کابل ناتهـ، Kabulnath


















































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان

همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 
 
 
 

احیاء خاطرات

 
 
حمید برنا ـ موینشن
 
 

با شنیدن آخرین سی دی انسامبل کابل که آقای آرمان تنظیم کننده و گردانندهء آن هستند و تازه برایم فرستاده بودند، غرق در خاطرات دوران کودکی، نوجوانی، جوانی و حتی و پیری بودم، که دروازه زنگ زده شد و یکی از دوستان افغانی من که در میونشن با او معرفی شده ام، سر رسید و بعد از سلام و علیک او هم به شنیدن سی دی « ترنم» نشست و در ضمن شنیدن از من پرسان کرد: آیا آقای ارمان را می شناسید و از نزدیک دیده اید؟

گفتم بلی 69 سال قبل که من و او هنوز کودکان دو سه ساله بودیم از طریق دوستی پدران ما باهمدیگر آشنا، دوست و رفیق بودیم.

 

قبل از اینکه در مورد خاطرات مان برایت قصه کنم، لازم است تا بگویم که انسامیل کابل از طرف آقای ارمان در سویس تاسیس شد و سراینده گان و نوازنده گان آن، شخص آرمان، دخترش مشعل جان،  و در خواندنهای جمعی همه نوازندگان یعنی عثمان جان ارمان، برادرزاده اش، توله، نی و فلوت نواز، پسرش کنیشکا جان نام او را در روز تولدش من انتخاب کردم ولی یک هفته بعد نمیدانم چطور به خالد ارمان تغییر یافت ولی من او را تا حال کنیشکا جان میگویم، گیتانواز ورباب نواز ماهر و انانس دهنده کنسرتها به زبان دری و انگلیسی و فرانسوی، استاد ملنگ مرحوم زیربغلی نواز مشهور کشورما پسرش و پسران استاد آصف، حتی یک امریکایی سنتور نواز بودند.

 

ناگفته نماند که کنیشکا جان (خالد ارمان) که در سال 1986 در یک کنسرت بین المللی در فرانسه از جملهء همه گیتار نوازان درجهء اول را حاصل کرد. چون مادر کنیشکا ـ خالد ارمان را من خواهر گفته ام، از افتخارات و نصیب مامایش یعنی من هم میشود."

 

حال باید پاسخ شما را بدهم البته به طور مؤجز و مختصر زیرا در مورد آقای آرمان و خاطرات من او هفته ها لازم است.

نفس در سینه آدم نمیرفت         درون سینه او ساز کردند

 

درینجا نفس به معنی روح است، و ساز، نه ساختن، بلکه  دمیدم سرود لذا چنین برمی آید که ساز و سرود در روان ارمان دمیده شد.

واقعا سرود و اوازخوانی و تال در سینهء حسین جان ارمان دمیده شده است. او از آوان صیادت با سرو تال بود، چنانچه برادر مرحوم بزرگوارش، محمد اسمعئیل (پدر عثمان جان ارمان) میگفتند که حسین ارمان در طفولیت هنگام گریه کردن کفتک با کی میزد و نوحشر او به یک سرود و یا تال می ماند. یعنی در روح و روان ارمان موسیقی طنین انداز بود. مرحوم پدر ارمان میرزا محمد خان که صدوپنجاه سال قبل از تولدی من و ارمان، از کشمیر به کابل آمده بود در گذر عاشقان و عارفان در کوچه چاه راهداری، جوار باغ قاضی سکونت اختیار کرده و از خانوداه کابل خانم خود را انتخاب کردند. دارای سه فرزند، بنام های محمد اسمعئیل مرحوم و مرحوم محمد نسیم و سومی و آخرین محمد حسین ارمان بود.

 

پدر ارمان، انسان با تجربه با قریحه، شعر و شاعر شناس بود. پدرم را بچهء عمو یعنی پسر کاکا خطاب میکردند پدرمن نیز بالمقابل ایشان را بچه عمو میگفتند. محافل گرم موسیقی و شغر خوانی داشتند شبها اشعار میرزا عبدالقادر بیدل، مولانا جلال الدین بلخی، سعدی، حافظ و دیگران را از زبان پسران خود می شنیدند و برای ایشان هر بیت را معنی و تفسیر میکردند. آوازخوان هم بودند و اولادهای خود را هم در راه فرهنگ شعرخوانی و موسیقی تشویق و ترغیب می نمودند.

