به کوچه های دلم ازدحام خاموشی ست
فضای سرد سکوتم دوام خاموشی ست
گلوی مرغ سعادت انیس سرمه شده
که ضربه های زمان نیز رام خاموشی ست
همیشه یاورکان سکوت می گریند
به صحنه های حیاتم درام خاموشی ست
ز باغ زمزمه ام صبح و مرغکان رفته
دوام تشنگی و زنگ شام خاموشی ست
صدای مهر غنوده به تخت حنجره ها
نصیب سالک بختم مقام خاموشی ست
چو عاقبت به نگاه تو می کند وصلم
در احتفال دلم احترام خاموشی ست
|