ز عشق آتشین تو به سوز دیگرم امشب
به رؤیاییکه می بینم که تابی بر سرم امشب
چو ماه عشق، آتش پاره افتی در برم امشب
به دستان تو می بخشم تن عصیانگرم امشب
بیا در بسترم امشب
برای حس گرمایت به حسرتگاه تنهایم
به بستر بی تو میسوزم به آتشگاه بیجایم
چو شاخ عشق تر روییده ی این حرص زیبایم
که داغ بوسه هایت گل زند بر پیکرم امشب
بیا در بسترم امشب
به روی شانه هایت ریز عطر تازه ی مویم
به دور گردنت پیچد دو دستم تا به بازویم
به تنگ سینه ات بفشار جسم داغ و خوش بویم
ز شعرم بهر آغوشت، خودم عریانترم امشب
بیا در بسترم امشب
گل سرخ و سپید و زرد را پرپر به دستانم
به روی مرمر داغم برای تو بیافشانم
حرارت های دستانت اگر سوزد گلستانم
خودم گلدسته می گردم که سازی پرپرم امشب
بیا در بسترم امشب
منم یک ماهی لغزان و زود از شست خواهم رفت
جهان پیکرت را با لبانم مست خواهم رفت
برایت جان دهم تا لحظه ی کز دست خواهم رفت
که از عشقت که میمیرم نمایی باورم امشب
بیا در بسترم امشب
فرار از خود نمایم در بر و دوش تو می گردم
ز هر سو در تو می پیچم عسل نوش تو می گردم
به شور و شوق و سرمستی همآغوش تو میگردم
دو تا پیکر یکی گردد ترا با خود برم امشب
بیا در بسترم امشب