مضمونی تحت عنوان ( پیرامون مظالم جمهوری اسلامی ایران بالای مهاجرین افغان ) را که به قلم توانای محترم عتیق الله نائب خیل نگاشته شده و در شمارۀ اخیر ۱۷۲- ۱۵ جولای ۲۰۱۲م. سایت وزین کابل نات به نشر رسیده است خواندم و بحال این هموطنان آوارۀ مظلوم بی گناۀ ما که به سلسلۀ حملات مکرر قبلی اخیراً بی جهت مورد حملۀ جدید مردم و قوای امنیتی حکومت آخندی ایران قرار گرفته اند گریستم. حالات روحی، چهرۀ های معصوم و بی پناۀ هموطنان مهاجر کودکم را که در مقابل چشمان شان به پدران، مادران، برادران و خواهران جوان شان حمله شده است، از نظر گذشتاندم. از منع شدن فروش مواد غذایی به افغان های مهاجر ما در اصفهان آگاهی یافتم و روز های را بیاد آوردم که مدت سیزده سال پسران خرد سالم را با خود در هند داشتم.
با آنکه در هند کمترین اهانتی از طرف مردم و حکومت آن جا، بر ما مهاجرین صورت نگرفت و ما بنام (خان) و (پتان) مورد احترام و محبت مردم شریف و حکومت مهربان هند قرار داشتیم و از کمک های مادی و معنوی دفتر پناهندگی ملل متحد در دهلی و تمامی امتیازاتی که یک تبعۀ اصلی هند برخوردار بود، بهره می گرفتیم، اما درد کشندۀ غربت، بی کسی و بی وطنی را با پوست و گوشت خود احساس می کردم. در فراق وطن – این لانۀ عشق و پرفشانی های همیشگی ما ، مردم آزاده و با فرهنگ ما، دوستان، اقارب و فامیلم می سوختم و بحال سه کودک معصومم که در هند جز خدا و من هیچ یار و یاور و تکیه گاۀ مطمینی نه داشتد و به آیندۀ تاریک و مبهم آنها می اندیشدم.
غربت و بی کسی و برای سالیان متمادی در یک ملک بیگانه بدون سرنوشت به سر بردن، خود دردی دارد که از همه بیشتر کودکان مهاجر ما را می آزارد و به روح حساس و لطیف و ذهن تیز اندیش آنها لطمۀ جبران ناپذیری وارد میکند. دردا و افسوس که مهاجرین ما، در ایران که دراثناء حمله و تجاوز بر آنها، هر بار تن های لرزان؛ رنگ های پریده؛ چشمان اشک آلود؛ ناله ها و ضجه های زار کودکان معصوم شان را دیده و شنیده اند، هنوز هم این نازنینان کودک افغان مان را در آن فضای پر از مخاطره و در یک وهم و ترس همیشگی از حملات تازۀ این چنگیز صفتان، بر حریم زندگی خصوصی شان، نگهداشته اند و معلوم نیست که چه وقت به این تراژیدی خونین و این داستان غم انگیزکودکان افغان ما نقطۀ پایانی خواهند گذاشت؟!
با در نظرداشت تجارب سی تا سی و پنج ساله از زندگی مهاجرتی مان بخصوص زندگی افغانهای مهاجر ما در ایران، این مسأله برای هر کسی که مجبور به مهاجرت و ترک وطن آبای اش میشود مهم است که به دقت بسنجد تا به کجا مهاجر شود و کدام سرزمین و کدام مردم را برای روز های آوارگی - روز های نامیدی، بی پناهی، بیکسی و غربت - اش برگزیند. مگر اینکه گزینۀ دیگری به جزاز یک جا نداشته باشد.
سالهای دهۀ ۱۹۸۰م. تنها پاکستان و ایران دو کشورهمسایۀ ما بود که مردم ما میتوانستند یکی آنرا برگزینند وبه آن جا مهاجرت نمایند. در پاکستان خطر ترور شدن برای روشنفکران وطن ما موجود بود که زیادتر این ترور ها بوسیلۀ اعضای حزب به اصطلاح اسلامی گلبدین - هم وطن خود ما که توسط (آی، اس، آی) حمایت می گردید، صورت میگرفت و مانع مهاجرت روشنفکران ما به آن دیار می شد. ولی رویهمرفته پاکستان جای امن و پناهگاۀ مطمینی برای مردم عوام ما بود که به استثناء پولیس آن کشور که بعضاً جهت اخذ رشوه به اذیت و آزار مردم ما می پرداخت، متباقی ملت شریف پاکستان همه طوریکه شایستۀ یک مسلمان و انسان بود با مردم ما، با محبت و مهربانی برخورد کرده آنها را در مواقع لازم بطور بی شائبۀ یاری رسانده اند. می گذریم از اینکه (آی، اِس،آی) و حکومات برناخاسته از میان ملت
آنجا، چه اهداف و مرام های علیۀ آزادی و ترقی افغانستان، بر سر می پرورانیدند و هنوز هم می پرورانند.
