کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
شهرزادان


شریف سعیدی
 
 

نیمی از دختران تهرانی صبح هر صبح درد سر دارند
عصرها در تهوع حاکم درد در سینه و کمر دارند

کارهاشان چقدر تعلیق اند قسط هاشان چقدر تعویق اند
نه هوای قدم زدن در مه، نه دل عاشق سفر دارند

سر هر چارراه  گیسو ها گیج تر می شوند و سربازان
غرق در اضطراب و وسوسه اند که چه اندازه سهم بردارند

نیمه در انتظار نیم دگر ، نیم دیگر طلاق و باز از سر
دور باطل که ازدواج شده است، قسمت از چرخ اینقدر دارند

خوش به حال پرندگان رها با دماوند و باد می بالند
کفتران به شاخه خشکیده سخت بیهوده بال و پر دارند...

دختران دوشنبه و لاهور، بکر ، بی تاب رقص بر سر گور
زندگی تلخ، زندگی مجبور، باید از خویش دست بردارند

سبزه رویان باغ هندوها، رقص ، رویا و عشق و جادوها
تا جهیزیه یی به چنگ آرند، تخت و تابوت شعله ور دارند

رقص ، نان، رقص، پیرهن، چوری، زندگی رقص های مجبوری
زندگی در عسل هلاهل محض، شوکرانی که در شکر دارند

دختران دو شنبه و کولاب، رقص در آبشار سرخ شراب
میهمانان مست هرجایی ، پول داران معتبر دارند ...


نیمی از دختران شهر هرات بس که خون می خورند تا دم صبح
دل شان از سپیده خونین تر تیغ خورشید در جگر دارند

صبحدم با غروب درگیرند، خون و پترول، شعله می گیرند
مثل خورشید های اول صبح از شب مرگ خود خبر دارند...

دختران هزاره زار ترند، در شب سرد دره در به درند
بس که پف می کنند هیزم تر چشم های همیشه تر دارند

بی گمان بیگم اند و برده ی کار، روزشان شب به پشت پرده ی کار
نقش ها می کشند بر دیوار، چه خیالات خوش به سر دارند...

کابلی ها که سخت دلتنگد، در تب سرخ آتش جنگند
نسل گرد آفرید با سهراب جنگ دشوار مختصر دارند

این به دست پدر به خون غلطان آن به دست برادر افغان
کاش پیش از شکست همدیگر دست از خون خویش بردارند...

دختران فرنگی و چینی صبح رویان ماه پیشانی
مرمران سپید ویترینی که در آغوش خود پسر دارند

 لاله رویان تازه و تر دست، شنبه یک شنبه اند بالکل مست
نعره سر می دهند در بن بست، شعله از شام تا سحر دارند

بام تا شام بر سر کارند، شب در آیینه نیمه بیدارند
مرد ـ دوشیزه های دولت خواه  روزی از مرد و زن بتر دارند

بارداری، تهوع و اجبار، کودک انداختن ز خود ده بار
پسرانی که صبح از بستر رفته اند و غم دگر دارند

دختران سکوت  و تنهایی، پشت پیشانی تماشایی
روح چین خورده و پریشانی ، مغز سرخورده و پکر دارند

دختران قصه های افسونند، شهرزادان، هزار شب خونند
هر شب از راز سر به مهر دگر  پرده با آب دیده بر دارند

 


اوپسالا سویدن
دوشنبه 27 اوت 2012 - 06 شهریور ۱۳۹۱
 

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۷۵،          سال    هشتم،       سنبله   ۱۳۹۱ هجری خورشیدی                    ۰۱ سپتمبر      ۲۰۱۲ عیسوی