مضمونی زیر عنوان ( نورجهان بیگم ) را که به قلم شیوای محترم عبدالشکور حکم نگاشته شده و در همین شمارۀ روی صفحه (نمرۀ مسلسل 173 - اول اگست 2012م.) سایت وزین کابل نات به نشر رسیده است خواندم. چیزی که در این نوشته توجۀ مرا جلب کرد، همانا تذکر ضمنی می باشد که از (باغ نوروزی ) در این نوشته رفته است. این تذکر کوتاۀ ضمنی، مرا که سالها قبل تحقیق روی باغ های قدیم کابل را بحیث یکی از پروژه های ترفعات علمی ام در اکادمی علوم افغانستان، زیر نظر استاد رهنمای بسیار بزرگم ( محترم کاندید اکادمسین داکتر محمد یعقوب واحدی ) تکمیل کرده ام واداشت تا مختصر نکاتی را در مورد به مطالعۀ علاقمندان محترم موضوع و خوانندگان گرامی سایت وزین کابل نات برسانم:
محترم حکم در پاراگراف سوم از مقالت شان چنین می نویسند: « فشرده اینکه: بابر پس از فتوحات در هند به سال 938 هجری قمری در گذشت و پسرش همایون بجای وی به اریکۀ قدرت تکیه زد. آنگاه جنازۀ پدر را قرار وصیتش بکابل فرستاد و در باغ نوروزی که بعد ها به باغ بابر شهرت یافت بخاک سپرد.».
قبلاً در سال 2009م. داستان آوردن جسد بابر به کابل را و اینکه چه وقت و توسط چه کسی به کابل آورده شد، در مقالتی تحت عنوان : ( پیشینۀ تاریخی باغ بابر در کابل ) که در شماره های مسلسل 107 و 108 همین سایت وزین کابل نات نشر شده است بطور مفصل نگاشته ام که علاقمندان می توانند به آن مراجعه نمایند. در اینجا به طور خلاصه همین قدر میخواهم تذکر دهم که بابر روز دو شنبه پنجم جمادی الاول سال 937 ق. مطابق 26 دیسمبر سال 1530م. درآگره وفات میکند و جسد اش را در همان جا در (ارم باغ ) آگره که بعد ها در مقابل آن، مقبرۀ باشکوۀ (تاج محل) اعمار گردید، مدفون و مقبرۀ با شکوهی بر فراز قبر وی در همان ارم باغ آگره آباد می کنند که مدت نهُ ( 9) سال، جسد بابر در همین قبر اولی اش در آگره مدفون می ماند.
در سال 1539م. حینیکه همایون بعد ازشکست خوردن در هند جهت تدارک حملۀ مجدد به هند در کابل بود، خانوادۀ پدری اش درآگره، بعد از شکست خوردن در جنگ (Chausa) به تاریخ هفتم جون همان سال مجبور به ترک آگره می گردند و آن جا را به قصد کابل، به سرپرستی هندال میرزا (پسر بابر ) ترک می کنند.
در اثناء که خانوادۀ بابر در آگره آمادۀ حرکت به سوی کابل می شد، بی بی مبا رکۀ یوسفزایی ( خانم افغان بابر) که درآگره با ساییر اعضای فامیل بابر یکجا به سر می برد، جسد شوهر اش (بابر) را باخود می گیرد و بطرف کابل روان می شود تا وصیت شوهر اش (بابر) را مبنی بر انتقال جسد وی به کابل به جا آورده باشد. جسد بابر به اساس وصیت خود اش در محل کنونی آرامگاه وی در دامنۀ غربی کوۀ شیردروازۀ کابل - جای که قبرستان و ارغوان زار با صفای بود- دفن گردید و قبر وی در آغاز، به شکل یک قبر عادی فقیرانه ساخته شد و به حال خود رها گردید. در آن وقت هنوز باغی در اطراف مرقد بابر احداث نه شده بود.
در سال 1589م. یعنی پنجاه سال بعد از دفن شدن جسد بابر در کابل، جلال الدین محمد اکبر نواسۀ بابر و شهنشاۀ بزرگ هند بار دوم به کابل می آید. به قول ابولفضل علامی مؤلف کتاب ( اکبر نامه ) که خود با اکبر در این سفر همراه بود، جلال الدین اکبر حین زیارت مرقد بابر، به قاسم خان صوبه دار کابستان هدایت می دهد تا در اطراف قبر بابر باغ و یا بستان سرای دلکشای احداث و مشجر نماید. ( اکبر نامه؛ تألیف ابوالفضل علامی، چاپ اول، نولکشور هند، سال 1284ق. دفتر سوم، صفحۀ 567). باغی را که قاسم خان صوبه دار کابلستان در همان سال در اطراف قبر بابر احداث می نماید، بنابر موجودیت مرقد بابر در داخل آن، به نام (باغ بابر) یعنی باغ آرامگاۀ بابر شهرت می یابد که تا کنون با ترمیمات مکرر بعدی، در طرح و چوکات اولیۀ خود محفوظ مانده است.
