چندی قبل
اعتذار نامهً، با نام سه تن ازرهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان (سلطان
علی کشتمند، غلام دستگیر پنجشیری وغلام مجــدد سلیمان لایق )، درسایت کابل
پرس به نشر رسید. گرداننده گان سایت کابل پرس ضمن نشرآن، باعمل شایسته،
آدرس ایمیلی منبع فرستنده را نیز، متذکر شده اند. با آنکه چندتن از رهبران
ورهروان ایشان آن اعتذارنامه را رد نمودند، مگر بحثی برانگیخته شد که
باردیگر" خدمات " آقایان در محراق توجه قرار گیرد. نگارندۀ این سطور که با
علاقمندی موضوع را تعقیب نموده ام، نتوانستم خاموش بمانم ومرتکب گناهی شوم.
نایب خیل
تاریخ هیچ کشوری در گسست از گذشته اش ساخته نمی شود .
امروزما، با تاًثیر پذیری از دیروز وظرفیت های موجود درآن، تاریخ فردای
مارا می سازد .
اگر نظام جمهوری خود کامۀ داؤود خان در بطن خود اوضاع
کودتای ثور را مساعد می گردانید، که فردایش را ساخت؛ حزب دموکراتیک خلق
افغانستان نیز شرایط شکل گیری تنظیم های قدرت طلب و انسان ستیز"جهادی" و
طالبی را آماده می کرد که، در قدم اول، نقطۀ انجامی به موجودیت ننگین خودش
گذاشت .
دلایل سقوط و از هم پاشیدگی این احزاب و جریانات مستلزم
بررسی های تاریخی و جامعه شناسانه می باشد؛ که خوشبختانه قلم به دستان ما
به این مهم پرداخته اند.در ذکر مختصر این عوامل باید گفت که اگر، از یک
طرف وابستگی غلیظ و اتکای آنها به دولت های خارجی بود، از جانب دیگر، این
جریانها عقاید گروهی خود را با حقایق به اشتباه گرفتند. و با حرکت از همین
برداشت نادرست، تاریخ کشور ما، با ریختن خون صدها هزار انسان این سرزمین
رقم خورد .
حزب دموکراتیک خلق، برای دوام حاکمیت و بقای خویش، با چنان
سبعیت ودرنده خویی عمل کرد که، چهرۀ جنایتکارانه یی از خود، در تاریخ
افغانستان، به یادگار گذاشت .
تنظیم های قدرت طلب وتحریک طالبان، جنایات حزب دموکراتیک
خلق و قساوت و بیرحمی و اعمال ننگین آنها را که در حق این ملت بیچاره روا
داشتند، کم رنگ ساخت و برای آنها فضای تبلیغات دوباره را، به وجود آورد. در
نتیجه، جواب دهی هایی که مقابل خلقی ها وپرچمی ها صف کشیده بود، مدتی پنهان
ماند. وآنها هم به وضعیت دل خوش کردند وبا فرصت یابی فراهم شده، درپی کتمان
جنایت تاریخی خویش شدند. ردنامه هایی که از جانب غلام دستگیرپنجشیری
واسدالله برادر و زبان لکنت دار وبیمار سلطان علی کشتمند نوشته شد ازین
قبیل اند.
گرچه صحت این اعلامیه از طرف دستگیر پنجشیری و اسدالله
کشتمند رد گردید، اما یک بار دیگر این ضرورت را طرح کرد که آیا آن" نخبه
گان " لازم می بینند، در برابر آن همه جفا ها یی که در حق این ملت بیچاره
روا داشته اند، از مردم معذرت بخواهند ؟
اگر کسی، ازعمل نادرستی که انجام داده است، معذرت می
خواهد، این بدین معناست که مسئوولیت انجام آن عمل را می پذیرد و تقصیر گناه
خود را به گردن این و آن و یا شرایط زمانی و مکانی، حواله نمی کند و در پی
توجیه آن نمی باشد. به این گونه افراد مسئوولیت پذیر می گوییم.
وقتی از کسی معذرت می خواهیم، با ذکر این که چه اشتباهی را
مرتکب شده ایم و یا چه لطمه و ضرری به او رسانیده ایم، در حقیقت، احترام او
را به جا آورده ایم و عملا ً نشان می دهیم از کاری که کرده ایم، پشیمان و
نادم هستیم و با این کار نه تنها به هدف اولی رسیده ایم بلکه، احترام ما،
نزد طرف مقابل، افزایش می یابد و چه بسا که بدبینی که نسبت به ما در او خلق
شده است، ازبین برود و قلبا ً مارا دوست بدارد .
