سخت ابری ام این روز ها
حس می کنم
فریادی در من زخمی افتاده است
وکفتار های دلتنگی
می رقصند و می خوانند سوره یی فاتحه را پر اشتها ترین
نه، نمی خواهم
نمی خواهم گورِ فریاد های گمنام باشم
گورِ فریاد های بی شناسنامه
مانند نسل خودم
آه،
کلمات اگر به دادم برسند
رها خواهم شد تا افقهای نا پیدا
رها از تنگنای من
رها در پهنای دریاییِ یک شعر
رها از آرزوی رهایی
رها در رهایی
چقدر دلتنگم این روز ها
و کلمات نیز رهایم کرده اند
اگر به دادم برسند
عریان خواهم شد
باران خواهم شد |