درختی که تلخش بود گوهرا
اگر چرب و شیرین دهی مر ورا
همان میوهی تلخت آرد پدید
از او چرب و شیرین نخواهی مزید
شاید بر من خرده گیرند که در میان این شعر ابوشکوربلخی و نشست توکیو چه پیوندی وجود دارد که این جا بر پیشانی این نبشته آمده است. شاید با یک تعبیر شاعرانه بتوان گفت، آن نهالی را که جامعهی جهانی یک دهه پیش در نشست بن به نام حکومت موقت برای افغانستان در کنار جویبار منافع خود کاشت، امروزه به درختی بدل شده است؛ اما بادریغ نه درختی با ریشههای استوار در ژرفای هستی اجتماعی وسیاسی این آب وخاک؛ بل درختی که گلهایش بوی فساد می دهد و میوهاش بوی افیون!!! سایهاش برای فساد پیشهگان دولتی و اهالی شبکه های مافیایی گواراتر از سایهی درختان انجیر در بهشت است.
افغانستان دههی زرین زندهگی سیاسی خود را پشت سرمی گذارد، شاید بتوان گفت که این دهه به پایان رسیده است. البته زرین نه از آن جهت که آن نهال لرزان، میوههای شیرین و گوارایی به بار آورده است، بل زرین از آن جهت که افغانستان هیچگاهی این همه پشتی بانی سیاسی و مالی جهان را با خود نداشته است. هیچ گاهی این همه پول دریا وار در افغانستان جاری نشده است و شاید دیگر هیچگاهی چنین نشود.
باری جایی شنیدم که یکی از سناتوران امریکا گفته است که امریکا در افغانستان می خواهند کاری را انجام دهد که هرگز عملی نخواهد بود و آن این که امریکا می خواهد افغانستان را با آن همه سنت های سنگ شده و آن همه ذهنیت عقب مانده ی قبیلوی، تعصبهای قومی، زبانی و مذهبی که دارد یکی ویک بار با لوکوموتیفی از سده ی سیزدهم به سدهی بیست ویکم برساند که هرگز چنین نخواهد شد. در گفتهی این سناتور امریکایی پارهی بزرگی از حقیقت نهفته است. این یک دهه است که افغانستان دموکراسی را درهمکاری با جامعه ی جهانی تجربه می کند؛ اما در ظاهر امر چنین به نظر می آید که ما در این دور تسلسل بار دیگر به همان نقطهی می رسیم که بودیم. هنوز گونهی از تفکر طالبانی براندیشه های سیاسی – اجتماعی دولتمردان افغانستان حاکم است. شماری به اصطلاح از روشنفکران و سیاسیون افغانستان هنوز می اندیشند که دموکراسی برای افغانستان یک آرمان دست نیافتنی است وباید به همان
شیوه ها وسنت های حکومتداری پیشین برگشت. چنین است که به گونهی روشن نمی توان چیزی گفت که پس از نشست توکیو دروازهی سال ۲۰۱۴ چگونه به روی افغانستان باز خواهد شد، آیا ما از این دروازه وارد دههی تحول (۲۰۱۴-۲۰۱۵) خواهیم شد یا دور تازه یی ازحاکمیت تفنگ و شلاق برخواهد گشت! آیا تعهداتی دولت افغانستان و جامعهی جهانی درنشست توکیو می تواند آیندهی دموکراتیک و شفافی را برای افغانستان تضمین کند؟ آیا دولت افغانستان اراده وتوانایی آن را دارد تا حاکمیت قانون و ارزشهای دموکرتیک و عدالت اجتماعی را تضمین کند؟ در ظاهر امر شاید نتوان از یک دولت ناکام چنین چیزی را انتظارداشت؛ اما نباید پنجره های امید را بست؛ بل باید دید که تعهداتی نشست توکیو به اجرا در می آیند یانه؟ برای آن که چگونهگی دههی تغییر را چگونهگی اجرای این تعهدات مشخص می سازد.
