گهی تنها درخت
ساحل افتاده و دورم
که جز غوغای
امواج و صدای گنگ طوفانزا
نمی بینم ندای
دیگری را
آشنا با خود
گهی سر تا به
پا فریاد میگردم
شرر بارم شر و
شورم
گهی از هر فروغ
تازهء دیگر
شفاف و بی کدر
گردم
پری ام ، زادهء
نورم
گهی شامم گهی
ابرم
گهی مسرور
مسرورم
* * * *
سراپا نقش در
نقشم
سراپا رنگ در
رنگم
منم گمگشتهء
معنی
که در الفاظ
مستورم.
|