و اما اگر در پی توجیه اشتباه خویش برآییم و آن را به گردن
این و آن بیاندازیم، و یا شرایط زمانی و مکانی را دلیل بیاوریم، احساسات
طرف خویش را بیشتر جریحه دار ساخته ایم .
معذرت خواهی در عین حال نشان دهندۀ اینست که، ما نه تنها
از عمل انجام شده نادم و پشیمان هستیم، بلکه این را نیز می پذیریم که،
عمکرد خودرا در آینده تغییر می دهیم . و اما اگر در عملکرد های بعدی ما
تغییری وارد نمی گردد، معذرت خواهی ما نمایشی بوده است .
نخواستن معذرت در عین حال به این معناست که، ما مرتکب
اشتباهی نشده ایم و هر چه انجام داده ایم صحیح بوده است و در آینده نیز به
همان راه ادامه می دهیم .
از جانب دیگر، اگرمادر جامعۀ خود از کمبود فرهنگ اعتراف
رنج می کشیم،( بحثی راکه رهنورد زریاب ایجاد کرد ونصیرمهرین دامن زد) نباید
نادیده بگذریم که از فرهنگ تحسین و بخشش نیز رنج می بریم. به این معنا که،
وقتی کسی اشتباه اش را پذیرفت، به عوض این که او را مورد تحسین و بخشش قرار
دهیم، بیشتر به تحقیر و توهین او می پردازیم ؛ با این تصور که وقتی او خودش
اشتباه خودرا می پذیرد، حقارت خویش را نیز پذیرفته است، پس سزاوار تحقیر می
باشد .
همین نوع برخورد باعث می شود که کسانی که عقیدۀ شان را به
راهی که انتخاب کرده بودند، با گذشت زمان ازدست داده اند،حاضر به اعتراف به
آن نگردند. اعترافی که گاهی ضرورت معذرت خواستن از کسی را نیز به دنبال
ندارد و نشان دهندۀ رشد فکری و عقلانی شخص نیز است . به بیان دیگر اگر شخصی
در هفتاد سالگی ( که یقینا ً آقایان پنجشیری، کشتمند و لایق، اکنون درین
سن و سال قرار دارند ) نیزهمان نگاهی را به دنیا و جامعه داشته باشد که در
بیست سالگی داشت،بدین معناست که پنجاه سال به لحاظ عقلی و فکری راکد مانده
است و هنوز هم جهان را با همان عینک سابق می بیند . اما به دلیل ترس از
قضاوت دیگران، ترجیع می دهد توقف رشد عقلی و فکری خودرا قبول کند و به باور
های سابق پافشاری نماید. تنها دانشمندان و افراد جسور، بدون ترس از قضاوت
دیگران، با تواضع به اشتباهات خود اعتراف می کنند .
حالا نگاهی کنیم به رد نامۀ اعتذار:
اسدالله کشتمند ( برادر سلطان علی کشتمند ) در رد اعتذار
نامه چنین می نویسد:
" ایشان ( سلطان علی کشتمند ) در طول نزدیک به ده سال
صدراعظمی خویش با مسایل جنگی وامنیتی سروکارنداشته است... هیچ دلیلی وجود
ندارد که ایشان به خاطر جنایتی که انجام نداده اند، عذرخواهی بکنند.
بگذارکسانی از مردم ما عذر خواهی بکنند که واقعا ً بر اساس اراده بیگانگان
علیه مردم جنایت کردند و زندگی را برای شان دشوار ساختند " .(سایت تول
افغان 4 ژوئیه 2009 )
نخست این که، با چه منطقی می توان پذیرفت که صدراعظم یک
کشور ( توجه کنید، صدراعظم یک کشور، نه کارمند عادی صدارت ) نداند که در
وزارت خانه های کشورش چه می گذرد. ( و اگر راستی هم نمی دانسته است باید به
حالش چیز بیشتر از تأسف را ابراز کرد ). همان طوری که بی خبری ازاحکام
قانون دلیل برائت ذمه نمی شود، آیا باید پذیرفت که جناب ایشان با مسایل
جنگی و امنیتی سروکار نداشته است، بنابرآن بری الذمه هستند ؟ اگر جناب
ایشان ازین مسایل بی خبر بوده اند، آیامسئوولیت این بی خبری به دوش این ملت
بیچاره بود که آن همه بهای عظیم را باید می پرداخت ؟!
