چهارشنبه
3
سرطان
1388
محفلی
در تالار دوهزار نفری
مولانا جلال الدین محمد بلخی، به مناسبت فراغت شاگردان "مرکز تربیوی هرات
باستان" برگزارشده بود. بنا به دعوت استاد مسعود جویا، من به اتفاق آقای
ظاهر اضطرابی به آن محفل رفتم.
در حاشیه ای محفل فرصت آشنایی و
دیدار با دو تن از فرزانگان فرهیخته ای هرات، دست داد. یکی جناب نظری
آریانا، داستان نویس خوب کشور که سالها قبل در انجمن نویسندگان افغانستان
افتخار آشنایی با ایشان را داشتم و دیگری استاد رستگار، مینیاتوریست
(نگارگر) چیره دست هرات و یکی از شاگردان استاد سعید مشعل که در مورد کار
های شان شنیده بودم؛ اما هیج گاه فرصت دیدار از نزدیک با وی را، نداشتم.
پس از ختم محفل فراغت، با
دوستان قرار گذاشتیم تا نیم ساعت دیگر در منزل استاد رستگار همدیگر را،
ملاقات نماییم و صحبت های پیرامون هنر میناتور داشته باشیم.
حوالی ساعت
5 پس از
چاشت، همراه با جناب نظری آریانا و آقای اضطرابی به منزل استاد رستگار که
در کوی "باغ مراد" واقع است، رسیدیم. استاد با صفا و صمیمیت از ما پذیرایی
نمود.
زمانی که در مهمانخانه ی استاد
نشستیم، متوجه شدم که در ورای سیمای شادان و خندان استاد رستگار که با
محاسن و موهای سپید پوشانیده شده است، به خوبی می شود گذر سالیان و فراز و
فرود های زندگی را، مشاهده کرد.
بدون درنگ و تعارف، در فضای
کاملا دوستانه و صمیمی آغاز به صحبت نمودیم. جناب اضطرابی از جریان صحبت
ها، یادداشت بر می داشتند.
آهنگر: استاد
رستگار! لطف نموده بگویید که چه زمانی و چرا به هنر مینیاتور، روی آوردید؟
رستگار: در سال
1347
زمانی که هنوز 17
سال داشتم و شاگرد صنف یازدهم بودم، علاقه به هنر مینیاتور در من ایجاد شد.
در آن ایام استاد مشعل در پهلوی این که در دارالمعلمین هرات تدریس می
کردند، به شکل خصوصی هم به آموزش هنر مینیاتور می پرداختند. من این فرصت را
یافتم تا نزد استاد مشعل به آموزش مینیاتور بپردازم. حدود سه سال تحت نظر
ایشان به فراگیری هنر مینیاتور پرداختم و پس از آن، سالها با استاد مشعل از
نزدیک همکاری داشتم.
آهنگر: استاد! لطف
نموده در مورد تاریخ پیدایش هنر مینیاتور، معلومات دهید.
رستگار: با آن که قبل از دوره ی
تیموریان مینیاتور در غزنی، کابل و برخی شهر های دیگر خراسان کار می شد؛
اما پس از آن که امیر تیمور گورگان، روم
را به تصرف خویش در آورد، عده ای از مینیاتوریستان
را از آنجا به بغداد
آورد و مکتب بغداد را با مکتب روم، در آمیخت و از آن سبک جدیدی بوجود آمد
که اسم آن را گذاشتند، مکتب "روم- بغداد". پس از آن تیمور هنرمندان روم و
بغداد را به بخارا برد و آن ها یکجا با هنرمندان بخارا، سبک "روم- بغداد-
بخارا" را بنیاد گذاشتند. هر یک از مکاتب یاد شده در پیشرفت و اعتلای هنر
مینیاتور سهم ارزنده ای خود را داشتند؛ اما مینیاتور پس از استاد کمال
الدین بهزاد (942- 854هـق) و سبک هرات است که به اوج خود می رسد و شهرت
جهانی می یابد.
