یکی
از نشریه های افغانی در شمارۀ ( جون – 2009 م.) خود تصویری از مینار جام را
نشر نموده که در شرح آن چنین نگاشته است : « مینار جام که از آن به عنوان
کهن سال ترین بنای خشت و گل جهان نام برده میشود در مناطق کوهستانی ولایت
غور قرار دارد.». نکتۀ جالب تر از آن در مورد این است که درست دوسال قبل
یکی از ماهنامه های افغانی منتشرۀ تورنتو نیزعین عبارات را در مورد مینار
مذکور بنشر رسانده بود که معلوم میشود هر دو از عین منبع که منبع مذکور
ممکن سایت های انترنتی باشدعبارت نادرست مذکور را گرفته وبه نشر رسانده
اند.
خواندن عبارت (کهن سال ترین بنای خشت و گل جهان) در یک نشریۀ فرهنگی
معتبر افغانی، کسانی را که در مورد تمدن های قدیم و نتایج تحقیقات
باستانشناسی جهان، منطقه و افغانستان مطالعه نداشته باشند ، اگر به گمراهی
نکشاند، حتمآ به شک و تردید و پرش های گوناگونی روبرو ساختنیست. دردو سال
قبل حینکه مطلب مغشوش کنندۀ فوق را خواندم کوتاه نکات توضیحی در مورد
مینار جام و قدامت تاریخی آن در مقالۀ زیر عنوان ( یادداشت های در مورد
باستانشناسی افغانستان ) در دوهفته نامۀ وزین زرنگار منتشرۀ تورنتو نگاشتم
و به نشر رساندم و گفتم که در ساختمان مینار باعظمت جام اصلآ خشت خام و گل
( مخلوط خاک رس با آب
Mud -)
قطعآ بکار نرفته است و اضافه کردم که مینار جام با قدامت تقریبآ هشت صد
ساله اش اولین و یا کهن سال ترین مینار خشت پختۀ از نوع خود درافغانستان
نیزنمی باشد چه رسد به آنکه مینار مذکور را کهن سالترین بنای خشت و گل جهان
بنامیم. در داخل افغانستان میناراسلامی سیاه پوشان ولایت نیمروز و مینار
های اسلامی غزنی قدیمی تر از مینار جام میباشند که بعدآ در موردصحبت خواهیم
کرد. مینار چکری بودایی کابل محتملآ اضافه از دوهزار سال عمر دارد.
مطابق اسناد کنبی و باستانشناسی موثق، مینار جام در زمان سلطان غیاث الدین
بن سام غوری در بین سال های 599 – 558 ق. مطابق 1202 -1163 م. ساخته شده که
نام سلطان مذکور در سه جای از کتیبه های کوفی مینار جام درج میباشد. بدنۀ
اصلی این بنای باشکوۀ اسلامی افغانستان از خشت پخته که با مصالح یا ملاط
چونه و گچ کار گردیده ساخته شده است. در ساختمان های تزیینی رویکار مینار
نیز از خشت پخته ( پارچه های تیرا کوتا ) و کاشی رنگین استفاده شده است.
بر
طبق تحقیقات باستانشناسی ؛ بطور کل انسان در عهد سنگ جدید تیکردار در حدود
6000 – 8000 سال قبل از میلاد، بعد از اختیار کردن اقامت دایمی در یک محل
به فعالیت های معماری دست یازیده است.چون در همین دوره انسان ها به ساختن
ظروف گلی پخته شده در آتش( تیکری ) نیز نائل می آیند از اینرو این دورۀ
بعدی سنگ جدید را دورۀ (سنگ جدید تیکردار) می نامند. قدیمی ترین بنای خشت
پخته که تاکنون در افغانستان کشف گردیده معبدی است که در دیموراسی غوندی (
مربوط ولایت قندهار) در نتیجۀ حفریاتی که بوسیلۀ آقای لوی دوپری باستانشناس
امریکایی از پوهنتون پنسلوانیا در سال 1963 م.صورت گرفت کشف گردیده است که
قدامت آن به دورۀ سنگ جدید ( تیکر دار ) افغانستان میرسد. (روابط کلتوری
بین افغانستان و هند؛ م.ن. دشپاندی، ترجمۀ محقق محمد اکبر امینی، دوهفته
نامۀ زرنگار، 1 مارچ 2009 ). لازم بیادآوریست که باساس نتایج تحقیقات
باستانشناسی درچین درحدود 500000 ( پنجصد هزار سال) قبل از امروز، انسانها
آتش را شناخته بودند. ( هنر تیراکوتا در هند؛ ا.چ.د.سنگالیا و
ا.م.ک.دها.الیکار، مجلۀ باستانشناسی افغانستان، شمارۀ دوم سال 1364ش.). این
موضوع نشان دهندۀ آنست که انسان ها از پنج صدهزار سال قبل از امروز بدینسو
با آتش سروکار داشته اند و بازیچه ها (تیراکوتا ) ها و اشیای کاملآ ابتدایی
را که از گل میساختند بعضآ در آتش پخته میکردند و یا اینکه بطور تصادفی
اشیای مذکور در آتش پخته شده اند.
