درین کوچه
منتری هست که شیرِ مادر را نقرة مذاب سازد
کیمیایی که شاه توتِ همسایه را خربید گرداند
و تنوری که در توفانش، بازارِ کشتی رونق یابد
درین جا
کباب می گیرد از پهلویِ سگِ پیرش، باغبان
در اکواریومِ بیر، تازه می ماند، سلام، فقط
و جیره می دهد جیک جیک را به گنجشک، بام
در این خانه
نانِ جاسوسی نوه را می خورد پدرکلان
به طمعِ خونبها، فرزند را می دهد مادر به نظام
و با چکمة غیر، می فشارد حلق یتیم را جنرال
این قوم را به منطقِ مور رسان در خودی شناسی
به جبلتِ ماهی در موسم تخمریزی
به شکوه فیل در نوحه بر مرگِ همنوع
ای نان آفرینا !
نام، ده این شهر را، نام !
صوفیه ـ 1388
|