اجازه بدهید که با شما اندک درباره
موسیقی قصه کنم ، چون محور اصلی این بحث موسیقی است. ترجیح میدهم اين
قصه ها را از موسيقي روسي شروع كنم و در قدم نخست برداشت های خود را از
موسیقی همسایه بزرگ شمالی ما ،هر چند كه دیگر نه آن چنان بزرگ است ونه
آن چنان همسايه، با شما در ميان بگذارم. علاقمند ي من به موسيقي روسي ناشي
از پيوند يازده ساله ي من با اين موسيقي است كه زيبايهاي آن روحم را
تسخيركرده است.
متعجب ميشوم وقتيكه به ياد سخنان "فردریش
ویلهلم نیچه" درمورد موسيقي روسي مي افتم او ميگويد : تخليق موسيقي نياز به
ظرافت روان دارد ودر حيرتم كه روسها چگونه آواز ميخوانند؟ . شايد "نيچه"
زماني كه اين چنين ميگفت. به قزاق ها ي مي انديشد قزاقها، دهقانان و
مالدارنی اند ، که در سواحل دریای دن ، بود وباش میکنند، و به زراعت و
مالداری مشغول اند ، این گروه ها به تند خوی درميان مردم روس
مشهورهستند.ظاهر آنان، در نگاه اول كمي خوفناک است. آنان هیکل های بزرگ
وریش انبوه دارند و با لحن خشن و غرصحبت ميكنند قزاقها دهقانانی بودند که
از زیر سیستم فیودالی آن زمان فرار کرده بودند . و در آن نواحي اقامت
گزیدند وبعد ها بادر نظر داشت کرکتر جنگی به سپاه روسی راه یافتند ولي
امروزدیگر به قشون روسی مربوط نیستند.کافی و رستوران های کوچک که در کوچه
وبازار اروپا دیده میشود بنام بیسترو از فرانسه به دیگر نقاط اروپا
آمده. کلمه ی بیسترو روسی یعنی «عجله» معنی میدهد که همان قزاق های روسی
سوار بر اسپ زمانیکه از دست فروشان کنار جاده خوراکه ی میخرند. به او
میگوید بیسترا بیسترا یعنی زود باش-زود باش، و شايد هم "نيچه" با چنين
انديشه هاي, تصور ميكرد كه چنين آدمهاي به جزكشتن و جنگ كارديگري نمي
توانند و قادر به آفرينش موسيقي نيستند. روسها نه تنها در ذهن بزرگاني چون
"نيچه "چنين تصويری از خود به جا گذاشتن بلكه جنگهاي آنان با "ناپليون" و
رزمنده گي و سلحشوري آنان در برابر"هتلر" بعد از جنگها ي سده نوزده درتمام
اروپا چنين ذهنيت را ايجاد ميكند.
ولی تجربه من از روان روسي قسمی دیگریست
،من روس ها را مردمانی بسیار با استعداد و آفرینشگر و هنر مند در ساحات
مختلف علمی و هنری یافتم ، روس ها در برخورد صمیمی در دوستی پایدار و
مردمان مهمان نواز هستند
نقش ادبیات قرن نزده روس ها را در
اروپا ، نقش تیاتر شان را وبالاخره موسیقی را که امروز همه میدانیم ، نام
های بزرگان موسیقی آنها مانند چایکوفسکی ، رخمانینوف ،موسرگسکی ، گلنیکا،
برادین . ریمسکی - کورسکوف . پراگوفیف ، شستاکویچ ، سکریابین . و بالاخره
همین چیلو نواز رستراپویچ که چند ماه قبل وفات کرد ، که هر یک نقش بسیار
ارزنده ی. را در موسیقی جهان ایفا نمودند
من در ايام اقامتم در روسيه متوجه شدم
افغانهای که به روسیه می آیند زود به موسیقی آنجا انس میگیرند ، دو برادرم
كه فقط دو سال با من در روسيه همسفربودند. در زمانیکه از روسیه برون
ميشدند. سي دي آهنگهای روسی باخود داشتند و این
مسله هم معما نیست چون روس ها درتمام ساحات فرهنگي شان چیزيهاي از شرق و
غرب بهم دارند. که در موسیقی شان بيشترانعکاس پیدا کرده و گوش و روان ما
هم آنراخيلي آشنا به خود احساس میکند ،چه موسیقی فلکور و مردمی شان. چه پاپ
و حتا کلاسیک اش در گوش مردم ما به هيچ وجه بيگانه نيست.
