اخباری که از کابل میرسد، از هنگامه ی انتخابات ریاست
جمهوری و از رقابت کاندیدا های متعددی که برحق و ناحق وارد عرصه ی
انتخاباتی شده اند، اطلاع می دهد. برحق از ان جهت که عده ی از انها سزاواری و
شایستگی کاندیدایی این مقام را دارند، زیرا سوابق کاری، تجربه و تحصیلات و
دانش و اطلاعات سیاسی و فرهنگی شان در حدی می باشد که می دانند ریاست
جمهوری و وظایف رئیس جمهور یعنی چه ؟ و می توانند به صورت نسبی از عهده ی
اجرای آن بر بیایند. اما ناحق ازان جهت که آدمهایی نیز وارد این قافله شده
اند که نه سوابق درستکاری دارند و نه هم سطح و سویه تحصیلی و دانش سیاسی و
آگاهی های لازمه ی این کار را دارا هستند. ازین جهت آنها ناحق خود را وارد
این معرکه کرده و خویشتن را در میان مَلِک های قوم انداخته اند و ادعای
رهبری میکنند، تا اگر بشود سهمی از حواشی میدان بردارند، چون خود آنها نیز
به خوبی آگاه هستند آنها کسانی نیستند که از بازیگران اصلی میدان باشند.
آنها فقط خود را به رُخ و چشم می کشند که هی با خبر باشید،
ما هم اینجا هستیم، ما را هم به بازی بگیرید، معامله گری خوبی هستیم !
بگذریم ازان هایی که سوابق و عملکرد های قبلی شان خالی از شائبه نیست و چه
بسا که دست های شان آغشته به جنایت و قتل و شکنجه و زندان بی گناهان و مردم
بی فریادرس افغانستان است که اگر شانس احراز کاندیدایی را یافته اند، نه از
قبولی و پذیرش مردم، بلکه از بی کفایتی و سازشکاری و معاملات پنهایی هیأت
حاکمه است که مرام فردی و گروهی خود را پیش می برند و بر تاریخ و آرمان ها
و خواستهای مردم کشور، خاک سیاه یأس و نامرادی پاشیده اند و از انجام هیچ
توطئه و سازشی در راستای رسیدن به اهداف خود، روی گردان نیستند.
هیأت حاکمه افغانستان و حامیان بین المللی، ظاهراً آقای
کرزی را که به مثابه ی بازیکن اصلی میدان رقابت های انتخاباتی وارد عرصه
شده است، پذیرفته اند و رقیبان با تجربه و کارکشته قبلی او که معادله را به
سود خود نمی بینند،از ادعاهای دیگر در گذشته و فقط برای آن که آقای کرزی
سهم آنها را در تقسیمات قدرت در آینده فراموش نکند، یکی پی دیگری به او
بیعت کرده اند. آنهایی که جبهه ی نامنهاد متحدی را علیه او شکل داده بودند
و خود را ارباب اقتدار می دانستند، همه به او اقتدا کردند و در صف
هواخواهان او قرار گرفتند. این انتخابات بار دیگر تشت سازشکاری اربابان
جبهه متحد را از بام انداخت و نشان داد که جبهه سازی و صف بندی های سیاسی،
تا کنون در کشوری نظیر افغانستان، فرآیندگار نبوده، بلکه پراگندساری است که
بر محور منافع فردی و گروهی ساختار بی بنیادی یافته و در هر آنی می تواند
شکل عوض کند و خواست و حقوق مردم را، به منزله ی کمترین ارزشی به ساده گی
در مذبح این گندبار قربان گرداند. با آنهم این سازشها و توطئه ها، بر بنیان
تحلیل مادی و ارزیابی عینی از سنجش منافع و قدرت سیاسی و سایر فاکتور های
ذیدخل دران، صورت بسته است و اساس آن بر تعقل سیاسی و منافع روزمره ی این
افراد و دسته هاست، نه مانند استخاره و مراقبه ی عرفانی و مذهبی جناب صبغت
الله مجددی، که انگیزه ی حمایت خود را از آقای کرزی، در یک روند سیاستگرایی
و قدرت طلبی دنیایی، با سرپوش شهود و اشراق عرفانی پنهان می کند و بر تن
سیاست، جامه ی فاخر عقیدت و باور صوفیانه می پوشاند.
مردم سایر کشور ها و جهان امروزین، مسایل و امور اجتماعی و
سیاسی خود را به کمک ساختارها و هنجار هایی تعقلی و تجربی که محصول دانش و
تجارب قرنها کار و دستاورد های فرهنگی بشر است، حل می کنند، اما متاسفانه
که ما مردم هنوز با خیالات و رؤیاها می خواهیم این معضلات پیچیده ی زندگی
مان را باز کنیم و خیلی هم خود را محق می دانیم که چنین راه حل درخشانی را
دریافته ایم.
جناب مجددی ! اگر مشکل و معضل های افغانستان با استخاره و
مراقبه حل می شد، سالها قبل باید این گونه استخاره های شما ره به جایی می
برد ! دنیای پالوده ی عرفان را با بازی های ناپاک سیاسی آلوده نسازید، چرا
که عارفان بزرگ از دنیا و قدرت دنیایی و سیاست بیزار بودند و هیچگاه برای
اجرای امورات دنیایی امیر و خلیفه و پادشاهی استخاره نه بسته بودند و تاریخ
گواه است که پیشوایان راستین عرفانی و مذهبی، شرافت اعتقادی خود را به هیچ
وجه به بیع و شراء نمی گذاشتند و رهبران مذاهب، چوبه دار و زندان را بر
پذیرش منصب قضا و حکومت کردن، ترجیح داده اند.
تاریخ سالهای روسی و امریکایی افغانستان نشان داده که هر
کسی از هر نحله و شاخی برای دستیابی به قدرت، سر و دست شکستانده است و
اخیراً هم عده ی از تحصیلکرده و غیر تحصیلکرده به نحوی از انحا، به دست
بوسی آقای رزی رفته اند و این عمل خود را با محاسبه ی عقل معاش انجام داده
و مسؤولیت آن را هم پذیرفته اند. اما برخلاف همه جناب صبغت الله مجددی
یگانه کسی است که مسؤولیت این عمل خود را بر گردن استخاره و مرجع غیبی
انداخته که بدون شک اغوای خلق الله است و افزون بران مسؤلیت این انتخاب را
نیز خود بر گردن نمی گیرد و آن را به منبع غیبی نسبت می دهد.
این نوع مذهب ـ سیاست بازی ها و بازی با عقاید و باور های
عرفانی و مذهبی مردم و آنها را در جهت منافع سیاسی به کار بردن، عاقبت خوشی
ندارد. ازین استخاره ها نه بوی خیر، که بوی استبداد می آید، آنهم بوی
استبداد مذهبی که بسیار خطرناک است. چنانچه در همسایگی خود می بینیم که
نهاد ولایت فقیه که آنهم ادعای ارتباط با غیب و امام زمان دارد، سر از
گریبان ترسناکترین استبداد بیرون کرده است و همه ارزش های انسانی و بشری را
لگدمال می کند و بی دریغ خون جوان و پیر و زن و مرد را در جاده و خیابان می
ریزد و همه ی این جنایات را مقدس می شمارد، زیرا منبع الهام او، ارتباط
غیبی است.
ارتباط غیبی و وحیی جناب مجددی که اخیراً مدعی آن شده،
ملهم از نظام ولایت فقیه تشیع در ایران است و ظاهراً هوشداری است که می
خواهد مماثلی ازان نظام را به شکل تسننی آن در افغانستان کاپی کند، که
پیامدی جز تباهی ندارد.
|