حفریات
عصر برونز و آهن شمال افغانستان در طلا تپه ( شبرغان ) که نگارنده همراه با
پروفیسور سریاندی متخصص عصر برونز روسی در آن حفریات اشتراک داشتم نشان داد
که دیوار های تدافعی شهر و عمرانات دیگر آن همه از پخسه اعمار گردیده بود.
اما در تپه های عصر برونز دولت آباد ( میان اندخوی و میمنه ) مربوط به
هزارۀ دوم ق.م. که آنها هم توسط پروفیسور سریاندی حفریات گردیده است
قصباتی که کلآ از خشت خام آباد گردیده کشف شده است. ( افغانستان درعصر
برونز؛ و.ا. سریاندی، مجلۀ باستانشناسی افغانستان ،شمارۀ 2، 1358 ش.) این
حفریات دیموراسی غوندی و حفریات تپه های دولت آباد نشان میدهد که در
افغانستان حد اقل از پنج هزار سال قبل قصباتی وجود دارد که از خشت پخته شده
در داش وخشت خام خشک شده در آفتاب آباد گردیده است.
ساحات
حفریات شده یی هخامنشی ، یونانوباختری ، کوشانی ،کوشانوساسانی ، کابل
شاهان الی آغاز دورۀ اسلامی تقریبآ بطور کل از خشت خام بسیار جسیم و وزمین
به ضخامت وسایز های بسیار بزرگ ( بمقایسه به ضخامت و سایز خشت های امروزی)
بطور اوسط 40 در40 در10 سانتی متراحداث گردیده است. یکی ازعوامل آن، شرایط
اقلیمی نسبتآ خشک و مقدار کم بارندگی های سالیانه، آفتاب داغ دایمی ، خاک و
ریگ مناسب و کمبود مواد سوخت برای پخته کردن خشت میباشد که بر خلاف هند که
بارندگی های دوامدار شدید موسومی و جنگلات فراوان دارد مردم در افغانستان
به پخته نمودن خشت در داش ها ضرورت زیادی احساس نمیکردند و علاقه
نمیگرفتند. ساحۀ باستانی آی خانم ، دلبرجین تپه ، التن تپه ، یمشک تپه، هده
و تپۀ مرنجان کابل که به استثنای آی خانم ؛ نگارنده در حفریات متباقی ساحات
مذکور اشتراک داشته ام همه از خشت های جسیم و وزمین خامیکه در آفتاب خشک
گردیده احداث شده است. ولی این بدین مفهوم نیست که مردمان مدنیت های
مذکورخشت پخته را نمی شناختند و یا استعمال نمیکردند. در این شهرک ها از
خشت پخته ، پارچه های تیراکوتا ( پارچه های تیکری تزیینی) و سنگ در بعضی
قسمت های معین ساختمانی مثل تهداب ها، فرش ها، حمام ها ،آبرو ها، چاه ها و
غیر ه بخش های تعمیراتی بمنظور تحکیم و تزیین کارگرفته اند. طوریکه معلوم
است در معابد بودایی گریکوبودیک افغانستان از سنگ مخصوصآ از سنگ پارچه های
شیست جلاداردر احداث استوپه ها بطور گسترده یی کار گرفته میشد. در حالیکه
در هند استوپه ها در ابتدای ظهور بودیزم ازخشت و انواع دیگر سنگ ها نیز
ساخته شده است. این هم معلوم است که سنگ و چوب اولین مواد قابل دسترس برای
انسانها بوده که در تقریبآ یک ملیون سال قبل از امروز، در ساختن آلاات و
افزار و غیره ضروریات شان برای اولین بار از آن ها منحیث مواد خام اولی
استفاده کرده اند. به همین ترتیب اقلآ از 3000 سال قبل بدینسو مردم ما
استوک ( مخلوط گچ و خاکستر چوب ) را میشناختند که از آن مانند سمنت بحیث
مصالح ( ملاط ) خشت کاری و مواد پلاستری و تزیینی کار میگرفتند. در ادوار
اسلامی سامانیان و غزنویان افغانستان که ازلحاظ کرونولوژیک قبل از غوریان
که مینار جام به همین عصر غوریان تعلق دارد قرار میگیرد خشت پخته شده در
