما نزد استاد قرانعلی پدر «
استاد نتو » به شاگردی نشاندتا بیشتربه هنر موسیقی وسرودگری آ شنایی حاصل
نماید . استاد قربانعلی نه تنها قاسم جو را به هنر موسیقی آشنا ساخت بلکه
رموز ودقایق دنیای شگفتی آور موسیقی را بر او آشکار نمود و پس از مدتی
شاگردی، چندین راگ و تهمری را با آواز دلگیرش می سرود و انگشتان کوچکش به
تارهای سیتار ورباب می لغزید. سپس آگاهی خویش را نزد استاد پیارا خان که از
هند به کابل آمده بود به کمال رسانید وبر دانش موسیقی مسلط شد .
قاسم جو چنان استعداد پر بار در موسیقی پیدا نمود که
پدرش وی را به همراه دسته هنری خویش در محافل ساز وسرود و بزم های شاهان
وامرا شامل ساخت .
می گویند : باری امیر عبدالرحمن خان از دستۀ ساز و
آواز استاد ستار جو خواست تا یکی از غزل های شیوای حافظ شیرازی را بسراید
که می گوید:
اگــر به گلشن زناز گــردد قــــــد بلند تو جلوه فرما
ز پیکرسرو موج خجلت شود نمایان چومی زمینا
همۀ هنرمندان سکوت کردند زیرا استاد ستار جو وهنرمندان
حاضر درمجلس صرف به سرودن طرز های هندی بلدیت داشتند و هیچ گاهی شعر فارسی
دری را در قالب آهنگی نخوانده بودند. دراین میان قاسم جو که تازه 13 سال
داشت به پا خواسته از حضور شاه اجازه خواست تا این شعر را بخواند به
اجازه شاه این غزل را با چنان حرارت و کیفیت درطرزی دلپذیری سرود که همه
گان انگشت تعجب به دهن بردند وشاه اورا تحسین فراوان کرد. یک عدد رباب صدف
کاری با معاش ماهوار دوصد کابلی پخته که در آن زمان یک معاش خیلی بلند بود،
برای قاسم جو تعیین نمود وقاسم جو برای همیشه درجمله مطربان دربار راه
یافت .(1)
پس ازمدتی، نظر به تقاضای سردار نصر الله خان، قاسم جو
تا امارت امیر حبیب الله خان درخدمت وی قرار داشت و باهنرنمایی به دربار
سردار نصر الله خان رنک ورونق تازۀ بخشید .
بعداز وفات امیر عبدالرحمن خان و به سلطنت رسیدن پسرش
امیر حبیب الله خان استاد قاسم منحیث خوانند دربار تعیین گردید دراین
هنگام بود که سردار نصر الله خان حین مراجعت از هند یک عدد ارمونیه با خود
به کابل آورده وبه استاد قاسم تحفه داد. به اینت ترتیب او نخستین هنرمندی
بود که در کابل صاحب ارمونیه شد .
استاد قاسم به خصوص پس از جلوس اعلیحضرت امان الله خان
بر اریکۀ حکمروایی افغانستان، به صفت استاد موسیقی وطن وخوانندۀ منحصر به
دربار مقرر گردید وبه گرفتن نشانها ومدال های طلا و الماس بنام « نشان مسرت
و مدال خدمت » دست یافت .
استاد قاسم ، با شرکت در محافل عیش وسرور به بار وری
موسیقی افغانی می افزود او بود که غزل های فارسی دری و پشتورا در قالب
طرزهای هندی به شیوۀ تازه خواند وهم او بود که با تکیه بر قالب طرز های
هندی وبا سرودن راگ ، تهمری ، راگنی ، خیال ، غزل وترانه حتی طرز های ملی
و روستایی و خواندن های محلی پیش قدم شد وبدین سان مکتب جدیدی را با شیوه
یی مخصوص موسیقی افغانی کشود .
درهمین زمان بود که تعدادی از مشتاقان موسیقی افغانی
به هنر مندی و برازنده گی استاد قاسم آگاهی یافتند ودر حلقۀ شاگردی او در
آمدند وهمان روز به اصطلاح خراباتیان نزدش « گر» ماندند و شکر گذاشتند. (
2)
از شاگردان حرفه یی(که کسبی نامیده می شدند) استاد قاسم
افغان میتوان از استاد نتو، استاد محمد عمر، استاد نبی گل ، استاد رحیم گل
، آقا محمد ، طلا محمد ، غلام نبی ، استاد صابر، استاد رحیم بخش ، و
استاد یعقوب قاسمی ، اصف قاسمی و یوسف قاسمی پسران استاد قاسم نام برد .
همچنان شاگردان شوقی که از استاد فیض بردند،
مرحوم مرزا نظر، ماما باقی ، صاحبدادعکاس ، میرزا غلام حیدر، حافظ محمد
اکبر.می باشند که دراستوارنگه داشتن بنای هنر موسیقی افغانستان سهم چشمگیر
وشایسته گرفتند .
