کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
چلمین سال شهادت میوندوال


سید آقا هنری
 
 


درمسلخ عشق جزنکورا نکشند            لاغرصفتان زشت خورا نکشند
گرعاشق صادقی زکشتن مگریز          مرداربودهرانکه اورا نکشند
این ابیات عشقی زاده را اززبان مبارک شهید راه مردم و وطن محمد هاشم میوندوال رح شنیده ام افتخارهم نشینی صحبت های مدبرانه دروس واندرزهای پدرانه شانرا مدت دوسال یعنی هرچارشنبه ازساعت 5 دیگرتا ساعت هفت شام یا دیرتردردفترمساوات درحصه دوم کارته پروان داشتم باری گفتند شما سربکفان هستید که این جا می ایید قسم یاد میکنم که این جملات پاک شان هنوزدرگوشم طنین اندازاست افغانستان باغی است که دران گل های رنگارنگ میروید رژیم پادشاهی باید درملک ما باشد چرا ازهزارهاسال به این طرف مابه همین منوال عادت کرده ایم پادشاه مانند چتری باید باشد اما حکومت پارلمانی باشد مثال میداد اروپای شمالی رامثل سویدن ناروی ودنمارک اگرکسی به زور حکومت را بگیرد زوراورتری دگری می اید وی را ازقدرت برمی اندازد مانند عراق من به شورای ملی به کمال میل به حیث صدراعظم میرفتم به سوال های وکلا جواب میدادم تاباشد فردا همین وکلا بتوانندازرءیسی سوال کنند
برادربزرگوارپاک نفس شجاع وطندوست وخداپرستم داکترمحمد اسلم خاموش که ان زمان ریاست درجه اول مالداری وزارت زراعت رابدوش داشتند وهم ریاست هیءت برگزاری جشن نوروزرا درصفحات شمال داشتند که زیب وزینت ما بودند انوقت من مامورفنی پایان رتبه درمدیریت عمومی سمعی وبصری بودم اکثرا ازارشادات مدبرانه شان حذ میبردم تقریبا 43 سال بعد بازهم عذوبت صحبت شانرا پیداکردم ام این بارتیلفونی حتی الوسع احوال شانرا میگیرم ویادی از گذشته میکنیم مضامین سودمند شانرا درجریده مردمی امید میخوانم چندی قبل صحبت از شهید میوندوال شد برایم ازچگونگی واقعه چنین گفتند
حالا که چلمین روزمبارک شهادت بزرگمرد راه ازادی وطن است باردگرازخاموش صاحب اجازه خواستم تاازایشان نام ببرم گفتندهزاربارمانعی نیست ان روزسیاه چنین بود ازمن پرسیدند عبدالغفار خان مدیرتدارکات را بیاد داری گفتم بلی فرمودند برادرش حاظرباش غوث الدین فایق وزیرفوایدعامه بودهردوسه هفته پیشم می امد وقصه های میکرد نان چاشت را همرایم می خورد ومیرفت روز شهادت میوندوال عبدالرزاق پیاده دفترم امدکه دوستت حاضرباش صاحب امده ومیگوید من حتما رءیس صاحب را ببینم گفتم بییاید بعد احوال پرسی گفت امروزباید یک قطی سگرت برایم بخری خبربسیارمهم است سگرت برایش اوردم چنین بیان داشت امروزوزیرصاحب صبح وقت دریورش را گفت برودهمزنگ وقتی داخل محبس شدیم دیدیم دربیرون اطاق میوندوال به دیوارتکیه زده پاهایش درازروی زمین است بالای سرش قدیرقوماندان عبدال الله صمد اظهرایستاده اند وازچشم چپ میوندوال خون می اید وقتی میوندوال صدای فایق را شنید با کلک خورد خون را پاک کرده وگفت اب است صمد اظهر چیغ زده گفت پدرلعنت هنوزهم اب می خواهی تفنگ عسکرپهره داررا گرفته درپشت میوند وال حواله کرد که گیت تفنگ درگردنش خورد وی درروی زمین افتاد وگردنش کج شد فایق صدا زد کشتیش قدیرگفت داکتربیاورید چند دقیقه بعد داکتربعدازمعاینه اعلان مرگش راکرد فایق گفت حالا جواب رهبرصاحب را بگویید فایق راسا روانه ارگ شد بعد چند ساعتی درگورستان محبس دهمزنگ میت رامثل بوجی کچالوازموتربه گورقبلا تهیه دیده یودند پاءین انداختند
پنداشت ستمگرکه جفا برما کرد             درگردن اوبماند برما بگذشت

با عرض حرمت سیداقا هنری

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۷۷،          سال    هشتم،       میزان  ۱۳۹۱ هجری خورشیدی                   ۰۱ اکتوبر      ۲۰۱۲ عیسوی