پس از مرگ تیمور زمانی که هرات
مرکز فرمانروایی گورگانیان شد، سلاطین تیموری با سبک استاد بهزاد آشنا
شدند، آن را نسبت به سبک "روم- بغداد – بخارا" پسندیدند و در قسمت اشاعه ی
آن کوشیدند. با آن که گفته می شود تنها اثر بازمانده از بهزاد، یک جلد
بوستان سعدی است که در موزیمی در قاهره نگهداری می شود؛ اما سالها قبل بنده
یکی دو اثر بهزاد را در موزیم کابل دیده بودم مگر در مورد این که آیا هنوز
هم آن آثار، در آنجا وجود دارند یا نه، آگاهی ندارم.
آهنگر: مشخصاتی که سبک
هرات یا سبک بهزاد را از مکتب "روم-بغداد-بخارا" متمایز می سازد، کدام ها
اند؟
رستگار: آنچه سبک استاد بهزاد
را از سبک "روم-بغدا-بخارا" متمایز می سازد، شیوه ی بکار بردن رنگهای
گوناگون و درخشان در تصویرها است که از حساسیت عمیق بهزاد نسبت به رنگها،
حکایت میکند. از تصویرهای بهزاد چنین برمیآید که او بیشتر به رنگهای به
اصطلاح «سرد» (ترکیب های گوناگون سبز و آبی) تمایل داشته؛ اما در همه جا با
قرار دادن رنگهای «گرم» (بخصوص نارنجی تند) در کنار آن ها، به رنگ هایش،
تعادل بخشیدهاست. تناسب هر یک از اجزای یک تصویر، با مجموعهٔ ی تصویر
شگفتانگیز است. شاخههای پرشکوفه و نقش کاشیها و فرشهای پر زیور زمینه ی
تصویرها، نمودار ذوق تزیینی و ظرافت بیحساب بهزاد است. مگر بیش از هر چیز
واقعبینی اوست که کارهایش را از آثار نقاشان پیش از او، متمایز ساختهاست.
این واقعبینی به ویژه در تصویرهایی به چشم می خورد که صرفاً جنبه ی درباری
ندارند و نشاندهندهٔ ی زندگی عادی و مردم معمولی اند (شیر دادن مادیان ها
به کرهها در مزرعه، تنبیه کسی که به حریم دیگری تجاوز کرده است،
خدمتکارانی که خوراک میآورند، روستاییان در کشتزار و غیره). دیگر این که
صورت آدم ها در تصویر های بهزاد، به صورت های عروسک وار و یکنواخت
نقاشیهای پیش از او شبیه نیست؛ بلکه هر صورتی نمودار شخصیتی است که حرکت و
زندگی در آن دیده میشود.
مجموع این مشخصات، سبک هرات را
به وجود آورد که بدون شک بانی آن استاد کمال الدین بهزاد است. نفوذ بهزاد
در هنرمندان پس از او، ژرف و شگرف است، پس از بهزاد این سبک در فارس، هند و
مخصوصاً بخارا رواج پیدا کرد و پیروان فراوانی را، به خود جلب نمود.
آهنگر: جناب استاد
رستگار! گفته می توانید که استاد بهزاد، رنگ های مورد استفاده ی خود را از
کجا تهیه می نمود؟
رستگار: استاد بهزاد، رنگ های
مورد استفاده ای خود را از گیاهان، سنگ های مانند لاجورد و یاقوت و فلزاتی
مانند طلا و نقره می ساخت، که حالا ما امکانات ساختن رنگ را از این مواد
نداریم و صرف از رنگ های کیمیاوی، استفاده می کنیم.
البته استاد سعید مشعل، کتابی
در مورد ساخت و ترکیب رنگ ها و درست کردن مویک یا برس نوشته است که
متأسفانه تا حال به چاپ نرسیده است و به گمان اغلب تنها نسخه ی آن، نزد
خانواده ی استاد مشعل است.