 

اولتر از همه دربین این دوخانواده پسر دومی پدر ارمان، محمد ابراهیم نسیم، که پدر من او را آهو خطاب میکرد، موسیقی را از پدر آموخته هارمونیه و طبله می نواخت و اکثرأ با تنبور آوازخوانی میکرد که برادر بزرگ من مرحوم عبدالاحمد وفا و یا برادر سومی ام عبدالصمد وفا او را با طبله همراهی میکردند. برای مرحوم ضیاء قاریزاده که خود شعر می سرود و خود میخواند در شبهای مهتابی تابستان در صحن حویلی ما در گذرگاه محافل گرم آراسته میگردید و آقای قاریزاده را در نواختن هارمونیه، تنبور و طبله مرحوم وفا موحوم نسیم و برادرسومی من همراهمی می نمودند.

 

پدران ما و ارمان بعضی دیگر از دوستان ما شنویندگان بودند ارمان از همین محافل بهره کافی برداشته و خواندنهای ایشان را آهسته آهسته زمزمه میکرد و بر روی زانوهای خود گویا طبله می نواخت.

علاوه بر تشویق خانواده هایما، محل زیست ما نیز نقشی مهمی در روح و روان همه گذاشته و ارمان بهترین استفاده از آن برداشت.

 

در بهار و تابستان آب و هوای گذرگاه و دریای کابل پغمان (چمچمه مست) نهر درسن حوض آببازی باغ بابرشاه همه را آب باز (غواص ـ شناور) و تر و تازه نگهداشته بود که ارمان بازهم دربین همه  بهترین شناگر (سباح) شده و تا حال هم هفته یکی دو بار در سویس آببازی میکند.

 

بعد از آب بازی در حوض بابرشاه در بلندی های کوه شیردروازه بالا می رفتیم . ارمان با آواز بلند می سرایید و میگفت که این هوا گل را تازه میسازد آواخوانی او مرهون همان محیط پاک و صاف بود. و اما در زمستان که ما همه به خانهء ایشان میرفتیم شبانه هرکس در پته های صندلی جا گرفته به شنیدن آوازخوانی خراسانی پدر ارمان گوش داده و بعضی ها همراهی میکردند. روزانه در دامنه کوه خواجه صفا بالا شده و بر روی تخته سنگ بزرگی (سنگ لخشان) سرچه خورده سپس ارمان در همان محیط پاک و به آواز بلند خواندنهای شب گذشته را به قسم بسیار عالی زمزمه میکرد. از همین محیط خانواده و محل زیست ارمان که استعداد  درموسیقی داشت بهره کافی گرفته خیر الامر به درجات بلند موسیقی آموزش هارمونیه بعدأ گیتار و رباب دست یازید. گیتار را در در فاکولته موسیقی یوگوسلاویای سابق آموخت. در کابل استاد موسیقی به شکل نوتیشن در لیسه موزیک ایفا وظیفه میکرد و شاگردان زیاد در ین زمینه تربیه کرد. استاد ارمان واقعأ در فن موسیقی چیره دست بود و است.

 

خاطرات فراوانی از ارمان دارم از جمله وقتی به خانهء ما می آمد دلش از ایلش و میش و گدیپران بازی (کاغذپران بازی) روزانه قطعه بازی مشاعره و موسیقی شبانه کنده نشده و هفته دیگر را نیز همان جا می ماند. تا اینکه برادر بزرگش آقای نسیم آمده او را با لت و کوب با خود میبرد. اما او با این لت و کوب ها آموخته شده بود هفته بعدی که با اجازه نسیم باز هم می آمد در اخیر هفته همشیره ام برایش میگفت:"او حسین بخی برو خانه که باز بیادرت آمده و زده زده می بریت."  پاسخ ارمان این بود لته خو میخورم همی یک هفته دیگر می باشم.  این پاسخ ارمان زبان زد همه شده بود.

 

این بود خاطرات من از استاد محمد حسین ارمان امیدوارم شما با او با این مجمل آشنایی پیدا کرده باشید.

دوست مهمان: "بلی من ازین توضحیات شما بسیار در مورد استاد ارمان یاد آگاه شدم حالا خواهش میکنم همین سی دی ترنم را از سربگذارید تا با دقت بشنویم."

 

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل 103           سال پنجم         سنبله   ۱۳۸۸  هجری خورشیدی        سپتمبر 2009