داش بطور عام و گسترده یی استعمال میگردید و مروج بود. طوریکه در بالا
اشاره کردیم نمونۀ بسیار برجستۀ از آبدات خشت پختۀ عصرسامانیان افغانستان:
مینار سیاه پوش ولایت نیمروز و مسجد نه گنبد بلخ یا حج پیاده و نمونۀ غزنوی
آن قلعۀ اختیارالدین هرات ، مینار های غزنی ، مقبرۀ سلطان محمود و بقایای
حفریاتی قصر مسعود وغیره میباشد که صد سال قبل و اضافه تر از آن ، نسبت به
مینار جام از خشت پخته احداث گردیده اند. بنآ درست معلوم نیست که روی کدام
دلیل و اساس ، مینار جام را بغلط کهن سال ترین بنای خشت و گل جهان می
نامند؟
در تمدن
هرپه ( پاکستان فعلی ) ، لوتل
Lothal(
احمد آبادهند ) و اجنتا که اضافه از ده هزار سال قدامت دارند و با تمدن دور
چهارم مندیگگ ( قندهار ) هم دوره پنداشته میشوند؛ خشت پخته شده در داش
Kiln Burnt Brick
نیز بطور عام در ساختمان منازل که در مقابل جریان آب مقاومت کرده بتواند
استعمال گردیده است.(Archaeological
Remains Monuments & Museums, Part 1 Page 5. Delhi, 1996, Published by
ASOI)
بنآ
مینارجام با مقایسه با ساختمان های خشت پخته درتمدن های دیموراسی غوندی
قندهار، هرپۀ پاکستان و لوتل احمد آباد هند که هر کدام از 8000 – 10000 سال
قدامت دارند و در مقایسه با شهر ها و قصبات خشت خام چهار تا پنج هزار سالۀ
بی حساب موجود کشورمان ؛ یک ساختمان نسبتآ جدید امروزی بحساب می آید. لذا
بهتر آن خواهد بود تا گردانندگان و دست اندرکاران محترم جراید، مجلات،
ماهنامه ها وغیره وسایل مفاهمۀ جمعی که هیأت تحریر مسؤل و علمی ندارند و به
کوشش یک یا دو نفر، کار تهیه، ادیت و نشرمطالب رنگارنگ و متننوعی پیش برده
میشود ؛ باید به مطالب منتشر شده در سایت ها اعتماد نکرده از نشر مطالبی که
به صحت آن اطمینان ندارند مخصوصآ از نشر مطالبی که نام نویسنده و منبع و
مأخذیکه مطلب از آن جا گرفته شده ذکر نگردیده باشد خودداری نمایند و یا قبل
از نشر در مورد با اشخاص و یا مراجع مربوط مسؤل با صلاحیت تماس بگیرند و
نظر بخواهند و قبل از نشرهرمطلبی باید که به صحت و سقم آن خود را مطمین
سازند. از طرفی هم در مورد مطالب منتشرۀ سایت های ایرانی (پارسی ) بسیار
باید دقیق باشند و مطالبی را که جهت نشر میگیرند سرتابه پا بخوانند و بعد
از آنکه مطمین شدند که در آن چیزی خلاف منافع ملی مردم و کشور ما (
افغانستان عزیز) وجود ندارد و جعل حقایق مسلم تار یخی وافتخارات فرهنگی ما
نیست ؛ به نشر آن اقدام نمایند. همین ماهنامۀ افغانی که دو سال قبل مطلب
متذکره را در مورد مینار جام نشر کرده بود باری مطلبی را از سایت های
ایرانی گرفته و بدون خواندن متن آن به نشر رسانده بود. مسؤل ماهنامۀ مذکور
بمحض دیدن عنوان مطلب که در مورد ناصرخسرو بود بدون خواندن متن آن که از
ایرانی (پارسی ) بودن مطلق ناصر خسرو بلخی مطالبی را جعل کرده ؛ مطلب مذکور
را با طرح و دیزاین خاصی در ماهنامه اش نشر نموده بود که شخص مسؤؤل ماهنامۀ
مذکور که زحمت خواندن متن مطلب مذکور را بخود نداده بود به اثر اطلاع من
(نگارنده ) از آن موضوع خبرشد.