نظری آریانا: من شنیده ام که
استاد مشعل برس های از موی پشک درست می کردند، تا بتوانند بوسیله ی آن،
ریزه کاری های تابلو هایشان را ترسیم کنند.
آهنگر: می شود اندکی هم
در مورد سبک و کار های استاد مشعل، معلومات بدهید.
رستگار: بدون تردید استاد محمد
سعید مشعل، یکی از بزرگترین هنرمندان عصر ما بودند، ایشان نه تنها در
مینیاتور، بلکه در مجسمه سازی نیز دست بالا داشتند. استاد مشعل در هر دو
بخش مینیاتور (تصویر و تذهیب) استاد بودند؛ اما در بخش تذهیب طرح های
واقعاً خلاقانه و ماندگار آفریده اند. بیاد دارم زمانی را که استاد مشعل می
گفتند، در تذهیب کاری، ایشان از ستارگان آسمان الهام می گیرند. موقعیت
ستارگان در کنار هم در آسمان تاریک، برای استاد مشعل بهترین تذهیب کاری های
دنیا به شمار می رفتند که دست آفرینش، آن ها را با دقت کنار هم چیده است.
آهنگر: جناب استاد! می
توانید اندکی پیرامون تفاوت میان نقاشی و مینیاتوری، توضیح بدهید؟
رستگار: در مینیاتور، هنرمند
اشیا را از نزدیک می بیند. یعنی همه جزئیاتی که گاهی در نقاشی به آن ها
پرداخته نمی شود، در دید مینیاتوریست وجود دارند و باید به تصویر کشیده
شوند. مثلاً اگر هنرمند مینیاتوریست کبکی را بر فراز قله ای کوهی تصویر می
کند، رنگ پا ها، خط و خال پرها و همه اجزای کبک را می بیند و آن را به
تصویر می کشد. دیگر این که در مینیاتور هنرمند آزاد است که در طبیعت تصرف
کند. او می تواند رنگهای طبیعی را بنا به ذوق و سلیقه ی خود تغییر دهد و در
اندازه های طبیعی دستکاری نماید. برای همین است که گاهی ما آسمان را در
مینیاتور، مثلاً به رنگ نارنجی می بینیم و بنا به همین دلیل بوده است که
استاد بهزاد چشم آهو را با رنگ طلایی کار کرده است، در حالی که در هیچ یک
از تابلو های نقاشی، ما چشم طلایی نداریم. در قسمت استفاده از رنگ ها نیز
تفاوت های میان نقاشی و مینیاتور وجود دارد؛ در نقاشی معمولاً از رنگ های
روغنی استفاده می شود، در حالی که در مینیاتور بیشتر رنگ های آبی کار می
گردد. همچنان ریزه کاری ها که از خصوصیات بارز مینیاتور است، در نقاشی کمتر
توجه برایش صورت می گیرد.
آهنگر: چرا در تابلو
های مینیاتور، عمق وجود ندارد؟
رستگار: بلی کاملاً درست است.
همانگونه که قبلاً گفتم یکی از مشخصه های مینیاتور این است که هنرمند اشیا
را از نزدیک می بیند، برای مینیاتوریست همه اشیا در یک فاصله ی نزدیک و
برابر با هم قرار دارند و برای همین است که آن ها را، در فاصله ی مساوی از
دید خود ترسیم می کند و برای همین است که تابلو های مینیاتور فاقد عمق
هستند.
نکته ای مهم دیگر در مینیاتور،
جولان تخیل در فضای کاملاً باز و بی مرز است. با آن که در مینیاتور جزئیات
اشیا بیشتر از نقاشی تصویر می شود و حتی گاهی جزئیاتی اضافی هم به اشیا
افزود می گردد، اما این امر هیچ گاه مانع پرواز تخیل هنرمند در فضای کاملاً
گسترده و آفرینش جزئیات جدید در اشیا، نمی شود.