این چنین استدلال سخیف و دلایل بی پایه و ضعیف می تواند
به قناعت کسانی بپردازد که حد اقل دانش و درکی از ساختارهای دولتی ندارند،
و یا هم گویندۀ آن شخص کم سوادی باشد، که چنین هم نیست . زیرا جناب
اسدالله کشتمند مدیر مسئوول" حقیقت انقلاب ثور " بود. همان ارگانی که
درتبلیغ تمام خفت وخواری سهم داشت وبه شوروی گرایی وسیاست های عاشق گونه به
جنایات شوروی گردن مانده بود. همان ارگانی که بعد از سرکوب وحشیانه و
بمباردمان هر منطقه و روستایی، به عوض نشرآن خبر، از مارش ها و میتینگ ها
ی اجباری و کار های "داوطلبانه " اهالی آن منطقه، خبر می نوشت . راستی دور
از تصور نیست که وی( اسدالله کشتمند) نیز روزی بگوید ویا دیگری برایش
بنویسد که ازسیاست های تبلیغاتی ونشراتی حقیقت انقلاب ثور خبرنداشت !.
دوم این که،" هیچ دلیلی وجود ندارد که ایشان ( سلطان علی
کشتمند ) به خاطر جنایتی که انجام نداده اند، عذرخواهی بکنند ." مگر انسان
درخواب باشد که نداند چه جنایاتی درین کشور رخ نداده است، و دیگر چه چیزی
باید انجام داده شود که جنایت نامیده شود ؟
مگر جنایات شما بر اساس ارادهً بیگانگان نبود ؟ و یا آن را
به حساب "ابتکارات" حزب تان می گذارید ؟
مگر هنوز هم اعتقاد دارید که شوروی بیگانه نبود و برای
دفاع از کشور ما آمده بودند ؟
اگر بنیاد قضاوت را برین مبنا قرار دهیم که، هرکی در مورد
خودش هر چیزی که گفت، بپذیریم، دیگرهیچ کسی را نباید مقصر شمرد. ضرب المثل
عامیانۀ مردم است که : "هیچ کسی نمی گوید دوغ من ترش است ".
اگر مسئوولین جنایات چند دههً اخیر تاریخ کشور ما را در
سالونی دعوت کنیم، و برای هر کدام موقع بدهیم که در دفاع خویش چیزی بگویند،
و قاضی بی خبر از جریانات را در رأس قضاوت قرار دهیم ؛ در ختم محکمه، حتما"
قاضی نتیجه خواهد گرفت که هیچ کدام از این جریان ها مسؤول و مقصر نیستند،
به جزمردم افغانستان . بنابرآن قاضی حق دارد امر به جنایتکار بودن مردم
صادر کند !.
عجیب به نظر می رسد، که ده ها هزار جنایت صورت گرفت، ولی
جنایت کاران معلوم نیستند، و هیچ کس و هیچ گروهی، تا به حال حاضر نشده است،
گوشهً ازارتکاب آنرا بپذیرد .
رژیم کودتای ثور در کلیت خویش، و بدون درنظر گیری فراکسیون
های خلقی و پرچمی اش، مرتکب جنایت های انسان ستیز گردیده اند .و حالا هر
کدام شان سنگ بیگناهی در سینه می کوبند و خودرا در آن جنایات شریک نمی
دانند .
در وطن جایی نماند که از طرف قوای دولتی وشوروی بمباردمان
نشده باشد. جایی نماند که مردم به فغان نرسیده باشند. ملیونها انسان مهاجر
شدند. ریاست خدمات دولتی شب وروز جنایت میکرد. مگر صدراعظم دهساله به مسایل
امنیتی وجنگی سروکاری نداشت ؟! زهی بیشرمی.
راستی جناب اسدالله کشتمند نگفت که جناب صدراعظم چه
میکردند و چه مصروفیتی داشتند ؟ مشغول بازی شطرنج بودند ؟ و یا مصروفیت
مهمتر از آن ؟
جنرال ها ومشاورین شوروی یا آمران اصلی کشتمند، برای چه او
را بحیث صدراعظم نصب کرده بودند و چه وظایفی را به او سپرده بودند؟
مگردر لایحهً وظایف صدراعظم قید گردیده بود که به مسایل
جنگی و امنیتی سروکار نداشته باشند ؟
اگر آقای اسدالله کشتمند، و یا برادر بزرگترشان، فراموش
کرده باشند، جهت یادآوری به ایشان نمونهً اوراق استعلام ( سوال و جواب
تحقیق) را، می بینیم که چگونه بود :
صدارت عظمی
ریاست عمومی خدمات اطلاعات دولتی
ریاست تحقیق
مدیریت قسم ( )
وقاحت بیشتر اینها :
دستگیر پنجشیری از اعضای دیگر رهبری حزب دموکراتیک خلق پا
را ازین حدهم فراتر نهاده و توقع دارد که " این رسانه های گروهی اگر اندکی
از کثیر وجدان انقلابی داشته باشند بایستی از حقوق برباد رفته هشت سال و
اندماه حبس من در سلول های مجرد، علیه جعلکاران و توطئه گران آشکار حلقه
های حاکم به دفاع دادخواهانه برخیزند "(.سایت خاوران)
آقای پنجشیری فراموش کرده اند که زمانی که به بالاترین
مدارج حزبی و دولتی تکیه زده بودند وغرق در تعیش و خوش گذرانی بودند، در
فاصلهً چند کیلو متری شان چیغ و فریاد زندانیان زیر شکنجه، در بیدادگاه های
رژیم، گوش فلک را کر می کرد ؛ و آنطرفتر، در کشتارگاه های پولیگون، آزاده
انسانهای میهن ما، زیر آوار رگبار مسلسل های ولینعمت شان، به خون می
غلطیدند. آیا گاهی هم شما آواز وجدان خفتۀ تانرا شنیدید که، حد اقل لب به
اعتراض بگشایید ؟ مسلما ًجواب منفی است . چون شرینی منصب و مقام، برای شما،
در حدی بود که اگر همۀ ملت راهم به رگبار می بستند، شما از بیم از دست دادن
چوکی و مقام، خاموشی را ترجیح می دادید.