مینار جام در مرکز ولایت غور درارتفاع 1900 متراز سطح بحر در تقاطع دو درۀ
باریک آهنگران و کمنج و جریان دریای های مربوط آن یعنی در تقاطع جام رود با
هری رود در قریۀ جام موقعیت دارد. در شمال این مینار دریای کوچکی به هریرود
میریزد که بیدان رود نامیده میشود و از سمت آهنگران در جریان میباشد. مینار
جام 64 متر ارتفاع دارد که طول قاعدۀ آن به چیزی کم از 9 متر میرسد وهرقدر
به بالامیرود از طول قطر مینار کاسته میشود.شکل اصلی مینار یک مخروط را
نشان میدهد. تهداب مینار هشت ضلعی است که بدنۀ میناربر بالای تهداب آن از
چهار قسمت مخروطی یکی بالای دیگر آباد گردیده است. قسمت تحتانی مینار با
تزیینات سه بعدی مزیین گردیده که زیادتر طرح های هندسی دارد. کتیبۀ کوفی
آبی رنگ از کاشی که در قسمت فوقانی حصۀ اول مینار کار شده ؛ در زمینۀ خشت
پخته با رنگ ( تیکری روشن) که در طول بدنۀ مینار بچشم میخورد ؛ بر زیبایی
بی حد رویکار مینار افزوده است.طوریکه در عکس دیده میشود در قسمت فوقانی
حصۀ اول ، برنده یی ساخته شده که امکان قدم زدن در آن وجود دارد. در قسمت
های دومی و سومی مینار نیز تزیینات هندسی جالبی با کتیبه های کوفی کار شده
است. قسمت چهارمی یا فوقانی مینار بصورت یک اذان خانۀ باز گنبد پوش احداث
گردیده است. ( عکس نمره 2) .
اکثریت
میناره های اسلامی در قسمت فوقانی خود دارای چنین ساختمان آذان خانه یا
مؤذنه میباشد که از آباد بودن مسجد در جوار و یا نزدیکی های این میناره ها
اطلاع میدهد. با آنکه این میناره های مرتفع با شکوه ، اکثرآ میناره های
یادگاری پیروزی میباشند از آنها استفادۀ معقول دیگری - جای مناسبی برای
آذان دادن - نیزبعمل آورده اند. حفریات و مطالعات باستانشناسی در آینده
نشان خواهد داد که آیا مسجدی در قرب و جوار مینار جام آباد بوده است یا
خیر؟ قطب مینار دهلی که در یک دوره با مینار جام لیکن چند سال بعد تر،
کاملآ از سنگ آباد گردیده است در عین زمانیکه یک مینار پیروزی است با داشتن
مؤذنه و موجودیت مسجد (قوة الاسلام ) در جوار اش ؛ این مسأله را نشان داده
میتواند.
درمرتبه
یا طبقۀ تحتانی مینار جام؛ تمام تزیینات در بدنه به هشت حصۀ تقسیم شده که
هر حصه بصورت مستطیل تزیینی از پایین به بالا در طول مرتبۀ اول مینار کار
شده است که هر بخش مستطیلی مذکور به قسمت های کوچکتری در محدوده های هندسی
تقسیم شده است. اطراف این واحد های بزرگ و کوچک توسط یک حاشیۀ که آیات
قرانی در آن نوشته شده و در تمام اطراف مینار در امتداد ساحات تزیین پیچ
میخورد مزیین گردیده است که بر علاوه از جنبۀ تزیینی اش از لحاظ خطاطی خود
نیز مهم میباشد. ( معماری دورۀ غوری؛ انجنیر احمد شکیب سالک، مجلۀ
باستانشناسی افغانستان، شمارۀ میزان – حوت 1368 ، طبع کابل.).
باید
گفت که مینار جام قدیم ترین مینار مرتفع اسلامی از نوع خود در افغانستان
نیست. قدیم ترین مینار از این نوع در افغانستان مینار سیاه پوش یا مینار
سیاه پوشان واقع ولایت نیمروز افغانستان است (عکس نمره 1) که گفته میشود هر
دو مینار جام و قطب مینار دهلی از روی آن ساخته شده است.
مینار
سیاه پوشان یک مینار نیمه ویران است که در مقابل بعضی از مخروبه های که
گفته میشود بقایای ساختمانی یک مسجد باشد موقعیت دارد که به اواخر قرن نهم
و یا اوایل قرن دهم میلادی ( عصر سامانیان ) تعلق میگیرد. پلان آن کاملآ
مشابه به پلان قطب مینار دهلی میباشد. خاصتآ از لحاظ داشتن تیغه یا لبه های
طویل که به شکل متناوب تنظیم گردیده است. فرق آن با قطب مینار در این است
که قطب مینار کاملآ از سنگ ساخته شده است. ولی مینار سیاه پوشان کلآ از خشت
پخته میباشد.
قاعدۀ
منار سیاه پوشان در وضعیتی نیست که تصویری از اساس و تنظیم اصلی آن بدهد.