افغانستان پیوسته در هر نشست جهانی تعهد کرده است که با فساد اداری مباره می کند و در برابر آن به تعبیر ابوشکور بلخی جهانیان در پای این درخت چرب وشیرین ریخته اند. با این حال دیده می شود که فساد در دستگاه دولتی افغانستان نه تنها کاهش نیافته؛ بلکه به یک بیماری واگیر و همهگانی بدل شده است. به همین گونه در زمینهی مبارزهی با مواد مخدر، مبارزهی دولت افغانستان این نتیجه را به بار آورده است که افغانستان همه ساله سه صد و هفتاد و پنج هزار کیلوگرام هیرویین تولید می کند که این مقدار نود درصد تمام هیرویین جهان را تشکیل می دهد. یک چنین مشخصه هایی است که افغانستان را درصدر دولتهای ناکام جهان قرار داده است. حال یک بار دیگر دولت افغانستان این صدر نشین دولت های ناکام جهان، درنشست توکیو به جامعهی جهانی تعهد سپرده است که در دههی تحول، دولتی خواهد بود شفاف، حسابده که بر ضد فساداداری و مواد مخدر قاطعانه مبارزه خواهد کرد تا
افغانستان را به یک حکومتداری خوب برساند! یک تعهد زیبا و دل انگیز؛ اما تعهد چیزیاست واجرای آن چیز دیگر و این اجرای تعهد است که می تواند وضعیت را در جهت مثبت دگرگون سازد. بزرگترین تعهد برای دولت افغانستان می تواند این باشد که بر ضد ماهیت خود بجنگد. برای آن که این همه چرب و شیرین هنوز نتوانسته است تا ماهیت تلخ آن را شیرین سازد.
نشست توکیو در شرایطی برگزارشد که نه تنها ایالات متحد امریکا با بحران مالی بزرگی رو به رو است، بلکه حوزهی یورو نیز از چنین بحرانی رنج می برد. دولت های غربی وشهروندان آن ها دیگر از حمایت افغانستان خسته شده اند. حتا می توان گفت که به ستوه آمده اند. تنش ها در میان ایران و امریکا روزتاروز پیچیده تر و پر تشنج تر می شود که نمی توان خطر یک درگیری نظامی در منطقه را از امکان به دور دانست. گذشته از این شاید دولت سوریه آخرین روز های زندگی خود را تجربه می کند، چه معلوم که پس از سقوط بشار اسد این شتر سپید در پشت دروازهی حکومت آخندی ایران نخوابد. هرچند سقوط یک دولت متعصب مذهبی و مداخله گر در ایران به نفع منطقه و افغانستان است؛ اما یک قیام مردمی و مبارزهی مسلحانهی دوامدار در این کشور می تواند بر وضعیت اقتصادی و سیاسی – نظامی افغانستان تاثیرات ناگوار و مستقیمی بر جای گذارد. غیر از این دولت ایران در چنین وضعیتی بار دیگر
از پناهندهگان افغانستان به گونه یک افزار و فشار سیاسی بر ضد افغانتسان استفاده خواهد کرد. پناهندهگان همیشه پاشنهی آشیل افغانستان در برابر ایران بوده است. درهمین حال این سومین ماه است که نیروهای پاکستان مناطقی را در ولایات کنر و نورستان راکتباران می کنند و ریاست جمهوری کشور همچنان مهرغیرت افغانی بر لب زده است.
این در حالیست که به سبب امضای توافقنامهی راهبری افغانستان- امریکا این دوکشور نیرومند همسایه، ایران وپاکستان نه تنها خشمگین اند؛ بلکه در تلاش آنند تا جای خالی غرب در افغانستان را پرکنند. سیاست این دو کشور بدون ترید سیاست ناکام سازی هرگونه تعهد جهانی برای افغانستان است. من تصور نمی کنم که این دو کشور بگذارند تا دههی تحول برای افغانستان چنان دههی تحول باقی بماند. این روز های گزارش های نیز به نشر رسیده است که پاکستان با حملات خود بر ولایات کنر و نورستان می خواهد هسته های هراس افگنان را به داخل افغانستان انتقال تا دهه ی تحول را به دور دیگری از حملات هراس افگنانه بدل سازد. شاید می خواهد به جهانیان و ایالات متحد امریکا نشان دهد که پاکستان می تواند هر تفاهم و سازش جهانی را به چالش کشد.
در جهت دیگر دولت افغانستان با هزار ویک بحران دست گریبان است. بحران مدیریت، بحرات اعتماد، بحران اقتصادی و سیاسی، بحران مواد مخدر، بحران فساد اداری، بحران حاکمیت باند های مافیای ، بحران فرهنگ معافیت و چیز های از این دست. بحران دیگر ادامهی جنگ مسلحانهی گروه های هراس افگن است که زیر نام طالب می جنگند و هنوز باوری به صلح و گفتگو ندارند. در جنگ ها تا زمانی که گروهی به بن بست نرسد، به زبان دیگر تا زمانی که جنگ خود به بن بست نرسد گفتگو های صلح نمی تواند آغاز شود. هم اکنون من نمی توانم باور کنم که طالبان در جنگ شان به بن بست رسیده و یا جنگ آن ها به بن بست رسیده است. چنین است که طالبان باورمند به صلح و گفتگو های صلح نیستند.