اما ایران: عدۀ زیادی ازمردم ساده دل فارسی زبان تاجک و هزارۀ ما بعد از تجاوز اتحادشوروی به کشور شان، با اعتماد کردن به هم نژاد، هم زبان، هم دین و هم مذهب بودن شان با ایرانی ها، کشور ایران را نسبت به کشور پاکستان برای مهاجرت شان ترجیح دادند و به این کشورمهاجر شدند.
قبلاً به اساس توافقاتی که بین سردار محمد داود خان (رئیس جمهور افغانستان) و محمد رضا پهلوی ( شاۀ ایران) در سال ۱۹۷۶ یا ۱۹۷۷م. بعمل آمد بود به کارگران افغانستان اجازه کار در داخل کشور ایران فراهم گردیده بود که باساس آن توافقات، کارگران ما آزادانه به دو طرف سرحد افغانستان و ایران رفت و آمد کرده می توانستند.
بعد از وقوع کودتای کمونستی ثور و اشغال افغانستان توسط اتحادشوروی وقت، دولت آخندی ایران که تازه روی کار آمده بود از مهاجرین افغان ما که به نیت دشمنی با اتحاد شوروی و کمونیزم از کشور شان برآمده بودند، به خوبی استقبال نمود. احزاب هشتگانۀ شیعه مذهب افغان ر اساس گذاشت و آنها را در جنگ علیۀ دولت کمونستی دست نشاندۀ اتحاد شوروی کابل کمک کرد. رهبران و قمندانان احزاب مذکور را تربیت سیاسی داد تا در سرنوشت آیندۀ افغانستان به نفع ایران کار و فعالیت مؤثری کرده بتوانند. گشایش نمایندگی های احزاب هفتگانۀ سنی مذهب افغان را که کلاً مقر آنها در پاکستان بود در داخل خاک ایران اجازه داد.
ورود میلیون ها افغان مهاجر در ایران موجب پایین آمدن مزد و یا اجرت کار ونیز افزایش میزان بی کاری در سطح طبقات پایین اقتصادی در آن کشور شد که این امر روز به روز دشمنی و نفرت اقشار کارگری ایران را علیۀ این مهمانان ناخواسته در وطن شان برانگیخت. حملات شاه محمود و شاه اشرف هوتکی ( افغان) بر ایران و دشمنی های دیگر تاریخی و مذهبی میان شیعه و سنی و افغان و ایرانی در اذهان عامۀ مردم ایران از سر تازه گردید. تبلیغات دورغین و ساخته و بافتۀ خود این اقشار کارگری ایرانی، افغانهای مهاجر در داخل ایران را دزد، قاتل، متجاوز بر حریم دارای و ناموس ایرانی ها و مقصر فقر و تمامی بدبختی های اقتصادی مردم ایران که ناشی از ادامۀ جنگ با اعراق بود معرفی می کرد. این همه تبلیغات دورغین و پروپاگند کردن ها، موجب شد تا دیگر کلاًً اسمای افغان و افغانستان در آن
کشور ننگ و شرم شود و تمامی آنچه از دزدی، غارت، قتل، رذالت و دنائت که بدست خود ایرانی ها انجام داده می شد همه به افغان های پناهندۀ مظلوم ما حوالت گردد و تهمت بسته شود. حتی امراضی را بنام ( مرض افغانی ) نام نهادند که گویا افغان های مهاجر، امراض مذکور را با خود از داخل افغانستان به ایران برده اند. بناً در فضای چنین پر از بغض، نفرت و دشمنی ایران؛ مهاجرین ما در آن جا به ناچار به لجۀ فارسی ایرانی صحبت کردن را آموختند و شروع به گپ زدن با آن لجه نمودند. تا بتوانند هویت افغانی شانرا پنهان کنند و از شر ایرانی ها درامان بمانند. مگر مردم هزاره، ازبک و ترکمن ما که بخاطر متفاوت بودن چهرۀ شان نه نمی توانستند هویت افغانی شانرا پنهان کنند، در معرض مستقیم این همه نا انسانی ها و تجاوزات بر حیثیت و ابروی شان قرار داشتند.
دولت آخندی ایران از همان آغاز مهاجرت افغان ها به ایران، کودکان معصوم مهاجر افغان را از شامل شدن در مکاتب ( دبستان و دبیرستان) ایران منع کرده بود و این کودکان بی گناه حق نداشتند تا درس و تعلیم را در داخل ایران بیآموزند. حتی کودکانی که پدر افغانی و مادر ایرانی داشتند نیز از کسب علم و تحصیل ابتدایی درمکاتب ایرانی محروم ساخته شده بودند.