قسمت موجود این مینار شامل شش بند افقی میباشد. هر بند از پنج برامدگی خشتی
ساخته شده است. بند های مذکور توسط فرورفتگی ها و برجستگی ها از هم جدا
شده است تا نما و یا منظر لوله مانند وعمودی تمام بدنۀ مینار از یک نواختی
بکشد. تزیینات رویکار و نوع خشت کاری تزیینی مینار مذکور، آنرا با مقبرۀ
شاه اسمعیل سامانی (907 -892 م.) نزدیک میکند و انسان را به ساختمان همزمان
هر دو متقاعد میسازد.
آقای
ر. سنگپتا باستانشناس بزرگ هند که در مورد آبدات باستانی افغانستان
تحقیقات زیادی بعمل آورده است میگوید که اگرچه قطب مینار دهلی مانند مینار
سیاه پوشان نیمروز معلوم میشود لیکن از لحاظ کرکتر و مشخصات هنری و معماری
ارتباط نزدیکی به مینار جام ( غیاث الدین غوری ) میرساند. بگفتۀ وی قطب
مینار با الهام از ساختمان مینار جام ساخته شده است. بعقیدۀ موصوف
افغانستان برای هند مودلی (مینار جام) برای اعمار قطب مینار تهیه داشته و
هند آنرا با دیکور محلی اش جالب و دلچسپ ترگردانیده است.
سنگپتا
به قول ازمؤرخ بزرگ افغانستان قاضی منهاج السراج جوزجانی مؤلف کتاب طبقات
ناصری که وقایع عصر سلجوقیان و غوریان را گزارش میدهد مینگارد: موسس اصلی
غوری ها علاءالدین ( 1151 -1157 م. ) میباشد. غوری ها مردمان فارسی زبان
میباشند که از ازمنۀ بسیار دور در نواحی مرکزی افغانستان ( بامیان ) بسر
میبردند و سلسلۀ نسب شانرا به ضحاک مار دوش شخصیت اساطیری شاهنامۀ فردوسی
میرسانند که اجداد شان بعد از پیروزی فریدون بر ضحاک در این مناطق موجودۀ
غور آمده و مسکن گزین شده اند. بقول منهاج السراج جوزجانی علاء الدین ،
غزنی را که تحت تسلط بهرامشاۀ غزنوی بود سوختاند. ثروت و مردم غزنی را
ازبین برد. تا آنکه لقب جهانسوز را بخود گرفت. وی مقداری از خاک غزنی را به
فیروز کوه انتقال داد وآن را با خون غزنیچیان ( مردم غزنی ) در هاونگ ها
کوبید و از آن گل آماده شده با خون مردم غزنی، میناره های افتخاری پیروزی
ساخت. بعد از وی برادر زاده اش ( غیاث الدین ) که یک فرماندۀ لایق و
آبادگر ماهری بود جانشین اش شد. در زمان سلطنت وی بلاد شمالی مانند خلم ،
تالقان ، فاریاب ، اندخوی ، میمنه ، مرو و پنجده فتح گردید و تمام سرزمین
های آسیای میانه ازعراق گرفته تاهند و از چین و جیحون تا دریای هرمز، زیر
پرچم فیروز کوۀ غور در آمد که سلطان غیاث الدین یگانه شهنشاۀ سرتاسری
خراسان زمین شمرده میشد.غیاث الدین مینار جام را در فیروزکوه ساخت تا خاطرۀ
فتوحات ، گنجینۀ محلی ، دوران پربار غوری و شکوۀ اسلام را نسبت به ادیان
دیگرعصراش زنده نگهدارد و جاویدانگی بخشد.
قطب
مینار دهلی نیز در تحت شرایط مشابۀ آباد گردید. سلطان غیاث الدین شهنشاۀ
غوری برادر اش معزالدین را که حکمران غزنی مقرر شده بود به فتح هند گماشت.
معزالدین بعد از فتح هند سپهسالار و غلام ترکی اش ( قطب الدین ایبک )
رابحیث نائب السطنت هند مقرر کرد و خود به افغانستان برگشت. قطب الدین ایبک
بعد از دو سال در سال 1197 م. به امر معزالدین غوری مذکور به اعمارقطب
مینار دهلی به رسم و عنعنۀ غوری اقدام نمود که کار اعمار آنرا تا زمانیکه
زنده بود توانست تا قسمت فوقانی طبقۀ اول پیش برد. متباقی پنج طبقه یا
مرتیه های فوقانی مینار در دوره های بعدی اعمارو تکمیل گردیده است. در جوار
قطب مینار بفاصلۀ تقریبآ 300 متر بطرف شمال گفته ، مینار بزرگ سنگی نیم
کاره یی به ارتفاع تقریبآ 25 متر وجود دارد که گفته میشود سلطان علاالدین
غوری در سال هژدهم پادشاهی اش به اعمار آن پرداخت تا مینار بزرگتری نسبت به
قطب مینار بنا نماید که به اکمال آن موفق نگردید و بقایای سساختمتنی نیمه
ویران آن تا کنون به همان شکل اولی اش نیم کاره و نا تمام باقی مانده است.
