چه بی اندازه لب های ترا در چامه نوشیدم
چه بی اندازه مستت گشته در آیینه وشتیدم
چه بی اندازه پُر شد از تو پندار و شب و خانه
برون پنجره هم هرچه می دیدم ترا دیدم
چه بی اندازه در بوی گل شب بو شدم پَرپَر
چه این پرپر شدن را پابرهنه، پای کوبیدم
چه بی اندازه نازک بود آن پیراهن سرخم
چه بی اندازه کوته گشت هرگاهی که چرخیدم
چه بی اندازه چشمان ترا شب گِرد خود گشتم
پگه را هم که بی اندازه در دست تو غلتیدم
از: بهار سعید
۲۱- دی-۱۳۹۱
|