نازنین
تیغی که داشت جوهر پیکار نازنین
کی میکند اطاعتِ زنگار، نازنین
یکبار در کنارِ من و تیغ، بیدریغ
گامی به سمت حادثه بردار نازنین
ماری درونِ خانه ترا نیش میزند
«دیوی نشسته در پسِ دیوار» نازنین
اهریمنان بهجای اهورا نشستهاند
در پیشِ چشم حضرتِ دادار نازنین
باید کشید پرچم خورشید را بهدوش
باید گذشت زین شبِ دشوار نازنین
باید شکست پنجرهها را و پَر کشید
زین تنگنایِ تلخِ دلآزار نازنین
قُقنوس چشمهای مرا خواب میبرد
در آتش نگاهِ تو بسیار، نازنین
سوگنامۀ باغ
کاج را امشب به جرم سربلندی میکشند
محشری از خون ناحق باز برپا میکنند
حیفِ این بستان که رگبارِ تگرگ و موجِ داس
همچو شلاقش بهتن از بام و از در میرسند
جای هر برگِ علف صدبار زخمی میشوم
تا چمن را در تنور شب از آتش میکشند
می شود تحریم عطر فروَدین و جای آن
با سموم تلخ پاییزی به گلشن میوزند
گردنِ گل، بالِ بلبل، شاخ سنبل بگذرد
از دم تیغِ گیوتین بیکدامین چون و چند
می شود تاریک چشمم چون نگاه آسمان
ماه را با چشم خونین تا به زندان میبرند
پری
بگذار چشمهای تو دریا شود پری
غرقِ نگاه پاک تو دنیا شود پری
بگذار پنجههای پرندین آفتاب
در شاخههای موی تو معنا شود پری
باور نمیکنم که غزلهای آبشار
مثل صدای پای تو زیبا شود پری
خوشتر ز عطر موی تو، باور نمیکنم
بوی دهان لالۀ صحرا شود پری
مگذار بر گلوی دلم پای دشمنی
تا زهر در گلوی تو حلوا شود پری
دور از بهشت چشم تو، مگذار سرنگون
این عاشق شکسته و تنها شود پری
|