ادبیات جنگ در افغانستان پیشینهی تاریخی دارد. اگر نظری از سر تحقیق به بسیاری از آثار بیندازیم به خصوص درحوزهی شعر به راحتی میتوان ادعا کرد که در تاریخ ملت افغانستان این نوع از ادبیات همیشه بوده است. اما فهم مخاطب امروز، نسبت به ادبیات جنگ بیشتر متوجه داستانها و رمانهایی است که دربارهی جنگ نوشته شده است و مشکلات عاطفی و اجتماعی و انسانی و طبیعی که جنگ برای یک ملت به وجود میآید.
در ادبیات داستانی جنگ در افغانستان ما بانوعی زایش داستان مواجه بودیم ولی بسیاری از این آثار متعهد به ادبیات مقاومت و پایداری نیستند و یا توجه قابلی به این موضوع نداشتهاند؛ و متاسفانه باید اعتراف کرد موضوع مقاومت و پایداری در میان سکوتی در بستر داستانهای خلق شده فرو رفته است.
به طور مثال در رمان «جنگ و صلح» تولستوی نویسنده شکست را آنچنان تصویر میکند که مایهی غرور و سربلندی ملتشان است و کاملا بر محور روح دفاع مردم روسیه میچرخد و این نقاط ارزشمندی است که کار هنری ایجاد میکنی.
آنچه در ادبیات ما رخ داده است مخالفت با جنگ نیست پررنگ کردن مقاومت و پایداری هم نیست، بلکه تاکید بر سیاهیها و سختیهاست که همان اصطلاح ادبیات سیاه جنگ را به کار ببریم بهتر است.
وقتی که از ادبیات مقاومت سخن است دقیقا چیزی که شاید به خاطر آید آثار ادبیات کشورهایی مثل فلسطین و لبنان است که در مواجه با صهیونیست واکنش نشان دادند (ادب المقاومه) ادبیاتی که مظلومیت یک ملت در برابر ستم یک گروه به نام صهیونیسم را میرساند.
اما در مورد افغانستان؛ چرا از ادبیات داستانی مقاومت و پایداری باید یاد کرد؟ چون حساب ملت همیشه از دیگران جداست. در افغانستان در گذشته هم دیدیم آنکه در برابر شوروی مقاومت میکند دولت نیست بلکه ملت و مردم افغانستان است این مردم است که عرصه را برای نیروهای تا دندان مسلح ارتش سرخ تنگ کرده است حتی اکنون با حضور درازمدت نیروهای آمریکایی، ملت وارد مرحلهی جدیدی از مقاومت و پایداری شده است مقاومت در برابر هجمه های فرهنگی تهاجمهای روحی وجسمی وعقیدتی آن هم دربرابرنیروهایی که مثلا حامل صلح وآرامش برای ملت افغانستان است.
ما باور داریم که جنگهای اخیر در کشور ما متفاوت بوده است اما باید بدانیم ارزشهای مردم ما متفاوت نیست مردم ما در بین مردم جهان واقعا ملتی بی نظیر صبور و قهرمان هستند و تصویرکردن این مردم برای دنیا بسیار با اهمیت و تازه است.
ادبیات جنگ و ادبیات مقاومت و پایداری همراه با آرمانهای مقدسش در افغانستان در طول همدیگر قرار دارند. یکی از دستاوردها و پیامدهای ادبیات مقاومت و پایداری روی آوردن به مفاهیم انسان دوستانه و تلاش و پدیدآوردن و توسعهی مفاهیم صلح طلبی همزیستی مسالمت آمیز و ترسیم دنیای بدون جنگ در ذهن و بیان است.
عدالت خواهی و تعهد به آرمانهای انسانی جزو خواستههای ملت مقاوم افغانستان است که اینها رافقط با قلم در عرصهی ادبیات میتوان نشان داد.
اما متاسفانه میبینیم ادبیات یاس و ادبیات غم بر فضای ادبیات ما حاکم است. ادبیات جنگ، ادبیات ضد جنگ و ادبیات مقاومت یکی از بحثهای قدیمی است که جزو ژانرهای قدیمی و صاحب پیشینه در جهان است اما برای کشورهایی مثل افغانستان که هنوز زخم جنگ و تبعات آن را تاکنون بر تن دارند این موضوع همیشه سوژهی تازه ایست که از طرف قلم به دستان باید به آن با نگاهی حماسی پرداخته شود. باید با نشان دادن تحمل این تلخی شکوه واقعی و پایداری مردم را نمایان ساخت.
ادبیات مقاومت و پایداری یعنی این نیست که نباید از زشتی جنگ نوشت و یا نه خرابیها را نباید نشان داد نباید دردها و هجرانها را به عنوان ویژگی ناگزیر جنگ قلمداد کرد، خیر همهی اینها از وظایف داستان نویس است؛ و باید نوشت داستان نویس هم اگر ننویسد مورخان در تاریخ خواهند نوشت همه اینها تازه بخشی از آن چیزی است که باید نوشت. ما میگوییم؛ وقتی از جنگ مینویسیم از دفاع هم بنویسیم وقتی از تعفن پیکر کشتههای جنگ مینویسیم از آن سرباز تازه داماد هم باید نوشت که برای حفظ ناموس وطن انگشت بر ماشه میچکاند.
در پایان ادبیات جنگ در دورهی معاصر ادبیات داستانی افغانستان با عبارت ادبیات مقاومت و پایداری یک جریان نوگراست و از اهداف این جشنواره هم این بوده است که داستان نویسان به خصوص جوانان را ترغیب کنیم تا به جای طرح اندوه و سرخوردگی و ناامیدی در داستانها به شور و روحیهی حماسی ملت و مقاومت مردم افغانستان در طی این همه سال جنگ و آتش افروزی نیز توجه داشته باشند یاد بگیرند که در کنار نشان دادن تهاجم جنگ، خشونت و سیاست بازی گریز و ترس از مقاومت و پایداری، رشادت و ازخودگذشتگی ملت غیور افغانستان هم بنویسند.
بتول سيدحيدري
دبيرنخستين جشنواره ادبيات مقاومت وپايداري افغانستان (داستان کوتاه کوتاه )
|