در بند
اول قطب مینار برعلاوۀ آیات قرآنی عبارت ذیل نیز درج میباشد: ( امیر سپه
سالاربزرگ وعالی شان ) که واضحآ الفاظ مذکور به شخص قطب الدین ایبک منسوب
است. قسمت بعدی و دنبالۀ عبارت مذکور به اثر ترمیمات غیر فنی و غیر
محتاطانه صدمه دیده است. اسم قطب الدین در سرطاق داخلی دروازۀ شرق مسجد قطب
مینارخوانده میشود که خود را سپه سالار، دافع کسیکه امر اعمار مسجد را داده
است خطاب میکند. در خود مینار چند جای القابی در توصیف از قطلب الدین در
کار های نیمه تمام وجود دارد. در یک کتیبۀ دیگر روی مینار، وی، صاحب خود
یعنی معزالدین را اسکندر ثانی نامیده است. قطب الدین ایبک بعد از فوت
معزالدین در سال 1206 م. خود را سلطان مستقل هند اعلان میدارد.
قطب
مینار 238 فت بلندی دارد که به اندازۀ 15 فت نسبت به مینار جام (هم
ماننداش) بلندتر میباشد. قطر آن تقریبآ به اندازه ( 47 فت ) میباشد. قطب
مینار واضحآ تحت تأثیر مسقیم پلان افتاده ، ارتفاع و دیکور رویکار و عین
هدف اعمار ازمینارجام افغانستان اعمار گردیده است. اما قطب مینار از لحاظی
که ازسنگ احداث شده و تزیینات و خطاطی های رویکاراش کاملآ از سنگ است
پیشرفت های بهتری در مقایسه به آن دو الگوی افغانی اش دارد. ( عکس نمره 3 )
مطابق
متن کتیبه های فوقانی قطب مینار ؛ این مینار سه مرتبه به اثر اصابت الماسک
یا رعد وبرق آتش گرفته تخریب و سپس ترمیم شده است. فیروز شاۀ تغلق در سال
1368 م. قسمت فوقانی آنرا دوباره ترمیم میکند و آنرا به دو قسمت جدا می
سازد.میناره یا مؤذنۀ قطب مینار بعد از تخریب در سطح زمین در نزدیکی های
مینار مذکور از مواد اصلی ساختمانی آن اعمار و حفظ گردیده است.
سنگپتا
معتقد است که اکثر مقابر ، مساجد و زیارت ها و مواضع متبرکۀ اسلامی افغانها
در افغانستان و هند در ساحاتی اعمار گردیده است که نزد گروپ های مذهبی دیگر
مقدس پنداشته می شده است. یعنی مسلمین افغانی در هند و در داخل افغانستان
معابد و مواضع متبرک پیروان مذاهب بودایی ، هندویی ، میترایی، یهودی و غیره
را ویران کرده و بجای آن ها مساجد و مینار های یادگاری اسلامی احداث نموده
اند که در هند اکثرآ از خود مواد ساختمانی معابد هندویی تخریب شده ، دوباره
مساجد و میناره ها ساخته اند. مثل بابری مسجد ، مسجد قطب مینار ( قوة
الاسلام) ، مسجد اجمیر شریف و غیره که مسلمین حین تخریب معابد هندویی سر
مجسمه ها را از بین برده اند. در حالیکه باقی حصص تنۀ مجسمه ها هنوز بحال
خویش به حیث حقایق مسلم تاریخ و باستانشناسی در تخته سنگ ها و یا ستون پایه
های مساجد، مقابر و یا میناره های اسلامی در انظار بینندگان آن باقی مانده
است.
موصوف
عین عقیده را در مورد مینار جام افغانستان نیز ابراز میدارد. بدین معنی که
میگوید مینار جام در محلی آباد شده که ساحۀ مذکور برای جمعیت یهودی و یا
عبریHebrew
افغانستان مقدس بوده است. در غیر آن غیاث الدین غوری به احداث چنین یک بنای
با عظمت ؛ در کنار دریای هریرود در یک درۀ دور از انظار در محاصرۀ تنگ کوه
های صعب العبور بلند که تا 2300 متر ارتفاع دارند ، دور از منطقۀ زیست مردم
که اطراف آنرا چند دیوار پخسه یی و یک ذخیرۀ آب گرفته و ظاهرآ آثاری از
تمدن و زندگی در اطراف آن نیست؛ چگونه اقدام می نمود؟ این محل چون برای
یهودیان افغانستان مقدس بود بنآ مینار اسلامی جام در محل مذکور اعمار شده و
از همین سبب است که در رویکار مینار مذکور سورۀ نزده قرانکریم که در مورد
مریم که چگونه عیسی بدون پدر از رحم وی تولد میشود و نیز از عیسی (ع) ،
ابراهیم (ع) ، اسحق (ع) و یعقوب (ع) بیان میدارد که چگونه توسط الهام
خداوند (ج) رهنمایی شدند. همچنان در این آیات از مزایای بهشت برای آنانکه
به اسلام ایمان میآورند وعده و از دوزخ برای کسانیکه معتقد به ایشان
نبودند بیم داده می شود. ( قطب مینار؛ ر. سنگپتا، ترجمۀ شاه محمود محمود،
منتشرشده در The time of
India جولای
1978 ،هند ، مجلۀ باستانشناسی افغانستان، شمارۀ 2 سال 1358).
