تذکر :
شاید سیاست های مداخله گرانه ی ِپاکستان در افغانستان،
از هیچ چشمی پنهان نمانده باشد. همانطوریکه بقیه کشورهای همسایه و منطقه
نیز آرزوهای زشتی در مورد افغانستان داشته اند. اما درباره ی پاکستان و
دفاع آنها از طالبان وضع چنان است که پس از سقوط دادن طالبان، دولت و نهاد
های مختلف و مطبوعات طرفدار طالبان شدیدا ً ناراضی شدند. درین چند سال
حلقات بیشماری همواره به نیرو های مستقر در افغانستان این درس را میدهند که
باید با طالبان کنار بیایند. در مقاله ی پایان ، جالب آن است که درکنار
هوشدار ها به نیروهای بریتانیه، طالبان را بصورت محیلانه نماینده یی از
مخالفت های فرهنگ و سنن ملی یاد میکنند. تمنای ما این است که این ترجمه
کمکی باشد برای علاقمندان قضایای وطن محبوب ما .
کابل ناتهـ
آیا تاریخ درافغانستان تکرار
میگردد ؟
هرگاه گذشته ی افغانستان بازنگری گردد، آشکار میشود که، مداخله ی ارتش
بریتانیا درین کشور، تاریخ خوبی ندارد. بر اساس تجارب گذشته، این برداشت
دست میدهد که باردیگر در افغانستان، ارتش بریتانیا پیروز نخواهند شد.
ولی مقایسه و موازنه کشمکش موجود با جنگهای پیشین تا
اندازه ی زیاد مناسب نخواهد بود. بریتانیا باید از گذشته ی خویش در
افغانستان بیشتر بیاموزد. انگلیسها از 1839 تا
1919 عيسوي سه بار با
افغانها جنگیدند و هرسه بار چهره ی ناکامی را دیدند.
اسباب موجبه ی جنگهای سده ی نوزدهم با مسأله امروزین
افغانستان یکسان نیست. ولی اگر به نقاط مشترک موضوع تعمق شود، این نتیجه
حاصل میشود که امید پیروزی قوای انگلیسی خیلی ها کم است.
جنگ اول افغان ـ انگلیسها آنگاه رخداد که بریتانیا از هراس
رسیدن قوای روسیه به آسیای مرکزی، به افغانستان حمله کرد.
16000 سرباز و افسران انگلیسی را
افغانها در سال 1841 از
سرزمین شان راندند.
۱۸۷٨ عیسوی انگلیسها بار دوم بر افغانستان لشکر کشیدند که
منظور این یورش با نخستین هجوم اش همگون و یکی بود؛ و در جولایی
1880 در میـــــونــد شکست بزرگ
نصیب ارتش بریتانیا گردید.
مگر برخلاف وضع امروز در افغانستان، در آن هنگام بریتانیا
نتوانست معاهده یی را با افغانها به امضأ برساند.
میان هر دو کشور در سال 1919
سومین نبرد مادامی رخداد که افغانستان آزادی خویش را از سیطره ی حکمروایی
انگلستان اعلام کرد.
نزد بریتانیا در گذشته ها، به این پیمانه، نه صلاحیت نظامی موجود بود و نه
هم از رهگذر سیاسی اراده ی قوی پیروزی در جنگ.
بعد از 1919 دگرگونی های
زیاد در افغانستان بوجود آمدند. همچنان تجارب جنگی قوای مسلح انگلیسها و
صلاحیت های نظامی آن هم گسترش یافته است.
این بار نظامیان بریتانیه یی از فرهنگ و سنن ملی افغانها
درک خاص دارند و اهمیت و ارزش آن را نیک میدانند.
در1839 بريتانيا، افغانها را به پذیرش فرمانده ی
جدید( شاه شجاع ) وادارنتوانست ساخت. زیرا شاه شجاع به قبیله ی دیگری تعلق
داشت. در زمان شاه شجاع،
افغانستان از لحاظ سیاسی پارچه پارچه گردید. اعمال خشونت باردرهرجا به گونه
ی بغاوت ظاهر گردید.
انگلیسها، در آن هنگام
پاسخ تشدد را با تشدد دادند که توسل به زور راه حل مشکل سیاسی نگردید. در
آن زمان نظامیان انگلیس نخواستند به اين نكته پی
ببرند که در صورت پذیرش چند شرط سران قبایل افغان، میشد آنها را آماده ی
کارهای دیگر کرد.
در افغانستان گذشته و امروزین، آنانیکه از غربی ها نفرت
دارند، همواره موجود بودند اند که میتوان جلوی این گروه را با ارتکاب زور
گرفت. مگر کاربرد زور باعث وسعت دایره مخالفت با انگلیسها شده است.
در روند جنگ سال ۱۸٤۱ اگرچه انگلیسها اهمیت فرهنگ و سنن
ملی افغانها را درک کرده بودند، با آنکه راه ی حل سیاسی مسأله را خلاف
قدرتمندی خویش نپنداشتند، بازهم راه ی حل نظامی و کاربرد زور را ترجیح
دادند.
قوای نظامی موجود بریتانیا در افغانستان امروزین، بر اهمیت
درک فرهنگ و سنن ملی افغانها زیاد توجه میورزد. برای حل شماری از مسایل،
رهبرد غیرنظامی به کار می برند. ولی در موجودیت طالبها، برای انگلیسها،
تنها کاربرد راه حل غیر نظامی ناممکن میباشد.
اين داوری که برای نظامیان انگلیسی، درک فرهنگ و سنن ملی
افغانها، مایه ی پیروزی خواهد بود، پیش از وقت خواهد بود. ولی تجارب سده ی
پسین، گواهی این حقیقت بوده است که نبود آگاهی از فرهنگ و سنن ملی باعث
ناکامی میتواند شد.
لینک این مقاله در زبان اردو، در پایان تقدیم
است:
http://www.bbc.co.uk/urdu/world/2009/07/090718_afghan_analysis_na.shtml
|