کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

از روایات صدیقه مسعود



داکتر و. خاکستر

 
 

بخش یکم

 

  من کتاب " احمد شاه مسعود به روایت همسرش" را به اندازه تشنگی یک ماه رمضان، یک شبه خواندم و در شگفت شدم.  شکیبا هاشمی یک بانوی افغانی تبار فرانسوی و فرانسوا کولومبانی، دو مددگار اجتماعی فرانسوی زبان، سالهای بسیاری را در دره پنجشیر گذشتانده اند. آنان توانسته بودند، به نئهی, قناعت فرمانده " مسعود" را فراهم نموده وبه مدد گاری زنان  آسیب پذیری بپردازند که در میان طرف های درگیر، بیشترین تاوان را پس داده بودند. هردو توانستند بیشتر ازحد معمول به فرمانده و به همسر او نزدیک گردند. امری که در تاریخ زادگاه ما، اتفاق نادری است. وسرانجام آنان توانستند چند سال پیش در تهران، همدم چند هفته ای همسر فرمانده مسعود گردند و حاصل آنهمه گفت و شنود، همین کتاب است که به زاویه های پنهان و ناگفتنی  وخلوت آن فرمانده پر آوازه و همسرش پرداخته است. 

 

عبور از خط سرخ

 

آنچه در میان " صدیقه مسعود" همسر " احمد شاه مسعود"  و دو مددگار فرانسوی گذشته است, بیشتر گفت و شنودی بوده است خودمانی، میان سه زن و در چندین هفته و بیشتر به قصد شنیدن بوده است و اما نه تمام ان به قصد نگاشتن. دگرگونه بگویم که " صدیقه مسعود" شاید نمی دانسته که، تمامی آن گفت و شنود ها، رسانه ایی میگردد. درست آنچه که در خلوت مردان میگذرد و در میان گذاشتنش با دیگران یا که نبشتنش، تابو شکنی است در سنت افغان ها. اما این دو خانم، عبور از خط سرخ کرده و به نگاشتن مواردی پر داخته اند که، در جامعه اروپایی، امریست بدیع و اما از سر سنت های زادگاهی ما به آسانی، عبور کرده اند. شاید شیفتگی بسیار آنان به فرمانده" مسعود" سبب گشته و یاهم  قصد تابو شکنی در میان بوده است و شاید هم امری دگری. هر چه بوده است، خاصلش روایتی است، بی مثال. اتفاقی که استثنایی است و از قاعده میگذرد. اگر دو گفت و شنود" پتمنه امین" همسر خفیظ الله امین را در میان زمامداران در گذشته، نادیده بگیرم که بیشتر به قصد روشنگری شام خونبار حمله به قصر تاج بیگ بوده است،  فقط داکتر فتانه نجیب، همسر داکتر نجیب الله است که، در مواردی اندکی و بیشتر با خویشتن داری و نوعی ادبیات سیاسی، به هواداران همسرش  پیام فرستاده بود و بس. اما روایات صدیقه مسعود، خواندنی است و از لون دگرست. تاریخ زاد گاه ما، شاهد وروایتگر دگرسان و جسوری را، به یاد خواهد سپرد.

 

 

همسر گزینی چنان پنهان

 

مسعود "پری گل" را، که بعد ها " صدیقه " می نامد,  با یک تصادف، به همسری بر میگزیند. ظاهرا مسعود خواب است و محافظانش در گفت و شنودند و باری اشاره دارند به  کاکا " تاج الدین" یکی از دستیاران مسعود، که دختری دارد به روشنی ماه و بهترین گزینه برای همسر گزیدن. مسعود نه خواب است و نه بیدار و به آنچه میشنود، روی میکند و طلبگار"پری گل" میگردد و مراسم عقد هم بسا پنهانی و  فقط در میان چند تن  میگذرد و بسیار هم ساده. فقط خطبه عقد و تمام.  ازدواج را با دلایل بسیار پنهان میدارند و فقط پس از تولد " احمد" نخستین فرزند او, نزدیکان او آگاه به آزدواج او میگردند.  پای نوعی حجب و حیا در میان بوده  و یا هم مراعات داشت دغدغه های امنیتی، هر ملحوظی که بوده، فرمانده نخواسته است  بسان دگران، رعایت سنت کند. با اندکی دقت میتوان نوع بدعت رفتاری را بار بار در زنده گی او نشانی کرد. آدم ها یکرنگ نیستند. آنکه همرنگ جماعت نیست، ناگفته پیداست، شجاع تر است و در گریز از معمولیات و روزمره گی.      