طوریکه همه میدانیم مینار جام از سالیان متمادی باینطرف بیک طرف یعنی بسمت
دریای هریرود کج شده و میلان پیدا نموده که خطر افتادن و فروپاشی آن به اثر
یک زلزلۀ قوی کاملآ موجود و قابل پیش بینی است.
برای
اولین بار در سال 1961 م به اثر تلاش های مسؤلین باستانشناسی افغانستان و
سازمانISMEO
مهندس
( اندره برونو) توظیف گردید تا نقشۀ مینار جام را بمنظور اکمال پروژۀ
ترمیماتی آن تهیه نماید. موصوف نقشه و عکس های مینار مذکور رابصورت یک
پروژۀ ترمیم مینار جام و نتیجۀ کار اش تقدیم مقامات مربوط وقت نمود. کار
ترمیم مینار جام مستلزم سنجش دقیق و تهیۀ مقدار قابل ملاحظۀ از معلومات
تحقیقی و سروی کامل آن بود که انجام این کار ها بصورت فوری و در کوتاه مدت
غیرممکن مینمود. در قدم اول راۀ رفت و آمد به محل وجود نداشت . در آنوقت
صرف با پای پیاده و یا بوسیلۀ اسب آمد و شد ممکن بود و بس.
در
سال 1963 م. یک بند مؤقتی به کمک اهالی قریۀ جام برفراز دریا ساخته شد. این
بند که از سنگ و چوب دستک (خاده ) ساخته شد یگانه عاملی بود که از نفوذ آب
دریای به تهداب های مینار تا اندازه یی جلوگیری نموده میتوانست.
در
سالهای دهۀ 1970 م. بود که با مساعد شدن راۀ موتر رو تا محل موقعیت مینار،
مسألۀ ترمیم علمی و فنی مینارجام شکل حقیقی و عملی را بخود گرفت. در سال
1974 م. به اثر پیشنهاد انستیتوت باستانشناسی افغانستان ، موسسۀ یونسکو
بمشاور خود ( مهندس اندره برونو ) ماموریت مطالعات بیشتر پروژۀ ترمیم مینار
مذکور را داد. در تابستان 1978 م. کار سروی و اندازه گیری دقیق مینار بحیث
اولین قدم برای تطبیق پروژۀ ترمیم ، توسط یونسکو تمویل گردید. کاریکه در 20
اگست همان سال آغاز گردید عبارت بود از گذاشتن قفسه های بزرگ فلزی برای جلو
گیری از نفوذ آب در ساحه که قفسه های مذکور ذریعۀ سنگ های محل پر گردیده
بود. این کار مقدماتی برای جلو گیری از نفوذ بیشتر آب دریای هریرود به
تهداب های مینار جام نهایت ضروری بود که کاری را که اهالی قریۀ جام کرده
بودند اساسی تر ساخت. میدانیم که نفوذ آب دریای هربرود به تهداب های مینار
جام در طول سالهای متمادی زمین یک طرف زیر تهداب های مینار را نرم ساخته
رفته و مینار آهسته آهسته بطرفیکه به دریا بیشتر نزدیک است نشست و به همین
سمت دریا میلان پیداکرده و خم شده است که راست نمودن آن مستلزم طرح منطقی و
علمی بوده و میباشد.
پلان
پیشنهادی ترمیماتی آقای اندره برونو طوری بود که مینار جام را در همین حالت
خم شده اش حفظ مینمود و آن اینکه در اطراف تهداب های مینار دیوار های
محافظوی استحکامی آباد میشد و این دیوار ها با حوض کانکریتی که با جغله ریگ
و آب دریا همیشه پر میبود وصل میشد تا آب در جهت مخالف دریا یعنی در سمتی
که آب دریا نفوذ کرده نتوانسته و مینار در آن سمت بلند مانده است آهسته
آهسته نفوذ نماید و باعث نرم شدن زمین گردد تا مینار بتواند بمرور زمان
بسمت دیگر خود نیز نشست نماید و تعادل در هردو سمت مینار بمیان آید و مینار
خود را راست نماید.
