کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
شعر از
رابرت دینوس
برگردان از

هدیه یزدان ولی
 
 



آن‌قدر خواب ترا دیده‌ام

آن‌قدر خواب ترا دیده‌ام که دیگر واقعی نیستی
آیا هنوز فرصت است که به تن شهیق تو برسم، که دهانت را ببوسم و
اوای عزیز ترا دوباره باعی شوم؟

آن‌قدر خواب ترا دیده‌ام که بازوانم، خو‌گرفته صلیبی گشته‌اند از آغوش زدن سایۀ تو روی سینه‌ام، دیگر شاید نپیچند روی شکل بدنت.
زیرا مقابل شدن با صورت واقعی آن‌که مرا خالی‌از‌سکنه و مطیع خویش ساخته است این همه سال و روز، لاریب مرا به سایه مبدل خواهد کرد.

آه مقیاس احساس من

آن‌قدر خواب ترا دیده‌ام که یقینن مهلت بیدار شدنم نیست دیگر.
ایستاده پا می‌خوابم که هر گونه عشق و رمق را شکار ‌کنم، و تو، یگانه کسی که امروز خطیر می‌شمارمت، دیگر هرگز نمی‌توانم لب و رخسار رهگذری را لمس کنم پس از پرماسیدن لب و رخسار تو.

آنقدر خواب ترا دیده‌ام، گشته‌ام، گفته‌ام، خوابیده‌ام با شبح تو، که شاید راهی جز روح گشتنم در میان ارواح نیست، یک سایه صدها بار سایه‌دارتر از سایۀ که جهیده می‌رود، روشن، روی ساعت آفتابی عمرت.

 

 

 

 



I Have Dreamed of You so Much by Robert Desnos

I have dreamed of you so much that you are no longer real.
Is there still time for me to reach your breathing body, to kiss your mouth and make
your dear voice come alive again?

I have dreamed of you so much that my arms, grown used to being crossed on my
chest as I hugged your shadow, would perhaps not bend to the shape of your body.
For faced with the real form of what has haunted me and governed me for so many
days and years, I would surely become a shadow.

O scales of feeling.

I have dreamed of you so much that surely there is no more time for me to wake up.
I sleep on my feet prey to all the forms of life and love, and you, the only one who
counts for me today, I can no more touch your face and lips than touch the lips and
face of some passerby.

I have dreamed of you so much, have walked so much, talked so much, slept so much
with your phantom, that perhaps the only thing left for me is to become a phantom
among phantoms, a shadow a hundred times more shadow than the shadow the
moves and goes on moving, brightly, over the sundial of your life

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۸۰،          سال    هشتم،      عقرب/قوس       ۱۳۹۱ هجری خورشیدی           ۱۶ نومبر      ۲۰۱۲ عیسوی