استادقاسم ، انسان متین ، باعزم وبا ثبات
بود غرور افغانی و ملی داشت ، آزادانه سخن می گفت و درقسمت هنر موسیقی
افغانستان معتقد بود که ساز وسرودافغانی از موسیقی هندی و ایرانی مجزا می
باشد واین را وظیفۀ هنرمندان افغانی میدانست که آزادی باستانی خودرا دراین
رشته تجدید نمایند وآرزو داشت که افغانستان موسیقی مختص به خود را داشته
باشد واین موسیقی زادۀ احساسات و ذوق ها و عواطف مردم افغانستان باشد . وی
دراین راه رنج های فراوان کشید وتمام عمر گرانمایۀ خودرا در راۀ این هدف
عالی اش صرف نمود .
زمانی که اعلیحضرت امان الله خان، استقلال
کشور اعلام داشت استاد قاسم افغان منحیث یک هنرمند ورزیده دوشا دوش امان
الله خان به خاطر آزادی کشور وکسب استقلال از استعمار انگلیس، هنرش را چون
حربۀ تند وبرانی به کار گرفت واین شعر عبدالعلی مستغنی را به آواز گیرایش
می سرود :
ناز دارد بـــی سرو سـامانی
ام بحر دربر قطره ای طوفانی ام
اسمان سیراست سرگردانی ام
مشکل هـــرکار شـد آسانی ام
چون به میدان
آمدی می دانی ام
کیست افغان درزمان گیر ودار
می نــترس از نهیب کـــار زار
رشک رستم ،غیریت اسفندیار کی
بود از خصم روگردانی ام ؟
گر نــدانی
غیریت افــــــغانی ام
چون به
میدان آمدی می دانی ام
کی به غیرازجنگ باشد کارمن ؟ چنگ
بـــــــاشد کار من کـــردار من
شد فرازاز جنگ ننگ وعار من تا به
چند ای خصم می ترسانی ام ؟
گر ندانی
غیریت افـــــــغانی ام
چون به
میدان آمدی میــدانی ام
استاد قاسم افغان هنرمند موقع شناس وبدیهه
سرا بود . داستان های بدیهه گویی و موقع شناسی او سخت دل انگیز وبسیار
جذاب است . گویند هنگامی که دابس نمایندۀ انگلیس که دارای چشمان کبود
بود و بکابل آمده بود تاپیمان استقلال افغانستان بسته شود، سرمقابله و
بهانه گیری داشت . در یکی ازروزی ها در دربار امان الله خان که دعوتی ترتیب
داده شده بود واستاد قاسم نیز مشغول ساز و آواز بود، همین که دابس
ازدروازه داخل سالون گردید استاد با همان غرور ملی که مخصوص خودش بود
بدون تامل این شعر را بنوا در آورد :
می زند چشم کبود تو به مژگان ناخن
ترسم ای شوخ میان من وتوجنگ شود
وبه تعقیب آن این بیت را خواند :
همین جاصلح کـــــــن با ما چه
لازم کــــه در محـــــشرزمــا شرمــنده باشی
همچنان دریکی از محافل دیگرنیز چنین واقع شد
که دابس نمایندۀ دولت بریتانیا از استاد قاسم افغان خواهش نمودوگفت تا یکی
از آهنگ های افغانی را که خود شما ترتیب کرده اید به من بیاموزانید:
استاد به کمال خوشی پدیرفته گفت :« به شرطی
که هرنغمه یی راکه من به یک سمت پرده های پیانو می نوازم شما به طرف دیگر
پرده های پیانو، عین همان نغمه را بنوازید. »
دابس قبول کرد واستاد به نواختن ترانۀ
استقلال آغاز کرد. صدای ترانۀ استقلال افغانستان درفضای قصر طنین اندازشد
وآن گاه استاد به صدای بلند ورسا به خواندان شروع نمود
مکتب ماست جای
استقلال درس ما نکته های استقلال
گویند آن هنگام که یکی ازدوستان او را به
زندان افگنده وگناۀ بس عظیم بوی بسته بودند، روزی درباغ بابرشاه بزم
خسروانی برپاشده بود ، استاد نیز درآن بارگاه حاضر بود چنان شوریده ومست
می خواند که شاه به وی وعده داد هرچه بخواهد به بخشندش، اما وی ازمتاع
دنیوی چشم بسته این بیت را به نوا در آورد :
بخشیدن درم نبود پیش ما
کرم صاحب کرم کسیست که بخشد گناه را
شنیدن این بیت چنان موثر افتاد که شاه امر
داد آن کشتنی جوان را به وی به بخشند . ( 3)
رویکرد ها :
1 ــ نشریۀ اتحادیه هنرمندان چاپ کابل ص
5 شماره 6 1370
2 ــ سیمای معاصران ، نوشتۀ عزیز آسوده
سال 1369 چاپ مطبعۀ دولتی
3 ــ رسالۀ قاسم افغان ، گرد آورنده غلام
حبیب نوابی 23 سنبله 1336
در همین اقلیم:
سالگره
استاد قاسم افغان ٢٣ سنبلهء ١٣٣٦ اثر غلام حبیب نوابی منتشره ی کابل نات
http://www.kabulnath.de/Salae_Charom/Ustad-Qaseme-Afghan/Ustad-Qasem-afghan-5.html
یادی از استاد قاسم
افغان عبدالله وفــــا
http://www.kabulnath.de/Salae_Soum/Shoumare_56/A.Wafa.html
|