طوریکه
همه میدانیم ترمیم چنین یک آبدۀ با عظمت مهم تاریخی دقت و کار های مقدماتی
چندین ساله یی را نیاز دارد. تهداب های مینار ، اطراف آن و ساحه بطور کل از
لحاظ اقلیمی ، زلزله شناسی، استراتیگرافی و جهات مختلف دیگر سروی ومطالعه
شود. که سنجش دقیق آن چند سال را در بر میگیرد. طوربکه در مورد مقبرۀ
باباحاتم گفتیم که سروی مقدماتی و تهیۀ پلان مکمل ترمیم آن مدت تقریبآ هفت
سال را در بر گرفت تا کار ترمیم آن عملآ آغاز گردید. طوریکه معلوم است
درسال 1978 م. که تدابیر کاملآ مقدماتی استحکامی برای نجات مینار جام ،
طوریکه در بالا اشاره نمودیم عملی گردید و قرار بود تا بتعقیب آن کار اساسی
ترمیم مینار آغاز گردد که کودتای ننگین ثور بوقوع پیوست که عامل اصلی
وسرآغاز تمام بدبختی های مردم مظلوم و ویرانی کشور پرغنای تاریخی ما گردید.
بعلت جنگ و تشدید تدریجی آن و نیز به اثرتعقیب نمودن پالیسی ضد غربی دولت
کمونستی وقت ، کار پروژه های ترمیماتی یونسکو ، کار حفریات و تحقیقات
باستانشناسی بوسیلۀ تیم های باستانشناسی خارجی و داخلی و نیزکار ترمیماتی
آبدات تاریخی افغانستان بوسیلۀ کارمندان انستیتوت باسانشناسی و حفظ آبدات
تاریخی افغانستان به استثنای شهر کابل متباقی در سرتاسر کشور قطع شد و تمام
ساحات و آبدات تاریخی مان مانند اموال بی صاحبی بحال خویش رها و بطور
بیرحمانه یی متروک و آثار تاریخی و موزیم های ما تاراج گردید. مینار جام
نیز مانند بسا از آبدات نهایت با ارزش تاریخی ما اسیر پنجۀ سرنوشت نامعلوم
خویش باقی ماند. بنآ پروژۀ ترمیماتی یونسکو درمورد مینار جام که بوسیلۀ
مهندس اندره برونو تهیه شده بود عملی نشد و مینار به همان حالت خم شدۀ
نزدیک به ویرانی تا امروز رها گردید.
امید
مقامات مسؤل و مربوط حفظ آبدات تاریخی افغانستان کار این پروژۀ حیاتی ترمیم
اساسی مینار جام را بمقامات یونسکو از سر پیشنهاد نمایند تا هر چه زودتر
کار ترمیم این مینار با شکوه و بی نظیر اسلامی افغانستان - که طالبان بعلت
اسلامی بودن آن کار ترمیم آنرا اخلال نخواهند نمود - رویدست گرفته شود و
این آبدۀ نهایت مهم تاریخی مان از خطر و تهدید افتادن و فروپاشی حتمی نجات
داده شود و در پهلوی اینکه یونسکو در تعیین شهر غزنی بحیث مرکز تمدن اسلامی
همکاری خواهد نمود در رویدست گرفتن مجدد پروژۀ بین المللی احیای هرا ت و
پروژۀ ترمیماتی مینار جام هرچه زودتر اقدام نماید و تمام توجه بعوض حفریات
پیش از وقت و تفننی بامیان ، پنجۀ شاه و غیره به ترمیم و حفاظت آبدات
تاریخی مان که به مراقبت و ترمیمات علمی همه ساله نیاز دارند جلب گردد.
پایان
عکس
نمره 1 : مینار نیمه ویران سیاه پوش یا سیاه پوشان ولایت نیمروزافغانستان،
قدیمترین مینار اسلامی موجود در افغانستان. مربوط دورۀ سامانیان. قدیمی تر
از مینار جام.
عکس
نمره 2 : مینار جام ، واقع ولایت غور افغانستان ،مربوط به دورۀ غوریان.
عکس
نمره 3 : قطب مینار دهلی که کاملآ از سنگ احداث گردیده است.مربوط دورۀ
غوریان که به اساس عنعنۀ غوری ها از روی مینارجام احداث گردیده است. .
عکس
نمره 4: یکی از میناره های غزنی مربوط دورۀ غزنویان. قدیمی تر از مینار
جام. رسامی از محترم کهزاد.
|