 

در آغوش گرم خانواده

در گفته های "صدیقه", شوهری را میابیم که, دوست دارد رخ و نیمرخ شریک زنده گی او را, نه بیگانه و نه هم خودی ها ببیند. دلیلش را هم بسیار ساده بیان کرده است. فرمانده، نمیخواهد زیبایی ماه نمای همسرش را با کسی تقسیم کند. من اما، در پس این عجز و تمنا، باور های دینی و یا حد اقل، رعایت شعایر عقیدتی را آشکارا میبینم. وهم یا رعایت معتقدات رعیتش که از اسلام، حجاب و نماز را، ستون پنداشته اند. شاید هم باور مندی های سنتی جنوب نشینان را نخواسته است  در هم بشکند. مساله ای که بیشتر سیاسی نما است و مسعود در رعایت جنوب نشینان, تا آخر کوشید. در صداقت بیان "صدیقه"  اما، کجا شک نماییم. مسعود هرگز نگذاشت حتی برادرانش، همسخن همسر او گردند. صدیقه شش فرزند را در هشت سال به دنیا می آورد. و بی باکانه بیان مینماید که، نبود زمینه  های جلوگیری از بارداری سبب گشته است، بار بار تن به بارداری بدهد و فرمانده دین پناه هم، با او هم عقیده بوده است. امری که دین باوران، کمتر به آن باور دارند و آنرا، داد خداوند میپندارند. این پارادوکس محتاج تفسیر است.

 

در خلوت همسر

تصویر مروج از مسعود، آدمی است بسیار جنگنده و پیمان ببند و پیمان شکن. درگیر با ارتش چهل و چهار دولت تک حزبی، درجنگ با جنگاوران حکمتیار، در پیمان و گسست و کشاکش با مزاری و دوستم و بعد ها هم در گریز و درگیری با طالبان. حکایات دردناک یک شهر تباه و هزاران کشته را، اگر نه تمام، که نیمه ای آنرا در پای او نگاشته اند. اما در خلوت همسرش آدمی است مثل دگر آدمیان. ساده و بی پیرایه و مهربان رفتار.  در این کتاب، ناگفته های نگاشته شده است که  کم از کم در ادبیات ما، بی مانند است. و همین به کتاب برازنده گی بخشیده است. نوع دگر دیسی و حکایت اعجاب است و کم نیست. برای "صدیقه " همسرش مسعود، یک آرمان شهر بی پی و نقض است. هیچ عیبی ندارد. ناگفته پیداست که او، دنیا را از دید همسرش میبیند. انتظاری بیشتری هم نباید داشت. همگی چنین اند. محبوب او، دنیایی داشت دگرگونه و نه بسان همگان. اوزمامداری بود که دو ریس جمهور و دو نخست وزیر، به نوعی، از او حساب میبردند و عمود مینگین خیمه ایی چار سال دولت مجاهدین در حساب می آمد وخصم دیرینش، داکتر نجیب الله را نگذاشت، پا از پناه گاهش بیرون نهد. لبان پر خنده فرمانده مسعود, برای همسرش, دنیایی را ارزانی میکند. او شب ها شاهد گریه های فرمانده نیز است. دویدن در باغ و آببازی در استخر کوچک خانه و بازی با کودکان و دست کشیده به سر روی فرمانده, روایاتی است که با حسرت بسیار نگاشته شده است.

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۷۹،          سال    هشتم،      عقرب  ۱۳۹۱ هجری خورشیدی                 ۰۱ نومبر      ۲۰۱۲ عیسوی