به این ترتیب می بینیم که باغ بابر نه باغ نوروزی بوده می تواند و نه کدام باغ قدیم دیگر کابل بلکه در ایام صوبه داری قاسم خان به کابل، جدیداً به اطراف مرقد بابر احداث و مشجر میگردد و باید دریافت که باغ نوروزی کدام باغ بود و چرا باغ موجودۀ مدفن بابر بوده نمی تواند:
باغ نوروزی:
این باغ به قول شخص ظهیرالدین محمد بابر یکی از باغ های قدیم کابل بود که توسط الغ بیک میرزا پادشاۀ کابلستان ( کاکای ظهیر الدین محمد بابر) در دامنۀ کوۀ شاه کابل ( کوۀ شیردروازۀ کابل) احداث و مشجر گردیده بود. این الغ بیک میرزا بین سالهای 1468 تا 1499م. درکابل پادشاهی داشت و از همین بالاحصار کابل بر کابل، غزنی، قندهار، مناطق جنوبی و شرقی تا رود سند و در شمال تا بدخشان حکمرانی می کرد. در عصر همین پادشاۀ ترقی پرور کابلستان بود که ( بالاجوی ) توسط شخصی بنام (میرزا ویس اتکه) که قبر اش در زیر گنبد ( سه اغر ) در دامنۀ شهدای صالحین کابل تا کنون قرار دارد حفر و احداث گردید که باغ بابر و دیگر باغ های که در دامنۀ کوۀ شیردروازه در زیر مسیر بالاجوی احداث و مشجر شده بود ، همه از آب وافر همین بالاجوی مستفید بود.
ظهیرالدین محمد بابر در سال 910 ق. 1504م. که سال اول پادشاهی اش در کابل می باشد، جسد مادر اش ( قتلق نگار خانم ) را در همین باغ نوروزی کابل مدفون کرده است. خود در مورد چنین می نویسد:
« در ماۀ محرم به مادر من قتلق نگار خانم مرض حسبه عارض شد، قصد کردند، ناقص واقع شد. یک طبیب خراسانی بود سید طبیب می گفتند به دستور خراسان هندوانه داد. چون اجل رسیده بود، بعد از شش روز – به روز دو شنبه به رحمت حق رفتند و در دامنۀ کوه، الغ بیک، باغی عمارت کرده بود- باغ نوروزی نام – برخصت ورثۀ او، روز یک شنبه به این باغ آورده، من و قاسم کوکلتاش، به خاک سپردیم.». ( بابر نامه؛ ترجمۀ فارسی از عبدالرحیم خان خانان،بمبی، 1308 ق. صفحۀ 99)
اگر باغ آرامگاۀ موجودۀ بابر همان باغ نوروزی است پس چرا قبر مادر بابر درنزدیکی های مرقد خود بابر و یا نقاط دیگر داخل باغ بابر، وجود ندارد و به اثر حفریات داخل باغ که بین سالهای 2002 تا 2005م. به وسیلۀ باستانشناسان جرمنی و افغانی صورت گرفت، چرا اثری از این قبر بدست نیامد؟
تفاوت زمانی بین فوت بابر و فوت مادر اش درست بیست و هفت سال می باشد که دراین مدت کوتاهی که بابر خود پادشاۀ کابل بود، نمی توان قبول کرد که قبر مادر اش در داخل باغ شکوهمند دولتی خود او، از میان برداشته شده باشد و نهُ (9) سال بعد از فوت بابر اشخاصی مثل همایون ( پسر بابر) و بیگه بیگم (خانم بابر) که جسد بابر را در این محل یا این باغ دفن می کردند، هیچ توجهی به قبر مادر وی نه کرده اند و نه خواسته اند تا آنرا نیز مانند قبر خود بابر با صندوق سنگی روی قبر، لوح مزار و سایبان یا به اصطلاح آن روزی ( چپوتره) اراسته سازند و حفظ نمایند؟ آیا همایون از مرقد مادرکلان خود در داخل باغ مذکور خبر نداشت که آنرا با حرمت و احترام مرمت و محافظت می نمود؟ آیا جلال الدین محمد اکبر که به زیارت مرقد بابر آمده بود، از قبر مادر کلان پدر اش در
این باغ اطلاعی نداشت تا از آن زیارت کند و یا آنرا مرمت و نگهداری کند؟ طوریکه می دانیم قبور میرزا هندال (پسر بابر)، میرزا حکیم خان (پسر همایون)، رقیه سلطان بیگم ( دختر میرزا هندال و زوجۀ بزرگ جلال الدین اکبر) و یک تعداد دیگر از کودکان خانوادۀ بابر همه در کنار قبر بابر تا کنون حفظ شده است که اگر مرقد مادر بابر در این باغ می بود مانند همۀ این فبور موجودۀ آن عصر تا کنون به خوبی حفظ می گردید.