نظری آریانا: نکته ای که من می
خواهم در اینجا بگویم این است که در مینیاتور اشیا همه جان و روح پیدا می
کنند. از نظر من هنرمند مینیاتوریست، طبیعت را منحیث موجودی زنده می بیند.
مثلاً اگر ما به یک پرده ی مینیاتوری دقیق شویم، گونه ی پویایی و حرکت را
در آن مشاهده می کنیم؛ حتی اشیای بیجانی چون سنگ ها و کوها نیز، متحرک و
جاندار به نظر می رسند. هیچ گاه ما نمی توانیم اثری مینیاتوری را، بدون
تحرک و پویایی تصور کنیم. مثلا به همین تابلوی استاد رستگار بنگرید (استاد
نظری، اشاره به اثری از استاد رستگار می کند که در آن فرهاد صورت شیرین را
بر کوه کنده است) همه اجزا متحرک و پویا هستند حتی سنگ ها گویی جان دارند.
این پویایی گاهی در نقاشی به چشم می خورد، اما معمولاً منحیث یک قاعده،
استفاده نمی شود.
اضطرابی: جناب رستگار
لطف کنید و در مورد سبک کاری خودتان صحبت کنید.
رستگار: از آنجایی که شاگرد
استاد مشعل بوده ام به سبک کار ایشان علاقه دارم و متأثر از آن هستم. البته
باید نکته ای را علاوه کنم که استاد مشعل سبک غور و هرات را یکجا کار می
کردند و در برخی موارد این دو سبک را با هم آمیخته اند که این یکی دیگر از
نو آوری های استاد می باشد و من سخت به آن علاقه دارم.
با تاریک شدن هوا ناگزیر شدیم
صحبت های خود را با استاد فضل احمد رستگار و جناب نظری آریانا، به پایان
ببریم. جناب اضطرابی، آخرین پرسش را در مورد آثار استاد رستگار واین که آیا
تا هنوز، آقای رستگار نمایشگاهی از آثارش برگزار نموده است یا نه، از او
پرسید.
رستگار در حالی که چشمش را به
نقطه ای در دیوار دوخته بود، گویی به گذشته های دور می نگرد، به دورانی که
با شعف و شوق از استاد مشعل رمز و راز های مینیاتور را می آموخت، به دورانی
که داشت لحظات گرانبهای زندگی را در پای پرده های مینیاتور خویش می ریخت،
با صدای که اندوه عمیقی را می شد در آن احساس نمود، پاسخ داد:
در طول
40 سال کار هنری، صد ها
اثر آفریدم و همه را به خاطر مشکلات اقتصادی فروختم اینک حتی یک نسخه بدل
هم از آن ها ندارم، تنها آثاری که نزدم موجود هستند، دو تابلوی کوچکی است
که مقابل شما قرار دارد.
حینیکه جانب هوتل محل اقامت مان
حرکت می کردیم، در باره ی آخرین حرف های استاد رستگار و به حسرتی می
اندیشیدم که در نگاهش به خاطر از دست دادن آثارش، مشاهده کردم. به یاد
استاد مشعل افتادم که شنیده بودم، زمانی که طالبان مجسمه های زیبای کره اسپ
های را که او در پارکی در شهر هرات ساخته بود، ویران کردند، همچو کسی که
همه اندوخته های زندگی خویش را، یک آن از دست بدهد، بر بستر بیماری افتاد.
وزش باد تند، مرا به خود آورد،
به اطرافم نگریستم و شهر هرات را دیدم که ستارگان در آسمانش پرتو افشانی می
کنند، با خود فکر کردم آیا باز هم بهزاد ها و مشعل های در هرات خواهند آمد،
تا از ستاره ها برای آفرینش های هنری شان الهام بگیرند؟ و آیا زمانی خواهد
شد که ما به هنر و هنرمندان خویش ارج بگذاریم؟ تا دیگر ناگزیر به فروش
آفریده های هنری شان نشوند و یا از اندوه نابودی آثار شان، دق مرگ نگردند.
|