من حتي قبل از سفرم به روسيه براي تكميل
تحصيلاتم، دركابل گاه گاهی که در جستجوی پیدا کردن پروگرام دلخواه با
رادیو مصروف میشدم واگر تصادفا با رادیو های نشرات روسی بر میخوردم. صدای
آله تار روسی بلالیکا تا بگوشم می آمد ازشنيدن آن لذت ميبردم. بعد ها که به
روسیه رفتم . گره اين رازعاطفي برايم باز شد.درختان بلند سپیدار شان
آسمان و زمین پهناور آنجا راچنان یافتم که گویا در ذهن من نوايي بلالیکا
آنرا بیدارکرد بود و من احساس میکردم كه آن صدا مرا به این سرزمین دور
سرد با خود آورده و روح این سرزمین را قبل از آنکه اینجا بیایم با شنیدن
بلالیکا شناخته بودم که روح طبعیت روسیه در همان نغمه ی بلالیکا جلوه
گری کرده بودند
درمجموع در سرزمين
ما بالاي تيوري موسيقي، تاريخ موسيقي و تاثيرمتقابل موسيقي سرزمين هاي
همجوار بر موسيقي ما كارجدي و درخور توجه صورت نگرفته است.
هرچند مرحوم علي
كهزاد، آغاي مددي، آغاي شهراني و مرحوم استاد سر آهنگ كاريهاي نسبتا
ارزشمند در زمينه انجام داده اند اما توجه آنان بيشتر روي ساحات معدودي
بوده است.
آغاي مددي در كتاب
شان به سوانح هنرمندان پرداخته اند و هم در مورد تاريخچه راديو
افغانستان ، خرابات، ايجاد اركستر راديو معلومات خوبي دارند ولي در
زمينه تاثير گذاري موسيقي افغاني بر موسيقي سر زمين هاي همسايه ما و
برعكس تاثيرپذيري موسيقي افغاني از موسيقي سرزمين ها
همجواركمترپرداخته شده است. مقالات آغاي شهراني و قانون طرب مرحوم
استاد سر آهنگ هم در انحصار همين ساحات باقي مانده است.
من باوردارم كه براي
دريافت اين تاثيرپذيرها و تحقيقات بيشتر ما به ايجاد و راه اندازي
پروژه هاي علمي گسترده نياز داريم تا به صورت زنجيري و به كمك گروپهاي
آگاه و كارشناسان موسيقي ما اين پژوهش ها را به شكل علمي و عملي به راه
بيندازند. ،ولی اینکه چطور میتوانیم ارتباطی موسیقی خود مان را با
موسیقی روسیه بیابیم به نظرم حرفی است نو که ایجاب پژوهش های علمی
جامع وگسترده را مینماید ، من در اینجا تنها به «چشم دید» ها و «گوش
شنید» های خویش می پردازم. و آرزو دارم كه به كمك دوستان آگاه و با
بحث و گفتمان بتوانيم اين تجارب را در سطح گسترده تر، وسعت بدهيم.