به قولی از گلبدن بیگم در کتاب خاطرات اش ( همایون نامه): بابر در آگره، حینی که امید اش از زنده ماندن قطع شد، وصیت کرد تا جسد اش را بعد از مرگ به کابل انتقال دهند و در باغ مورد نظر اش درکابل دفن کنند؛عمارتی برفراز قبر اش بنا نه کنند و متوالی بر آن نه گمارند. سوال می شود که چرا گلبدن بیگم (دختر بابر) حین نوشتن وصیت بابر، نامی از این باغ نوروزی نه می گیرد و چرا شخص خود بابرحین اظهار وصیت، نه گفت که جسد اش در کابل در باغ نوروزی در کنار جسد مادراش دفن گردد و اگر چنین چیزی را بابر گفته است پس، چرا گلبدن بیگم که خود در کابل تولد و بزرگ شده و با وجب وجب شهر کابل آشنا بود، حین شنیدن و نوشتن وصیت بابر، از این باغ نوروزی در کتاب خاطرات اش ( همایون نامه ) نام نه برده است؟ اگر باغ بابر همان باغ نوروزی می بود، گلبدن بیگم باید می
نوشت که بر طبق وصیت پدرم، جسد اش درکابل در داخل باغ نوروزی در کنار قبر مادر کلانم ( قتلق نگارخانم) دفن شد. در حالی که چنین مطلبی در هیچ جای دیگر از کتب تاریخی آن دوره هم نگاشته نه شده است.
در پهلوی این همه دلایل نگاشته شدۀ فوق الذکر، اسناد کتبی دیگری نیز وجود دارد که نشان می دهد باغ نوروزی، باغ دیگری غیر از باغ بابر بوده و در عین زمان با باغ بابر در کابل یکجا وجود داشته است:
مرحوم عزیزالدین وکیلی پوپلزایی، مؤرخ شهیر کشور ما، ازموجودیت باغ نوروزی در زمان سلطنت تیمور شاۀ درانی چنین می نویسند:
« . . . در سمت غربی بالاحصار سی و هفت جریب زمین زراعتی و باغی به شمول باغ نواب امیر خان یزدی ( سابق ناظم کابل ) با حقابه از بالاجوی و باغ نوروزی . . . برای سردار عبدالله خان دیوان بیگی ( وکیل الدوله) عنایت گردید.». ( تیمور شاۀ درانی؛ عزیزالدین وکیلی پوپلزایی، طبع دوم، کابل، سال 1346ش. جلد اول، صفحۀ 586 )
قسمیکه میدانیم در عصر سلطنت تیمور شاۀ درانی باغی که جسد بابر در آن دفن است بنام ( باغ بابر ) بسیار مشهور بود. تیمورشاۀ درانی باغ مذکور را برای خانم اش ( نواب گوهر نسأ) بخشیده بود که بعد از مرگ، جسد خانم موصوف را در آن باغ در جوار غربی مرقد بابر دفن کردند که آن قبر تا کنون با صندوقچۀ مرمرین و دو لوح مزار اش بخوبی معلوم است.
مرحوم پوپلزایی در جای دیگر همان کتاب، تحت عنوان ( باغهای کابل در عصر تیمور شاه ) باغ های کابل را که حکم تفرجگاه و پارک های عمومی را در حوزۀ شهر داشت قرار ذیل نام گرفته اند:
1 – باغ شاه - همان چهار باغ عصر الغ بیک.
2 – باغ نوروزی
3 – باغ صفا
4 –باغ عالم گنج
5 – باغ نواب آباد
6 – باغ محمد شریف خان
7 – گلاب باغ
8 – باغ مدد خان
9 – توپچی باغ
10 – باغ هندک، نزدیک چهلستون چهاردهی کابل - محلی که کورگانیان هند آنجا را به ملک هند نسبت داده هندک نام گذاشته بودند.
