چقدر شبیهِ دشتم ، چقدر ز چشمه دورم
تو بیا رسول باران ! تو بیا که نا صبورم
چقدر نفس شکستم که سحر شوی بیایی
چقدر غروبِ سردم ، چقدر تهی ز نورم
چقدر ز خود گذشتم که رَسَم به نیمه ی خود
به کجا رسیده ام من ؟ گِرهم ، گِره ِ کورم
چقدر میان توفان ، به امید نوح ماندم
تو مرا صدا نکردی که ز شب دهی عبورم
تب تُند عشق دارم ، که ز بعد مرگ حتی
گل سرخ ِ نام عاشق بدمد ز سنگ گورم
|