تا زمانی که جنگ علیۀ اشغال اتحادشوروی در داخل افغانستان ادامه داشت، دولت آخندی ظاهراً تا اندازۀ مراعات مهاجرین و احزاب هفتگانه و هشت گانۀ اسلامی افغان را در داخل ایران می کرد. اما بعد از سقوط رژیم کمونستی، حینیکه گروپ های تنظیمی هفتگانه و هشت گانه بر سر اشغال قدرت و چوکی های دولتی با هم درگیر شدند و خون یک دیگر و هفتاد هزار از زن وکودک و پیر و جوان کابلیان بیچاره را ریختند؛ به طرفداری از احزاب هشتگانۀ شیعۀ افغان ایستاد؛ آنها را در کابل علیۀ احزاب سنی مذهب تنظیمی آشکارا یاری رساند؛ جنگ نژادی و مذهبی را عملاً میان ملت واحد افغان در داد و ملت ما را ناجوانمردانه از عقب سر خنجر زد. با پیروزی طالبان در افغانستان، بقایای احزاب هشتگانۀ شیعه گرای افغانستان با حزب به اصطلاح اسلامی گلبدین که در جنگ کابل با احزاب هشتگانۀ مذکور متحداً
برضد حزب باصطلاح جمعیت اسلامی و احمدشاه مسعود می جنگید، همه به داخل ایران پناهنده شدند و منتظر فرصت، در کمین ماندند.
طوری که میدانیم بعد از فروپاشی رژیم طالبان و رویکار آمدن حکومت مؤقت به کمک قوای بین الملل در افغانستان بود که تعداد اضافه از چهار میلیون از مهاجرین ما از پاکستان و ایران دوباره به سرزمین آبایی شان داوطلبانه عودت نمودند و با تمام مشکلات اقتصادی و امنیتی که در افغانستان موجود بود و است، تا کنون به زندگی آبرومندانۀ شان ادامه داده اند.
گزارشات منابع بین المللی نشان میدهد که تا کنون به تعداد تقریباً یک میلیون از این افغانان ما هنوز هم در ایران مانده اند و حادثۀ اخیر حمله بر منازل افغان ها در شهر یزد؛ قدغن شدن ورود مهاجرین افغان به مازندران و دیگر شهر های آن کشور، منع فروش مواد غذایی به افغانها در اصفهان همه و همه نشان داد که هنوز هم عطش انتقام جوی از افغانها در ایران، فرو نه نشسته و به بهانه های گوناگون دولت و مردم ایران برحریم زندگی خصوصی افغان های مهاجر ما می تازند و دستان مردار و کثیف شانرا به خون افغانهای مهاجر بی گناۀ ما سرخ و سرخ تر می سازند.
سوال در این جاست که چه کسانی از مهاجرین ما تا کنون در کشور ایران باقی مانده اند و روی کدام دلائیل نمی توانند و یا نمی خواهند دوباره به کشور آبایی شان عودت نمایند و تا چه وقت می خواهند که این داستان تراژیدی وغمنامۀ مردم ما را به درازا بکشند و تمامی حقارت ها و ذلالت های را که حکومت آخندی و قشر خاصی ازمردم ایران بر آنها روا میدارند تحمل نمایند و با ادامه دادن به زندگی حقارت بار در ایران، باعث شرمندگی و خجالت تمام افغان ها در داخل و خارج کشورشان گردند؟
با شناختی که ما افغانها در این مدت سی تا چهل سال گذشتۀ اخیر از دولت، جامعه و فرهنگ حاکم بر ایران داریم؛ مهاجرین افغان ما هرگز به این فکر نباشند که ایران کشور سومی مانند کشور های اروپایی، امریکایی و آسترالیا برای اسکان دایمی شان میگردد. علاوه از خصلت ضد انسانی دولت آخندی و فرهنگ ضد افغانی حاکم بر جامعۀ ایرانی؛ مشکلات اقتصادی روز افزونی که اخیراً گریبان گیر مردم ایران شده بر وضع زندگی و امنیتی مهاجرین افغان ما در ایران تأثیر منفی بزرگی وارد نموده است. در این صورت همان وضعیت جنگ با اعراق دوباره بر آن کشور مستولی خواهد شد که افغانهای مهاجر ما در صف گرفتن نان با ضرب چاقو توسط ایرانیان بدماش و نامرد کشته می شدند تا بدماشان مذکور لقمۀ نانی را که یک مهاجر افغان از پول حلال کار اش می خواست برای کودکان بی پناه اش از نانوایی های ایران
خریداری نماید، از آن بستانند. بناً این عزیزان ما باید بوی تعفن، نفرت، دشمنی و خون در فضای ایران را علیۀ خود استشمام نمایند وباید تصمیم خود را بگیرند تا این سرزمین شقاوت و تعصب را هرچه زودتر رها کنند و روا مدارند که جوهر ذاتی آزادگی و غرور افغانی کودکان معصوم شان با منش کرنش و بردگی در ایران دگرگون گردد که فردا، این کودکان نازنین ما با زیستن در ایران از ترس زیاد، نوکر منشانه در خدمت آخند های ایرانی قرار گیرند و خاین به سرزمین آبایی ( افغانستان پرغرور )، مردم آزاده ، تاریخ و فرهنگ پر افتخار و اصیل افغانی خود بار آیند.