11 – باغ دهنی کیپک . دهنی کیپ نام محلی در نزدیکی اتک و لاهور است و اسپان خوب از آن جا به دست می آید و کورگانیان هند نام قریۀ نزدیک کوتل خیرخانۀ کابل را به آن جا نسبت داده دهنی کیپ یاد کرده بودند و به اثر کثرت استعمال به ده کیپک شهرت یافته و در نزدیکی آن قریه باغ وسیعی که در عهد تیمور شاه وجود داشت به همان نام شناخته می شد.
12 – باغ بابر شاه
13 – باغ شهرارا
14 – باغ خوابگاه
15 – چهارچمن سلطانی. حال چمن حضوری و کارتۀ شاه شهید. ( تیمور شاۀ درانی؛ عزیزالدین وکیلی پوپلزایی، همانجا، صفحۀ 593)
قسمیکه ملاحظه می فرمایید در لست فوق، باغ نوروزی (شماره 2) و باغ بابر شاه (شماره 12 ) به حیث دو باغ جداگانه در عین وقت وجود داشت.
از جانب دیگر موقعیت محلۀ ( دیوان بیگی) در نزدیکی های زیارت ( عاشقان و عرفان ) علیۀ رحمه، تا کنون ثابت است که مطابق گزارش مرحوم پوپلزایی باغ نوروزی درغرب آن محله موقعیت داشت. تثبیت موقعیت باغ نوروزی در غرب و در نزدیکی های زیارت عاشقان و عارفان از لحاظ مراتب رسمی و دولتی وقت نیز درست به نظر می رسد تا قبول کنیم که قبر مادر پادشاۀ آنوقت کابل (بابر) در جوار و یا در نزدیکی های زیارت عاشقان و عارفان که یکی از متبرک ترین و معتبر ترین زیارت های کابل به حساب می رود، قرار داشته است. آن وقت (سال 1504م.) بابر تازه به کابل آمده و هنوز به خوبی به تمام نقاط شهر کابل بلد نشده بود، مصروفیت ها و گرفتاری های زیادی داشت.
شاید روزی حفریات و جستجو های باستانشناسی در ساحات اطراف و نزدیک زیارت عاشقان و عارفان ثبوتی از لوح مزارمرقد ( قتلق نگار خانم) مادر بابر تهیه داشته بتواند تا موقعیت باغ نوروزی در آن قسمت تثبیت گردد.
طوریکه همه می دانیم و اسناد مؤثق کتبی تاریخی در زمینه موجود است: تیمور شاۀ درانی بعد از اینکه پایتخت را از قندهار به کابل انتقال داد دامنه های شرقی و شمالی کوۀ شیردروازۀ کابل - از حصۀ سینمای پامیر ( تپۀ خزانۀ قلعۀ هزاره ها) تا نزدیکی های بالاحصار را برای اراکین دولتی و سران اقوام مختلفی که با وی از قندهار تازه به کابل آمده بودند و در کابل از خود جای و جایدادی نداشتند، بخشید. طوریکه ثابت است این قسمت از دامنه های کوۀ شیردروازۀ کابل محل موقعیت باغ های زیبا و دراماتیک کابل بود که همه به اصول باغ سازی کلاسیک اسلامی بصورت مرتبه به مرتبه، متناظر و گرافیک به اساس سنجش های حسابی و هندسی دیزاین و احداث شده بود که همۀ این باغ ها به شمول باغ نوروزی - باغ مورد مطالعۀ ما - توسط اراکین دولتی تیمور شاۀ درانی؛ سران اقوام قندهاری و
قزلباش ها از گارد محافظتی نادر افشار که همه با تیمور شاه یک باره به کابل آمده بودند، به مرور زمان از بین رفت و به جای آن همه باغ های زیبا و مشهور تاریخی کابل، منازل مسکونی، سرای ها، دکاکین، حمام ها و غیره عمرانات مربوط به یک زندگی شهری احداث شد که همه تا اکنون به نام مالک اولی آن مشهور و قسماً آباد باقی مانده است: مثل؛ گذرچنداول و سه دکان چنداول، گذر سردار جان خان، گذر اچکزی ها، گذر دیوان بیگی، گذر قاضی و غیره.