بسیار دشوار به نظر می آید که ظرف دو سال آینده دولت افغانستان بتواند تغییر چشمگیر و مثبتی را در جهت حکومتداری خوب پدید آورد و عدالت اجتمای را تامین کند و با شهروندان کشور همان گونه برخورد کند که در قانون اساسی تاکید شده است. اگر بدبینانه هم باشد می توان نگران بود که در این مدت، میزان فساد مالی- اداری افزایش خواهد یافت. رابطه های پنهانی با جنگجویان طالب و حزب اسلامی دور از نظارت پارلمان، احزاب سیاسی و اپوزسیون و بخش سالم جامعهی مدنی گسترش بیشتری خواهد یافت. سیاست های قوم محور، زبان محور و مذهب محور بر بنیاد منافع گروهی جای آخرین جلوه های سیاست دموکراتیک را خواهد گرفت. شماری ازبلند پایهگان دولتی و « ان جی او» سالاران و فساد پیشهگان مالی با انبان دالر های به غارت برده به کشورهای غربی پناه خواهند برد . فضا برای آزادی بیان تنگر و محدود تر خواهد شد و چیز های دیگر که به نفع مردم و دموکراسی نخواهد بود. برای آن که
دولت حامد کرزی در سراشیب است و اگر انتخابات دیگری هم که در راه باشد و جناب حامد کرزی بخواهد در وجود کس دیگر گروه خود را همچنان درقدرت در ریاست جمهوری نگهدارد وخود در پشت پرده اختیارات را در دست گیرد، بدون ترید دو سال دیگر، سالهای جا به جایی مهره های خواهد بود در دستگاه دولت در جهت ایجاد یک شبکه ی حمایتی گسترده در سراسر کشور تا در انتخابات خواسته های او را به پیروزی برساند. اگر چنین شود دیگر شاید نتوان امیدی بست که افغانستان در دهه تحول هم بتواند گامی به سوی عدالت اجتماعی و توسعه به پیش بردارد.
از نشست توکیو به گونهی آخرین فرصت یاد می شود که دولت افغانستان باید از آن استفادهی بهینه کند؛ اما چنین استفاده یی هرگز رخ نخواهد داد مگر آن که دولت ظرفیت چنان استفاده ای را داشته باشد. در ظاهر امر رییس جمهور با دستان پر از توکیو بر گشته است جامعه ی جهانی تا پایان سال ۲۰۱۵ شانزده میلیارد دالر به افغانستان تعهد کرده است. البته آن گونه که کفته آمد دولت افغانستان تعهداتی نیز سپرده است که کمک بعدی وابسته با اجرای قانونمند این تعهد ها خواهد بود. دیده شود دولتی که ظرف یک دههء گذشته در مورد مبارزه با فساد اداری و موادمخدر و حکومت داری خوب چهره درخشانی نداشته است؛ آیا می تواند ظرف دو سال دیگر ماه را از آسمان فرود آورد! به هر صورت اگر نشست توکیو را در یک جهت بتوان آخرین فرصت برای توسعه وثبات سیاسی افغانستان تلقی کرد، در جهت دیگر شاید بتوان گفت که این نشست به گفتهی مردم همان « آش رخصت» ی بود که برای افغانستان داده شد
. جامعهی جهانی با راه اندازی این نشست شیوه ی خروج خود از افغانستان را مشخص ساخت تا دست کم پس از ده سال با بینی خمیری به خانه ی خود بر گردد. این که جنگها پایان می یابد یانه! این که ما به توسعه یا ثباتی می رسیم یانه! این که دموکراسی در این کشور طایفه و قبیله و قوم ریشه می گیرد یانه! امر مهمی نیست. مهم این است که تاریخ باردیگر برای آن شمار تاریخ نگاران ما که دوست دارند تا به جای قلم با شمشیر گزافه بنویسند، زمینهی آن را فراهم کرد تا بر بام بلند هیاهوی بر آیند و بر جبین ماهتاب بنویسند که هان این آسمانیان باخبر باشید! آن سان که زمینان با خبر اند که افغانستان نه تنها سکندر؛ چنگیز، تیمور، نادر افشار، انگلیس، شوری و دهها جهان گشای دیگر را در سده های گذشته شکست داد؛ بلکه در سدهی بیست ویکم بزرگترین قدرت جهان یعنی امریکا را با چهل واند کشور غربی یک جا شکست داد و تمام شان را از دروازهی توکیو به بیرون انداخت!!! ما
همهگان را شکست داده ایم ؛ اما کودکان ما تا ماه را می بینند از خود می پرسند که چرا مادرکلان این قرص نان «ترمیده» را این همه دور از دست رس ما در رواق بلند آسمان پنهان کرده است!
سرطان ۱۳۹۱
شهرکابل
|