اقای دستگیر پنجشیری! آیا گاهی هم در خلوت با خود
اندیشیده اید که از برکت سر شما و امثال شما، این ملت بیچاره چه روز هایی
را که ندیدند و هنوز هم نمی بینند ؟ و یا این که دیگر وجدانی در وجود مبارک
شان سراغ نمی شود که ندایی بدهد .
آقای پنجشیری با شناسایی ها و روابط نزدیک با مقامات بلند
پایۀ حزبی و دولتی، آن طوری که خودشان متذکر شده اند،از زندان رهایی یافتند
و باز هم در مقامات بلند حزبی و دولتی قرار گرفتند . آیا گاهی هم به آن
زندانیانی اندیشیدید که به جزء یک مادر سرسفید کسی دیگری را نداشت که
احوالش را بگیرد ؟ آیا گاهی هم از "حقوق برباد رفته " آن عزیزان ذکری ( حد
اقل ذکری ) به عمل آوردید که هم زنجیر های شما بودند ؟ آیا گاهی هم این
سوال را مطرح کردید که این همه دستگیری و شکنجه و اعدام چرا ؟ آیا گاهی هم
کوشش کردید که جلو این جنایات را بگیرید ؟ آیا آن مدتی که در رژیم های
پیشتر شاهی زندانی بودید، نتوانستید بفهمید که خود پس از گرفتن قدرت هزار
بار بیشتر مرتکب جوررسانیدن به مردم نشوید ؟ و صدها چراهای دیگر.
اگر شما به چرا های فوق توجه می کردید، حالا حق با شما بود
که چنین توقعی نیزداشته باشید .
شخص سومی که در اعتذار نامه از او نام برده شده است،
سلیمان لایق مانند دوتن فوق، در همه جنایات در میهن ما سهم دارد. او نیز
چند بارخود را بیغرض وبیخر نشان داده است .
من بر این باورم که عالی جنابان : سلطان علی کشتمند،
دستگیر پنجشیری، سلیمان لایق و اسدالله کشتمند در حد کودکان دبستانی نیستند
که این حرف ها را ندانند . تنها اعتراف به آن جرئت و شهامت و وجدان انسانی
می خواهد، که متاسفانه از آنها مبرا هستند.
من از تکرار این حرف جاویدانۀ برتولت برشت هیچگاهی خسته
نمی شوم که :" آن کس که حقیقت را نمی داند، فقط یک نادان است ؛ اما آن کسی
که حقیقت را می داند و آن را دروغ می نامد، یک جنایت کار است ".
نسل بعد از کودتای خونین ثور هنوز زنده هستند . اگر حافظهً
جانیان و جنایت کاران، تبهکاران و شکنجه گران،قاتلان و آدم ربایان،وطن
فروشان و مزدوران کرخت شده باشد ؛مردم و تاریخ این کشور هیچگاهی آن جنایاتی
را که، در حق شان روا داشته شده است، از یاد نمی برند و به عاملین آن نفرین
می فرستند .
وشما جنایتکارانی هستید که حقیقت را میدانید. من خودم،
مانند هزاران تن دیگر،چند سالی ازعمرم را در زندان های مخوف شما گذشتانده
ام ومیدانم که چه جنایاتی را که مرتکب نشده اید. و هنوز هم صدای چیغ و
فریاد آن زندانیانی را می شنوم، که به دست دژخیمان شما شکنجه می شدند .
یادداشت کابل
ناتهـ :
نوشتـــهء
جناب نایب خیل را نشرنمودیم. کسان دیگری علاقمند حصه گرفتن درین بحث باشند،صفحات کابل ناتهـ به روی
ایشان هم باز میباشد.
|