کابل ناتهـ، Kabulnath



















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان

همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 
 
 
 
 مایه ای دیگر
 
 
 

غلام حیدر یگانه

 
 

 زندگي ابریشم شب را تنید

تا به راه روز اندازد

و ترديد، پيچ و مهرة حدود را بافت

و چرخ و عقرب و ملخ را يافت

 

دهش زندگي با كيل خورشيد بود

و خواهش بستة ما با لاك ساعت

پس، رهايي در بناي گام، مضطرب شد

تا عقرب زمان به پاشنة دل رسيد

و يقين باغ در زمستان را ملخ خورد

 

زمانِ محقر، زمانة بلستي هاست

تیاق تفنگ، "بز شاخ داردِ" علوم را مرتد کرد*

و به روستا گفتیم:

«روی او موی دارد» *

تا کشتاگران به پرورش دود و برداشت باروت پرداختند

و ملل متحدِ کوکنار، باغهای قالی را ریشه کن کرد در ده

 

به صادرات سر در ازاي سرباز پرداختيم

به تحويل تن به تانک

و در كشور، تورم كين به كوه درصد رسيد

كه طول البلد هوش، منشاء كيهاني را باخت

كه عمق البلد اختراع از ژرفاي شوق گسست

 

زمین، شور سفر در سفر بود

و ما در چارمیخ آیین، گور گروهی شدیم

مکان محقر، جغرافیای بلستیهاست

دینداری ما دینِ دار بود

و به واردات مضاعف داور، مومن گردیدیم

تا از عهد سنگ به رنسان تفنگ و تمدن بنگ رسیدیم

و ندیدیم که در آغاز، خاک بود و آنگاه

ريحان ها خوشه دادند

و اشتياق سیب، انار خورشید را شناخت

 

و نفهميديم كه

برآيند اشك، خشكيدن نيست

لجاجت، به رخسار كين گل انداخت

و نعرة تير از گلدسته ها، وحي روستا را به توپ بست

 

زندگي در زواله نمي گنجد، ديديم آخر

پس دستها را بشوييم

دستها را بشوييم و در خميرة زندگي، زندگيواره گرديم

امروز!

 

 

** جملاتي از کتاب درسی صنف اول، چاپ کابل

 

 

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل 103           سال پنجم         سنبله   ۱۳۸۸  هجری خورشیدی        سپتمبر 2009