به نظر من عزیزان مهاجر افغان ما در ایران منتظر وقوع معجزۀ از جانب خداوند (ج) نه باشند و توقع نه برند که دولت برسر اقتدار افغانستان و یا مؤسسات بین المللی مربوط به امور پناهندگان زمینۀ برگشت مطمین و راحت شان را در داخل افغانستان فراهم آورند تا ایشان بتوانند با اطمینان کامل از داشتن مسکن، آب، غذا، ادویه، مکتب و دیگر ضروریات اولیۀ زندگی در داخل وطن، به وطن عودت نمایند و همه هموطنان افغان شان در داخل افغانستان به پذیرایی و استقبال از ایشان برآیند. چهار میلیون مهاجر افغان ما را که بعد از سقوط رژیم طالبان و استقرار دولت مؤقت در افغانستان، بخاطر نجات و رهایی یافتن از مشکلات گوناگون زندگی مهاجرتی شان که در پاکستان و ایران داشتند و با این عقیده که زیستن درفقر و ناداری در داخل وطن آبایی خود، هزار بار بر غربت زدگی های شان در پاکستان و
توهین و ذلیل شدن های شان در ایران شرف و برتری دارد، به وطن برگشتند، درنظر بگیرند و سرمشق زندگی شان قرار دهند و ببینند که هیج کس و یا مقامی از افغانستان به پذیرایی آن چهار میلیون افغان ما نه برآمد و هیج کس و یا مقامی برای آنها مسکن و آب و نانی تهیه نه کرد. ایشان با همت بلند افغانی، تکیه به یاری خدا، مردم نازنین خود ما و دست و پنجه های پر غرور افغانی مردانۀ شان در دامنه های کوه ها و دشت های خسته از گرمای آتش و خون وطن پدری شان، کلبه های فقیرانۀ آباد کردند و با زنان و فزندان شان زندگی پر غرور و شرافتمندانۀ افغانی شانرا آغاز کرده و تلاش انسانی خود را به امید فردای بهتردر وطن، ادامه داده اند. زندگی همین آزاده زیستن است و آزاده مردن.
در پهلوی این همه خبرها از درد و الم از زندگی مهاجرین ما در ایران، خبر ها و آوازه های هم اکنون از داخل ایران به گوش می رسد که دفتر (UNHCR) ملل متحد در تهران به ثبت و راجستر نمودن کیس های این افغان های مظلوم مهاجر ما شروع کرده است که امید میرود مؤسسۀ مذکور در انتقال مهاجرین افغان مقیم ایران مانند انتقال افغان های مقیم هند و تاجکستان عمل نماید و به تدریج این مهاجرین درد دیدۀ ما را به کشور های مهاجر پذیر اروپایی، کانادا، امریکا و آسترالیا که سالانه به صد ها هزار پناهنده از سرتاسر جهان می پذیرند اسکان مجدد دهد و به این تراژیدی خونین مهاجرین
افغان ما در کشور ایران خاتمه دهد.
وظیفۀ همه افغانهای قلم بدست و میدیای افغانی ماست تا این عزیزان ما را در نوشتن کیس برای دفتر پناهندگی ملل متحد (UNHCR) در تهران یاری رسانند؛ حمایت و تشویق کنند و به آنها خاطر نشان سازند که بعد از تلاش بخاطر رفتن به کشور های سومی پناهنده پذیر جهان، آخرین چارۀ پایان دادن به غم ها و مشکلات شان در ایران، همانا بازگشت آبرومندانه به وطن عزیز آبایی خود شان است و بس.
مهاجرین ما در ایران نباید نا امیدی را بخود راه هند زیرا هنوز وطن و وطنداران شان باقیست.
وطن آبایی خود انسان نسبت به هرجای دیگر جهان بهترین پناهگاه برای زیستن آبرومندانه و شرافتمندانه انسان بوده می تواند و بس. پایان
|