مرحوم احمد علی کهزاد مؤرخ شهیر کشور ما نیز باغ بابر را با باغ نوروزی به اشتباه گرفته اند. موصوف در کتاب ( بالاحصار کابل و رویداد های تاریخی ) شان ضمن این که از جنگ دو برادر (همایون و کامران ) پسران بابر، درکابل خبر می دهند در یک قسمت چنین می نویسند: « دوازه هزار پیاده و سوار که همرای کامران بودند متفرق شدند و خود اش آهسته آهسته در سیاهی شامگاهان از پیش باغ نوروزی ( که گمان میکنم همین باغ بابر باشد ) و گور خانۀ گلبرگ بیگم از راۀ بابادشتی ( که گمان میکنم راۀ قول نداف باشد) گذشته خود را درپیش کول در کنار چمن حشمت خان در پای دیوار های بالاحصار رسانید. . . .». ( بالاحصار کابل و رویداد های تاریخی؛ احمد علی کهزاد، طبع کابل، سال 1336ش. صفحۀ 110)
طوریکه ملاحظه می گردد مرحوم کهزاد از روی حدس و گمان چنین چیزی را نوشته کرده اند و گفته های شان را قطعی و حتمی نشان نه می دهند.
هرگاه به این نوشتۀ مرحوم کهزاد دقیق شویم بازهم درمی یابیم که جنگ میان کامران و همایون در نزدیکی های باغ نوروزی یعنی در همین قسمت های زیارت عاشقان و عارفان کابل رخ داده است و کامران میرزا بعد از شکست خوردن عساکر اش در شامگاهان روز از ساحات شرقی و جنوبی زیارت عاشقان و عارفان گذشته خود را از بالای دیوار های تدافعی فراز کوۀ شیردروازه به آن سوی کوه یعنی در دامنۀ شهدای صالحین در حصۀ قلعۀ حشمت خان فعلی نزدیک دیوار های غربی و جنوبی بالاحصار رسانده است.
نکتۀ دیگری را که می خواهم در این جا خاطرنشان کنم، موضوع شعر گوی و شاعر بودن بابر است. طوری که همه می دانیم بابر به هر دو زبان فارسی و ترکی چغتایی اشعار آب داری سروده است. اما شعری را که محترم حکم در مضمون شان از بابر دانسته اند، از شخص ظهیرالدین محمد بابر نیست. این شعر به قول محترم کاندید اکادمیسن داکتر محمد یعقوب واحدی و از روی اسنادی که نزد ایشان موجود می باشد از ( ابوالقاسم بابر میرزا) که به (بابر میرزا) مشهور و حکمران تیموری هرات در مشهد بود، می باشد. گفته می شود که ظهیرالدین محمد بابر این بیت ابوالقاسم بابر میرزا را در تخت شراب نوشی سنگی اش که بر فراز کوۀ شیردروازۀ کابل ساخته، حک نموده بود و از همین سبب گمان برده می شد که گویا بیت مذکور از خود ظهیرالدین محمد بابر باشد. بیت مذکورقرار ذیل است:
نوروز و نوبهار و می و دلبری خوشست بابر به عیش کوش که عالم دوباره نیست
ابوالقاسم بابر میرزا در سال 1455م. به اثر افراط در باده نوشی در مشهد وفات نمود و در همان جا دفن گردید.
طوریکه میدانیم صخرۀ جسیم و غول پیکری که این تخت سنگی شراب نوشی بابر در آن کنده شده است در بلندی های کوۀ شیردروازۀ کابل در حصۀ قلعۀ هزاره های چنداول که باغ شهرارای عصر الغ بیک میرزا در آن قسمت احداث و مشجر گردیده بود قرار داشت که سالها قبل از فراز کوه به پایین غلطیده و فعلاً در داخل محوطۀ شفاخانۀ بن سینا واقع سینمای پامیر افتاده است. حوضچه و کتیبۀ های تخت بابر در آن قسمتی از این صخره قرار دارد که فعلاً به زمین چسپیده است و به نظر نه می رسد. اما تخت جهانگیر که به هدایت و فرمان جهانگیر ( پسر جلال الدین محمد اکبر ) که در آن وقت در کابل بود در سمت مقابل تخت بابر در همین صخره کنده شده است، تماماً به نظر می رسید که اخیراً کتیبۀ مقبول و تاریخی آنرا اره کرده و برده اند. پایان
جهت معلومات مزید در مورد باغ های قدیم کابل رجوع شود به: نگاهی گذرا به گذشتۀ باغ های قدیم کابل، محقق محمد اکبر امینی « بهداد»، مجلۀ باستانشناسی افغانستان، شمارۀ مسلسل 15 و 16، طبع کابل، سال 1368ش.
|