شیوه
انتخابات ریاست جمهوری در کشور هاییکه رئیس جمهور شخص با صلاحیت کشورش
میباشد. و یا در انتخابات تعیین صدراعظم البته در ممالکی که صدراعظم شخص
مقتدر مملکت میباشد به تاسی از مشی دموکراسی ( البته در کشور های پیشرفته
جهان ) قبلآ خود ها را کاندید و بعد از انجام رقابت های انتخاباتی از طرف
مردم و پارلمان آن کشور ها برگزیده میشوند. منظور از شرح مطلب این است که
کاندیدان از آغاز تا انجام که به پبروزی یک شخصی منجر میشود آنقدر راههای
پر پیچ و خم انتخاباتی را طی میکنند که در نهایت هیچ راز و رمزی چه شخصی و
چه غیر شخصی خواه از جانب خودثس و یا از طرف رقبایش نهفته نمی ماند و اما
برنده کسی خواهد بود که تا انتها ازا تهاماتی که براو وارد میشود دفاع
نموده و در ضمن اهداف و خواسته های موجه خویش را که معقول جلوه داده است به
کرسی بنشاند آنوقت است که برنده خواهد بود. جالب اینست که در محافل،
اجتماعات و میتنگ ها سوالات و یا گفتنی های مطرح میشود که بعضأ مضحک و خنده
دار میباشد و یا واقعا کوبنده و مقنع ابراز میکنند.
اینک قصه جالبی آزین قماش
انتخابات در بریطانیای کبیر.
(للوید جورج) صدراعظم
بریطانیای کبیر در حین انتخابات به سخنرانی های پر شور و پیوسته اثس ادامه
میداد و آرزو داشت تا بحیث صدراعظم به کشور و مردمش مصدر خدماتی شود، از یک
شهر به شهر دیگری سفر میکرد و در اجتماعات سیاسی حاضر و به سخنرانی می
پرداخت. چون پروسه انتخاباتی به اوج خود رسیده بود به آن شهری که زادگاه
خودش و والدینش بود سفر نمود. وقتا صحبتش در خصوص برنامه و مقاصد سیاسی
آینده اثس تمام شد به حاضرین پیشنهاد داد تا اگر سوالی و یا درد دلی دارد
با وی در میان بگذارند.
از آنجائیکه هر کاندید هوا
خواه و مخالف خود را همراه دارد، یکی از مخالفین عقده بدل از جاه بلند شد و
بعد از یک مکث کوتاه بگفتارش چنین آغاز کرد.
آقای جورج! با این صحبت بلند
بالا و پرطمطراقت که در واقع آنهم رنگ ریا و نیرنگ دارد به گمانم اصل و
نسبت را فراموثس کرده یی، آیا بیاد نداری که پدرت سبزی فروش محل بود و با
کراچی دستی اش سبزی می فررخت. خوب بیاد دارم که من گاه گاهی برای اینکه او
را کمک کرده باشم کراچی اش را کش مینمودم و حالا تو آمده یی تا صدراعظم
کشور شوی، مگر خنده دار نیست؟
للویا جورج که آدم متین و با
وقاری بود در اول خنده با نمکی به طرف تحویل داد و بعدآ به صحبتش آغاز کرد
و گفت:
آقای همشهری عزیز! خوثسال شدم
که این یاد آوری پر خاطره و در ضمن نیک آزموده را از جناب شما شنیدم و
گذشته های دوران دشوار زندگی فامیلی ام را بیادم آوردید. راستش من به وجود
همچو پدری فداکار که با فروختن سبزی یعنی کاری نهایت شرافتمند و در خور
انسانی، ولی بزعم شما در ناتوانی اقتصادی و کاری شرم آور توانسته است پسرثس
را چنان تربیت بدهد که روزی آن پسر، خود را به حیث نخسمت وزیر کاندید کند
افتخار میکنم و دوم اینکه پدرم براستی هم کراچی یی جهت فروش سبزی درمحل
آماده کرده بود و خوب بیادارم که یک راس خر هم داشت تا کراچی را کش نماید.
حالا کراچی شکسته و از آن اثری باقی نمانده است ولی شما خود بیان کردید که
من کراچی اش کش مینمودم پس برای من جالب است که پدرم سالهاست که مرده است،
کراچی هم سالهاست شکسته و از بین رفته است ولی خرش چگونه تا حال زنده مانده
است.
|