اگرما به دقت به
موسيقي روسي گوش بدهيم به آساني مي توانيم همخواني هاي گسترده ي اين
موسيقي با موسيقي افغاني دريابيم. در دوران ۱۱ ساله تحصيلی خودم تجارب
بسياري كسب كرده ام من درزمان اقامتم در روسیه چه در کوچه و بازار
وچه با شنیدن رادیو وتلویزیون متوجه ميشدم که پارچه آهنگی كه به بگوشم
میرسد چقدر با موسيقي خود ما نزديك است بعد با اندک تفکر درمی یافتم
که بلی این پارچه آهنگ را آن یک نوازنده ما در آن یک آهنگ مشهور ش
نواخته و حتا نغمات آهنگ های هندی که در لابلای آهنگ های آواز خوانان
مشهور هند مانند" لتا" و" رفیع" نیز شنیده میشود هم گاهی از روسیه
آمده. جای تعجب نیست اگربا شنيدن آهنگ مكيش دركاريهاي شنکر جیکشن به
ياد يكي از کاریهاي چایکوفسکی بيفتيم. طبيعت موسيقي چنين است.
شنيدن تكه تكه پارچه
هاي از هر موسيقي هم ميتواند نقش عمده رادر الهام بخشی آهنگ ساز ایفا
کرده باشد و اورا خالق اثري بسازد مشابه يا كاملا متفاوت از آنچه شنيده
است و اين راز هنر است که به هيچ عنواني مرزهاي جغرافيايي را نمي
شناسد. ولی بر گردیم به موسیقی خودما، که چطور نوازنده های ما از
همچو تجاربی بهره مند شده اند، آغای مددی در کتاب شان «سر گذشت موسیقی
معاصر افغانستان « زمانی که از ایجاد ارکستر رادیو افغانستان یاد
میکنند ، مینویسند که به خاطر تحقق این کار دو نفر موسیقیدان های
تاجیکی آنجا کار کردند و در دوره اقامت آنها در کشور دو نفر از
نوازندگان ما هریک مرحوم استاد " فقیرمحمدننگیالی" و مرحوم استاد "سلیم
سرمست" از این موسیقیدانان های تاجیکی بیشتر از دیگران آموختند ، و
بعد این دو استاد از جمله بنیان گذاران مکتب موسیقی در کشور نیز هستند.
پس اگر پارچه ی را که من در روسیه شنیدم و یادم آمد که این همانست که
در لابلای آهنگ مرحوم ساربان و یا مرحوم احمد ظاهر شنیده ام ، حالا
تاریخچه آن رامیدانم . وبا وجود آن آهنگهای هم داریم که بیشتر در ریتم
والس هستند و اساس آنها هم روسی است چون آهنگ ساز های ما از این مسله
یاد نمیکردند و ما آنرا بنام وی می پیذیرفتیم ،چنان که آهنگ های محلی
بسیار قدیمی را با تغیر شعر وتصنیف آهنگ ، در ایران و حتا هند از
ساخته های خود معرفی میکردند ،که چنین یک دروغ دل انگیز میتواند نقش
مخرب و منفی برای پژوهشگران موسیقی ما در آینده بازی کند چون گمراه
کننده است ، مثال های زیاد از این قبیل آهنگ ها را مي تواند شمار داد
كه من در بحث امروزي ام از طويل و تفسير آن ميگذرم.
با کمال تاسف که
تاریخ مناسبات ما با کشور روسیه فراز ونشیب های بسياري دارد .مردم ما
از تانک و کلشنیکوف بیشتر میدانند تا موسيقي و هنردر شوروي اما مردمان
آکاه و روشنگر هيچگاهي مناسبات سیاسی را با مناسبات فرهنگی به اشتباه
نمي گيرند. ورنه بتهوفن به خاطر الماني بودنش بايد تجليل نشود حال
آنكه همه به نبوغ و هنر او ارج ميگذاريم. من باور دارم كه هنر و
موسيقي مرز هاي جغرافيايي را نمي شناسد وسیاست و سیاستمداران هیچگاه
نمي توانند پيوند هاي عاطفي و فرهنگي ملت ها رانابود كنند .
اگست - ١٣ - ٢٠٠٩
- لندن
١- كتاب آغاي مددي
"سرگذشت موسيقي افغانستان
٣ - قانون طرب -
استاد سر آهنگ
٤- مقالات محمد علی
کهزاد
|