کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
مستی


شهلا ولی‌زاده
 
 


با تحیر می‌نویسم ،چون از خود می‌گویم. واقعأ احساسی زیبایست که قدری در عمق و قعری درون و اصل شنا کرد و اندکی از ریشه ام گفت به ساده‌گی اما صمیمیت. مختصرأ اینکه:
در چهاردهی کابل زاده شدم و در صفایی‌ها و ساده گی‌هایش با نعماتی ستره ای چون داشتن یک مادری زیبا که بهترین‌‌ها را برم هدیه داد و ان پدری عزیزم که اصالت‌ها را صادقانه برایم بخشید رُشد کردم تا اینکه در دامنهء از محبت‌ها، دیوان‌ها و رنگینی‌ها بشگفتم به یک دوشیزه ای که عشقش صرف ادبیات بود و احساسش فقط شعر و نویسندگی. گر چه هم چند سالی در دانشگاهی کابل، از علم وسیع فارمسی ذرهء بهره بردم اما روح و روانم شیفتهء ادبیات بود و حیرت زدهء آن همه شگفتی‌های نابش. و اینک خود از احساساتم قطرات مهر را چیده و به خوشه ها نثاری دوست داران شعری نو می‌نمایم که امیدوارم برای هر یک از خوانندگانش قدری آرامشی روحی ببخشم آمیخته با تخیلاتی زیبا.
با مهر،شهلا
 

 




(مستی)

پرده بردارم ز مستی ام چه خوش امشب
کآن ملیح زمزمه ای عشق را
فضای دیگریست
طرحی پُر شری نگاهت و کلامت نرمین
مکدر آهینه ای رمز را یک صفای
دیگریست
در حریم عشق لغزم
نرمیانه پَر پَر
لعل گهر بوسه ای خوش رنگ را
هوای دیگریست
نرم بندم خوشه های مهر به دستان حلقه ها
و ستره خُسبم چه رقیق در برگی سبزینه ای دل
کآن خیال نغز و والات را
بهاری دیگریست

شهلا

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل     ۱۸۱،          سال    هشتم،     قوس       ۱۳۹۱ هجری خورشیدی           اول دسمبر      ۲۰۱۲ عیسوی